چهارشنبه ۳ مهر ۱۳۸۷ - ۰۵:۴۰
۰ نفر

مهرداد مال عزیزی : در فرهنگ شهر‌سازی‌ کشور، واژه «بساز بفروشی» به گروهی از دست‌اندرکاران ساخت وساز اطلاق می‌شود که صرف تولید سرپناه، حاصل کار آنان را از هر گونه کیفیت مفهومی، کالبدی، محیطی و بهروری عاری کرده است.

عدم‌وجود نظام کنترل فنی از سال‌های دهه 30 که ساخت و سازهای مدرن با اسلوب شهرسازی نوین در کشور آغاز شد، به مرور که سیر تقاضای مسکن با آغاز نهضت مهاجرت از روستا به شهر، افزایش یافت، پاسخگویی صرف به سرپناه مهاجران، طیف عملّه بناهای در گیر در امور ساختمان‌سازی‌ را به صنف جدیدی در امور ساختمان تبدیل کرد که دانش تجربه‌ای آنان هیچگاه از حدّ بنای دو طبقه دیوار باربر با نمای سیمان تگرگی فراتر نرفت، ولی به واسطه تحرکات نهادینه آنان در طبقات اجتماعی، از نفوذ مالی بی‌حّدی برخوردار شدند که بعد‌ها نیز رگه‌های بازار را به دست گرفته و شاخص بهای‌زمین و مسکن را قبل از بانک مرکزی، چوب خط می‌زدند.

سیل جمعیت نیازمند سر پناه، توجیه قانع کننده‌ای برای رشد صنف بساز بفروش در خلأ نظام کنترل فنی و مهندسی به شمار می‌رفت. هر چند شاخص‌های تولیدی این صنف هیچگاه نتوانست در مقام پاسخگویی به ظرفیت‌های معنوی، فرهنگی و بهره وری استفاده‌کنندگان و در مرتبه حداقل‌های معماری شهرهای ایرانی قرار گیرد ولی به خوبی توانست چهره شهر‌های کشور و به‌خصوص ذائقه و سلیقه استفاده‌کنندگان را به حداقل‌ها عادت داده و هویت را از روح و کالبد شهرها  بزداید. همین رویه به قراری، سالهاست که در صنعت رسانه تصویری کشور نیز پی‌ریزی و رواج یافته است.

حجم فراغت‌های برنامه ریزی نشده طبقات اجتماعی جامعه از سویی و یکه تازی رسانه پر مخاطب تلویزیون از سوی دیگر، مجال پاسخگویی به ظرفیت‌های معنوی و فرهنگی مخاطبان را سلب و صرف پر کردن اوقات فراغت با هر روش و ابزاری کرده و  رویکردهای هویتی و مرام اجتماعی و فرهنگی برنامه‌های تولیدی را کم رنگ کرده است. این عارضه در تکرار شبانه سریال‌های مناسبتی ایام ماه مبارک رمضان به روشنی مشهود است. سریال‌هایی که از فرصت تجمع مخاطبان پای سفره افطار به‌طور متوالی در مدت یک ماه بهره جسته و به انتقال پیام‌هایی مبادرت می‌کنند که تأثیرپذیری آنها،  کمتر به وسیله برنامه‌های هفتگی ممکن است.

اینکه متولیان رسانه تصویری پاسخگوی چه میزان از اوقات فراغت مخاطبان  هستند، دغدغه هیچ مخاطب مورد هدفی  نیست. متولیان برنامه‌سازی‌ که مهمان یک ماهه سفره‌های افطار مخاطبان ناگزیرند، پر مسلّم تربیت این مرتبه را آموخته‌اند که بار کیفی آنچه خطاب می‌شود در ترازوی سنجش مخاطب، محک زده می‌شود.

سالها ست شاهدیم به جز برنامه‌هایی که از ظرفیت فرهنگی خود به درستی استفاده کرده و نمونه‌های موفقی هم بوده‌اند، بیشتر سریال‌ها از دایره پر خطر اعتیاد و روابط زناشویی فراتر نمی‌روند و اوج طرح و توطئه این قصه‌ها به درافتادن یا رهایی یافتن از دام اعتیاد و یا در شکل خانوادگی‌تر آن، به تداوم و طلاق در رابطه با زناشویی ختم می‌شوند.
این قاعده به بساز بفروشی‌ترین شکل خود در سریال‌های مناسبتی شب‌های رمضان دیده می‌شود؛ قصه‌های بسیار فراتر از عامیانه که نهایت نشیب آنها اعتیاد و نهایت اوج آنها ازدواج است.

بدیهی است متولیان برنامه ساز در تکرار موضوعی این سریال‌ها که عموماً با شتاب برنامه ریزی و نصفه نیمه تولید شده و ختم ماجرای آنها منوط به عکس العمل یکی دو شب قبل مخاطبان می‌شود، به ناچار ابزاری جز گلاویزشدن به چاشنی طنز و یا در سریال‌های جدّی، متوسل شدن به توطئه‌های غیرمتداول نخواهند داشت. در حالت اول، طنز در لایه‌های لودگی و در حالت دوّم توطئه در مقام تخطئه ارزش های عمومی به کار گرفته می‌شود.

