ترکیب عبدالحسین برزیده بهعنوان کارگردان و محمد علی اسلامی در مقام تهیهکننده و علی اکبر محلوجیان، نویسنده، سریالی را رقم زد که هرچند در داستان دچار کلیشههای رایج است اما با کمک بازی خوب بازیگران و انسجام در خط اصلی داستان و همین طور کارگردانی سنجیده و «تمیز» در نهایت سریالی با کیفیت مطلوبتر را به مخاطب ارائه داد.
داستان سریال مثل هیچ کس، علیالظاهر درباره شخصیتی به نام داداشی است؛ فرزند بزرگ خانوادهای که در غیبت پدر(فوت او) نقش رهبری خانواده را بر عهده میگیرد. او که ظاهرا امین و مورد قبول خانواده است و توانسته همه را در خانه و کارگاه پدری دور هم نگاه دارد، به سبب طمع تعدادی از افراد خانواده، درایتها و آنچه او طی تمام سالها سعی در حفظ آن داشته که همانا انسجام خانواده است را مورد تهدید میبیند. او که به همراه 3 برادر و 2 خواهرش، که همه به جز او و برادر کوچکتر تشکیل خانواده دادهاند، در خانه پدری و زیر سایه بیبی، مادر خانواده، زندگی میکنند، ابتدای سریال با اعلام یک تصمیم اعضای خانواده را غافلگیر میکند؛ اینکه به گونهای که شاکله خانه پدری و کارگاه که رزق و روزی همه اعضای خانواده را میدهد به هم نریزد، میخواهد تکلیف ارث و میراث را مشخص کند.
در واقع با اعلام این تصمیم که البته خیلی هم روشن توضیح داده نمیشود، آتش زیرخاکستر طمع یکی از برادران و داماد بزرگ خانواده را روشن میکند و در این میان یکی از رقیبان جدی او در محیط کاریاش هم به این وسوسهها دامن میزند تا دعوا بر سر ارث و میراث شروع شود؛ خط محوری و البته تنها خط داستانی فیلمنامه مثل هیچ کس که شاید بتوان گفت چندان بکر و بدیع نیست و حتی یک قدم آن سوتر در شبکه3 سیما هم همین خط اصلی، سریالی دیگر را رقم میزند که البته در پرداخت آن بسیار ضعیف عمل میکند.
فیلمنامهها معمولا در دو محور جلو میروند؛در طول داستان، یا در عرض آن. علی اکبر محلوجیان، نویسنده این سریال، علاقه خاصی دارد تا همواره در عرض قصهها حرکت کند. در واقع الگوی ایدهآل او این است که در آغاز تنشی را براساس اتفاق یا یک تصمیم یا یک تقدیر پیش بیاورد و در ادامه بیش از آنکه حوادث و واقعهها و تنشها فیلمنامه را جلو ببرد تا در دامن آن تنش شخصیتها رنگ و شکل بگیرند و بعد ما در عرض شخصیتپردازیها حرکت کنیم نه در طول قصه و حوادث.
هرچند همواره این اصل وجود دارد که تنشها، شخصیتها و در ادامه شخصیتها، تنشها را به وجود میآورند و بدون وجود این رابطه متقابل نمیتوان اثری محکم خلق کرد اما در واقع در سبک نگارشی مورد توجه محلوجیان عرض فیلمنامه همواره بیش از طول آن است و شخصیتها و شخصیتپردازیها سهم بیشتری از زمان نمایشی را بهخود اختصاص میدهند تا رویدادها. نمونه آن هم سریال لبه تیغ که نوشته همین نویسنده بود و حادثه در همان آغاز نمایش رخ داد و تنش میان شخصیتها با خودشان و دیگران فیلمنامه را تا انتها پیش برد، یا حتی نمونه قدیمیتر آنکه سریال پدر سالار باشد و اتفاقا سریال مثل هیچ کس به نوعی وامدار آن است. اما همین ساختار حرکت در عرض است که باعث میشود صحنهها بیش از حد کند بهنظر برسد و این احساس منتقل شود که قصه پیش نمیرود یا با سرعت پیش نمیرود.
هرچند نکته مهم این است که شخصیتپردازیها و عرض فیلمنامه از مسیر داستان و طول آن پرت نمیافتد و عناصر داستان ثابت هستند و حتی در نیمه انتهایی وقتی نویسنده احساس میکند نیروی نمایشی قدرت لازم را ندارد و تعداد حوادث برای تنش کافی نیست با مرگ مادر بحران را تشدید میکند اما باز هم احساس میشود پیوسته بودن فیلمنامه با گفتوگوهای زیاد بین افراد حفظ میشود نه براساس نقاط عطفی مانند کنسل شدن مراسم «سمنو پزون» و مرگ مادر. در نهایت باید گفت هرچند فیلمنامه گنگ و مبهم و آشفته نیست، اما اکشن قویای هم ندارد.
از سوی دیگر باید به این نکته اشاره کرد که هرچند با توجه به تواناییهای محلوجیان در فیلمنامهنویسی و تسلط او به فراز و فرودهای این عرصه، مثل هیچ کس عناصر مورد احتیاج یک درام یعنی تضاد و کشمکش، شخصیت و داستان را دارد، اما بهطور مثال بر شخصیتها این انتقاد متصور است که بیش از حد دارای پیشبینی هستند و شخصیت اصلی بیش از حد منفعل و واکنشی است. در واقع نقشهای اکشن بهعهده شخصیتهای فرعی است تا شخصیت محوری، و با وجود تلاش شخصیتها برای آنکه حجمی را به داستان بیاورند اما در نهایت فیلمنامه فاقد حجم کافی است مگر حجمی که به خاطر تعدد شخصیتها ایجاد شده است. باز هم بهطور مثال با وجود اینکه شخصیتی مانند کاظم، داماد بزرگ، سعی میکند تا با روایتی از کودکی خود و رنج و سختی بیمادری کشیدن، حجمی به داستان بیاورد اما تلاشهایی از این دست از سوی شخصیتها کم دیده میشود.
اما نمیتوان نوشتن درباره سریال مثل هیچ کس را به پایان برد و از کارگردانی خوب سریال یاد نکرد. در حالیکه معمولا شتابزدگی در ساخت سریالهای مناسبتی دیده میشود اما در کارگردانی این سریال به ندرت میتوان ردی از شتابزدگی دید و تامل و تعمق در ضبط پلانها پشتویزور دوربین مشهود است. تعدد بازیگران نیز باعث نشده تا انسجام کار از دست کارگردان خارج شود و در نهایت بازیهای روان، باورپذیر و پخته بازیگران این سریال نیز بر کیفیت کار تاثیری مطلوب گذاشته است. آن هم در جاییکه این سریال، سریالی مبتنی بر شخصیت است این ساختار از سوی بازیگران نیز درک شده است و هر کدام سعی در انتقال آن دارند.