مجموع نظرات: ۰
جمعه ۲۸ آبان ۱۴۰۰ - ۱۰:۲۸
۰ نفر

آن‌موقع هزینه تهران‌گردی به تومان نمی‌رسید. در سال ۱۳۲۰ کوچه ۱۰۰ تومانی بازار تهران معروف بود. پولدارهای تهران ساکن این کوچه بودند و کسی که ۱۰۰ تومان پول داشت، مثل میلیاردرهای امروزی زندگی می‌کرد. با ۱۰۰ تومان می‌شد یک محله را خرید.

داریوش اسدزاده

همشهری- بهنام سلطانی: گفت‌وگو با قدیمی‌ترین بازیگر تئاتر ایران همیشه برای ما نسل امروزی‌ها پر از ناشنیده‌ها درباره تاریخچه تهران قدیم بود. شاید به همین دلیل، نشستن پای صحبت‌های کسی که روزگار طلایی لاله‌زار را به چشم دیده بود و شاهد زنده همه اتفاقات تاریخ معاصر پایتخت به‌شمار می‌رفت، نوعی مکاشفه به‌حساب می‌آمد. داریوش اسدزاده خاطرات بسیاری درباره تهران در چند دهه گذشته داشت و کتاب‌های «تماشاخانه تهران»، «سیری در تاریخ تئاتر ایران» و «برگ‌های خواندنی» را بر پایه همین اندوخته‌های ذهنی‌اش نوشت. آخرین بار در واپسین ماه‌های عمر داریوش اسدزاده بود که به خانه قدیمی‌اش در محله اختیاریه تهران رفتیم و پای خاطرات درباره روزگار تهران قدیم نشستیم که آخرین گفت‌وگوی مطبوعاتی این هنرمند شد و فرصت انتشار نیافت. یکم آذرماه مصادف است با زادروز داریوش اسدزاده و به همین مناسبت خواندن این گفت‌وگوی منتشرنشده خالی از لطف نخواهد بود.

  • تهران‌شناس‌ها تهران را به اشکال مختلف برای مردم تصویر کرده‌اند. مثل جعفر شهری که در کتاب «طهران قدیم» مردم را با فرهنگ پایتخت‌نشینی در سال‌های دور آشنا کرد. شما به‌عنوان قدیمی‌ترین بازیگر تئاتر ایران که بیش از ۹۰ سال در تهران زیسته‌اید، روزگار قدیمی این شهر را چگونه تصویر می‌کنید؟

اگر بخواهیم درباره تهران قدیم حرف بزنیم باید به سال ۱۲۰۰ شمسی که آقا محمدخان قاجار تهران را به‌عنوان پایتخت معرفی کرد برگردیم. در آن سال‌ها جمعیت تهران ۱۵۰ هزار نفر بیشتر نبود. مرور تغییرات تهران خیلی جالب است و مثل پرده سینما می‌ماند. وقتی تهران پایتخت شد وسعت قابل اعتنایی نداشت. محدوده تهران شامل ارگ، بازار، چاله‌میدان، چال حصار و سنگلج بود. وقتی ناصرالدین‌شاه روی تخت پادشاهی می‌نشیند، به مستوفی‌الممالک، صدراعظم دستور می‌دهد یک محدوده جغرافیایی برای تهران ترسیم کند. در آن زمان به کمک یک مهندس فرانسوی به نام بهلر محدوده تهران را مشخص می‌کنند و دور شهر را خندق می‌کشند. تهران زمان ما ۱۲دروازه داشت که مأموران دولتی مقابل دروازه‌ها می‌ایستادند و از کسانی که صیفی‌جات و سبزیجات می‌کاشتند و قصد عبور داشتند عوارض می‌گرفتند. در آن سال‌ها اصلاً ماشینی وجود نداشت و مردم با گاری و واگن اسبی و ماشین دودی به مقصد می‌رسیدند. تهران، آرام‌آرام به تکامل رسید. در سال ۱۳۱۸ که من ۱۶ سالم بود کمتر کسی ماشین داشت. به همین دلیل مثلاً از شمیران تا توپخانه را می‌شد طی ۱۵دقیقه طی کرد؛ برخلاف این روزها که ترافیک تهران سرسام‌آور شده است.