نگارنده که خود از جامعه معماران و شهر سازان کشور است، شبح شومی را بر بام این سهل‌انگاری‌ها می‌انگارد که از حدود 70 سال پیش شهر‌سازی‌ کشور را آلوده نفرین خود ساخته‌ است؛ نفرینی که ورد و دعای رفع بلای آن، دو هفتاد سال مجال نیاز دارد. رویه بساز بفروشی رسانه تصویری ولی جوان‌تر از آن است که نتوان خدای ناکرده، بلای هر سهل انگاری شومی را از او دورکرد.

به رغم رسالت دشواری که به رسانه ملّی در پاسخگویی به اوقات فراغت انباشته شده جامعه سپرده شده است، بنیان برنامه‌سازی‌ طنز در دهه 70 در این رسانه، جرقه‌های امید‌بخشی را از حضور مولفان برنامه‌ساز نشان داد؛ جرقه‌هایی که توانستند خنده‌های دراماتیکی را در بستری هدفمند بر دل مخاطبان بنشانند.

جرقه‌هایی که هم نشان از شناخت نیاز جامعه و به نوعی همسویی با طبقات اجتماعی داشت و هم با ظرافت هنرمندانه اوقات فراغتی با نشاط ارائه می‌کرد. چارلی چاپلین می‌نویسد: اگر شما کسی را هل بدهید و او به زمین بیفتد ولی صدمه‌ای نبیند، کار خنده داری کرده‌اید ولی اگر کسی را به سختی به زمین بیندازید و مجروح کنید یک صحنه تراژیک به‌وجود آورده‌اید؛ به رغم شکل‌گیری جریانات برنامه‌سا ز مؤلف در رسانه تصویری، حداقل در عرصه برنامه‌های طنز، ضعف غالب به متونی برمی‌گردد که از فضاهای روایتی هدفمند در ارتقای تربیت اجتماعی برخوردار نیستند.

هل دادن، به زمین زدن و مجروح کردن و خندیدن به ارزش‌هایی که سالهاست چارچوب مرام عمومی جامعه ایرانی راشکل داده است، علاوه بر آنکه طنز نیست، انگاره‌های تراژدی شبح شوم نوعی سهل انگاری است.

سهل انگاری رویه بساز بفروشی در پرکردن اوقات فراغت مخاطبان به‌خصوص در ایام شب‌های مبارک رمضان که از حال و هوای دیگری برخوردارند، از سه حالت خارج نیست؛ یا شورای سیاستگذاری رسانه ملّی، ظرفیت فراگیری جامعه ایرانی را فراتر از طرح قصه‌های تکراری بسیار عامیانه نمی‌پندارد، یا لایه‌های ممیزی این شورا به جزء این دسته از قصه‌ها، قادر به تصویب سایر موضوعات نیست؛ و یا نبود نویسندگان مجرب، سبب این سهل انگاری شده است.

در حالت خوش بینانه که بتوان نبود نویسندگان چیره دست را بهانه این سهل انگاری پنداشت، پر مسلّم است که بر خلاف رویه معمول برنامه‌سازی‌ در رسانه تصویری کشور، طرح قصه‌هایی که از جنبه‌های تربیتی و آموزشی در قالبی هویت بخش برخوردار بوده و ظرایف جذابیت را به جا آورده از عهده متون آزمون و خطایی متداول بر نمی‌آید.

نویسنده رسانه تصویری پرمخاطب، هیچگاه در شرایط آزمون واقع نیست که سرنوشت قصه هایش منوط به عکس العمل جامعه، قابل تغییر باشد.

کم نیست مثال‌هایی که می‌توان از انسجام چارچوب خانواده‌ها، از جوانمردی معتمدین محله، از پشت گرمی رابطه برادر و خواهری، از وفاداری مثال زدنی همسران، ازعزم و پشتکار، از راستگویی و در ستکاری، از اعتقادات سنتی و از نصیحت بزرگترها و... روایت کرد و قبل از آنکه ناقوس احتضار ته مانده حجب و حیاء و احترام و متانت و عزت نفس و وفاداری و... روابط اجتماعی به صدا در‌آید و ذائقه مخاطبان به رویه بسازبفروشی تولیدات رسانه‌ای عادت کند، لازم است انگاره‌های شوم سهل انگاری در عرصه تولیدات تصویری زدوده شود وگرنه دیری نخواهد پائید که حد سلیقه و نیاز اجتماعی مخاطبان تا حدّ چهره مغشوش و بی‌هویت شهرهایمان نزول خواهد کرد.

کد خبر 64181

برچسب‌ها

پر بیننده‌ترین اخبار سینما

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز