و بر سر در سینماها و بر فراز بامهای بلند شهر، حرکتی از نورهای تند، تماشاچی را به سینماها و مشتریها را به خرید کالا فرامیخواند. لالهزار مرکز تجمع این بازیهای نور میشود، از سادهترین نقشهای هندسی متحرک گرفته تا نمایش صحنههای کاملتر، مانند راه رفتن و غیره. در دهه 40 باز هم نئونهای رنگین متحرک، شبها را از سکوت و سکون به هیاهوی رنگارنگ بازی نور میبرند. تعبیه هر نئون بر بامی یا سردری، شروع واقعی نقاشی متحرک در ایران است.
حال، نقاشی به جای آن که بر کاغذ و طلق نقش ببندد، بر بومهای فلزی مینشیند و قلم و رنگ، همان لامپهای جیوه و تنگستن و نئون است. باز هم خطای باصره است و قریب به 8 تا 12 تصویر رنگی در هر ثانیه که چشم را میفریبد.
طراحان نئون را در جستوجوی دیگری باید شناخت و این در مقالی مفصل و مستقل میگنجد. نامآشنا و معتبری مانند مرتضی ممیز با چند طرح نئون از جمله نوشیدن کانادادرای بر بام بنایی در میدان فردوسی، در صدر پیشکسوتان گرافیک، تبلیغات و نقاشی متحرک میدرخشد.
سالهای 1340-1335 اداره کل فرهنگ و هنرهای زیبا (که بعدا وزارت فرهنگ و هنر و امروزه وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی است)، جایی که کارگاه سرامیک، قالی بافی، مینیاتورسازی و غیره دایر بود و ادعای حمایت از هنرهای ملی را داشت، آرزوهای دور و دراز و مرارتهای تمام نشدنی و آزمون و شکست جوانانی چند، که در پی تشکلی هنری بودند، منجر به تاسیس دفتری شد که قرار بود کارخانه رویاسازی کشور شود که نشد.
این گروه متشکل بود از: اسفندیار احمدیه (نقاش کارگاه سرامیک)، جعفر تجارتچی (افسر نیروی هوایی و کاریکاتوریست)، پرویز اصانلو (فیلمبردار دوره دیده و کارگردان)، پطروس پالیان و اسدالله کفافی که هر پنج نفر از مؤسسان بخش انیمیشن (پویا نمایی) وزارت فرهنگ و هنر بودند.