  • با این حساب در آن دوره، خیابان‌های تهران به‌شدت خلوت بود، نه؟

همینطور است. من بچه خیابان ری هستم. مدرسه ما در انتهای خیابان ری بود و هر روز این مسیر خاکی را پای پیاده گز می‌کردم. خیابان‌ها به شکل امروزی سنگفرش یا آسفالت نبود. فقط از خیابان سپه تا مجلس را سنگفرش کرده بودند تا وقتی رضاشاه می‌خواهد با اسب به مجلس برود، سُر نخورد. گاهی اوقات روی سنگفرش خیابان سپه شن می‌ریختند تا اسب‌های رضاشاه زمین نخورند. تهران در آن سال‌ها سه خیابان اصلی داشت؛ خیابان‌های ری، شاپور و امیریه. خیابانی هم بود به نام خیابان لختی که پاتوق افراد ولگرد بود و شب‌ها مردم را به‌اصطلاح لخت می‌کردند. نام این مکان الان به خیابان سعدی تغییر پیدا کرده است. خیابان لاله‌زار هم که مرکز فرهنگ و ادب و هنر مملکت بود و اهالی شهرهای مختلف برای تماشای لاله‌زار به تهران می‌آمدند.

  • در دوران جوانی شما، خیابان لاله‌زار به‌عنوان پایتخت فرهنگ و هنر شناخته می‌شد. وقتی برای اجرای تئاتر به لاله‌زار می‌رفتید تنوع قومیتی‌ای که این روزها در پایتخت موج می‌زند در این خیابان مشاهده می‌شد؟

هر شهری با بناهای تاریخی‌اش شناخته می‌شد، اما تهران فقط لاله‌زار را داشت و مردم از شهرهای مختلف صرفاً برای گردش و خرید به خیابان لاله‌زار می‌آمدند. لاله‌زار محل خرید و فروش کالاهای لوکس هم بود و عده‌ای هم برای تماشای مد روز به این محل می‌آمدند. معمولاً افرادی که در این خیابان تردد می‌کردند از نظر پوشش و لباس مورد توجه بودند و می‌توان گفت لاله‌زار پاتوق همه خوش‌تیپ‌های تهران و جوانان فرنگ‌رفته بود. من در آن سال‌ها ماشین نداشتم و پیاده از خیابان ری به سالن تئاتر خیابان لاله‌زار می‌رفتم و شب هم پای پیاده به خانه برمی‌گشتم.

  • یادتان هست که ماشین از چه سالی وارد خیابان‌های تهران شد؟

از سال ۱۳۰۸ سروکله ماشین‌های سواری در تهران پیدا شد. قبل از آن، رجال خیلی مهم مثل احمدشاه یک ماشین شخصی داشتند. تا سال ۱۳۱۸ مردم تهران با ماشین بیگانه بودند. قیمت ماشین هم به‌قدری گران بود که جز امرا و درباریان کسی توان خرید آن را نداشت. بیشتر مردم با دوچرخه و گاری و درشکه جابه‌جا می‌شدند و با ماشین‌های باری سیمی به مسافرت می‌رفتند. یادم هست در سال ۱۳۰۶ که پدرم می‌خواست مرا از کرمانشاه به تهران بیاورد، یک ماشین باری سوار شدیم که دورتادورش سیم بود. پهلوی این ماشین‌ها را سیم کشیده بودند تا مردم بیرون نیفتند!

  • با این حساب گران بودن ماشین برای تهران یک توفیق اجباری بود؟

وقتی مردم با یک قران یا ۱۰شاهی می‌توانستند به مقصد برسند، لزومی نداشت هزینه هنگفتی برای خرید ماشین صرف کنند. یادم هست با ۱۰ شاهی می‌توانستیم از خیابان ری به توپخانه برویم. بعدها کرایه این مسیر یک ریال شد. آن موقع امکانات برای نگهداری ماشین مهیا نبود و راننده خیلی کم بود. وقتی ماشین وارد تهران شد بیشتر راننده‌ها از اقلیت بودند و مثل الان اینقدر مکانیک و تعمیرکار اتومبیل هم نداشتیم. در آن سال‌ها معمولاً شوفرها خودشان مکانیکی بلد بودند و در مسائل فنی ماشین سررشته داشتند. به هر حال در آن سال‌ها ماشین برای مردم پدیده غریبی بود. یادم هست در دوران بچگی دور ماشین جمع می‌شدیم و به آن می‌گفتیم اتول. برایمان جالب بود که بدانیم اتول چگونه روشن می‌شود و چرخ‌هایش چطور به گردش در می‌آید. بچه که بودیم در کوچه پسکوچه‌های خیابان ری بازی «هسته هلو» می‌کردیم. چند هسته می‌گذاشتیم وسط کوچه و با پوست هندوانه به آنها می‌زدیم. بچه‌های نسل الان از طریق اینترنت با آن سوی دنیا ارتباط برقرار می‌کنند و به بازی‌های کامپیوتری دل بسته‌اند. تهران هم به همین اندازه پیشرفت کرده و مدرن شده است. زمستان‌ها وقتی مدرسه می‌رفتیم، پشت پاهایم تا زانو پر از گل می‌شد، چون خیابان‌ها خاکی بود و وقتی باران می‌آمد تبدیل به گل می‌شد. لحظه‌ای که به مدرسه می‌رسیدیم معلم می‌گفت اول لباس‌تان را تمیز کنید بعد وارد کلاس شوید.

  • در چنین وضعیتی مسیرهای طولانی را با چه وسیله‌ای طی می‌کردید؟

در بیشتر موارد با پای پیاده. وقتی به دبیرستان رفتم خانه ما در همان خیابان ری بود. از خانه پیاده راه می‌افتادم و تا خیابان ژاله می‌رفتم تا به دبیرستان برسم و همین مسیر را پای پیاده برمی‌گشتم. بعدها به دانشسرای مقدماتی که در دروازه دولت بود راه پیدا کردم. در آن سال‌ها دورتادور دروازه دولت را خندق کشیده بودند اما در دوره رضاشاه پر شد و سروشکل گرفت. با ۱۰شاهی که پدرم به‌عنوان پول‌توجیبی می‌داد، صنار، صنار کرده و صنار عسل می‌خریدم، می‌شد ۳۰ صنار. بعد زیر دروازه دولت بساط را پهن می‌کردیم و پس از صرف ناهار دوباره به دانشسرا برمی‌گشتیم. تمام این سختی‌ها را می‌کشیدیم چون اصلاً وسیله‌ای نبود که به خانه برویم و برگردیم.

  • عجیب است که زندگی مردم تهران تا ۸۰ سال قبل این‌قدر ساده و بی‌تکلف و البته سخت و مشقت‌بار بوده است...

همینطور است. در دوران ما همه خانه‌ها یک طبقه بودند و ۵۰۰ متر و حتی ۳ هزار متر مساحت داشتند. آن موقع عمارت شمس‌العماره بزرگ‌ترین ساختمان تهران بود که سه‌طبقه داشت. یک قهوه‌خانه هم در خیابان چراغ برق قدیم بود که به ساختمان عرش معروف شده بود. به این دلیل نام این ساختمان را عرش گذاشته بودند که ۲ طبقه داشت. وقتی آپارتمان‌سازی در تهران شروع شد مردم با فرهنگ آپارتمان‌نشینی بیگانه بودند و باید آن را یاد می‌گرفتند.

  • نسل شما انتظار داشت تهران را تا این حد مدرن و البته شلوغ و پرازدحام ببیند؟

شخصا به هیچ عنوان توقع نداشتم تهران تا این حد تغییر کند. طی ۸۰ سال اخیر یک خانه‌تکانی اساسی در تهران انجام شده و همه‌چیز روال معکوس پیدا کرده است. الان در همان خیابان‌های خلوت قدیم، ترافیک و عبور و مرور بیش‌ازحد موج می‌زند. حتی بسیاری از سنت‌ها کم‌رنگ یا فراموش شده‌اند. تهران دیگر شهر ۸۰ سال پیش نیست. مثلاً شمیران یک منطقه ییلاقی بود و مردم با اسب به این محل می‌رفتند اما حالا جزو تهران محسوب می‌شود. در دوران ما برای مسافرت به شمیران، کرج و گلندوئک می‌رفتیم اما حالا با کمک مترو کمتر از یک ساعت مردم می‌توانند خودشان را به اطراف تهران برسانند. در سال ۱۳۲۰ و همزمان با شروع جنگ جهانی دوم و حمله متفقین به تهران، انگلیسی‌ها، روس‌ها و آمریکایی‌ها وارد تهران شدند و برای خودشان پایگاه نظامی درست کردند. شلوغی‌های تهران از همان موقع شروع شد. قبل از این ماجراها تهران شهر خلوتی بود. آن‌موقع هزینه تهران‌گردی به تومان نمی‌رسید. در همان سال ۱۳۲۰ کوچه ۱۰۰ تومانی بازار تهران معروف بود. پولدارهای تهران ساکن این کوچه بودند و کسی که ۱۰۰ تومان پول داشت، مثل میلیاردرهای امروزی زندگی می‌کرد. با ۱۰۰ تومان می‌شد یک محله را خرید.

کد خبر 638276

برچسب‌ها

پر بیننده‌ترین اخبار چهره‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha