به گزارش همشهری آنلاین، وقتی ماتریکس در ۲۲ دسامبر بار دیگر از همه ما میخواهد که کپسول قرمز را بخوریم، کری-آن ماس ۵۴ ساله نیز با نقشی که او را به شهرت رساند، بازمیگردد. ماس برای اولین بار در سال ۱۹۹۹ نقش ترینیتی را بازی کرد؛ یک هکر موتورسوار سرسخت و قوی با لباسهای براق. گرچه ترینیتی از سهگانه اصلی ماتریکس جان به در نبرد، اما همراه همبازیش کیانو ریوز، در ماتریکس ۴ حضور دارد. ماتریکس: رستاخیز (The Matrix: Resurrections) را لانا واچوفسکی بدون خواهرش لیلی، کارگردانی کرده است.
ماس که در کانادا متولد شده است، کار خود را ابتدا به عنوان مدل آغاز کرد و قبل از اینکه در ماتریکس بدرخشد، چندین نقش کوچک در تلویزیون و سینما بازی کرد. پیش از ماتریکس ۴، میتوان از آخرین کارهای او در سینما و تلویزیون به بازی در نقش جری هوگارث در سریال مارولی جسیکا جونز، محصول نتفلیکس اشاره کرد.
ماس، به دور از دنیای بازیگری، یک سایت سبک زندگی با نام «Annapurna Living» را اداره میکند. او با همسر و سه فرزندش ساکن حومه شهر در کالیفرنیا است و آدمهایی با چکمههای بزرگ و عینکآفتابیهای کوچک و مد روز الهام گرفته شده از ماتریکس را در خیابانها نمیبیند.
کمپانی برادران وارنر ماتریکس ۴ را همزمان در سینماها و اچبیاو مکس در تاریخ ۲۲ دسامبر امسال نمایش خواهد داد.
آیا بازگشت به دنیای ماتریکس تصمیم سختی بود؟
اوه نه. برای چیزی که قرار بود اتفاق بیفتد، از هیجان در پوست خودم نمیگنجیدم. هرگز فکرش را هم نمیکردم این اتفاق بیفتد (ماتریکس دیگری با حضور ترینیتی ساخته شود.) دیگران قبلا اشارههایی کرده بودند، اما من همیشه فکر میکردم: نه اصلا، هرگز اتفاق نخواهد افتاد.
خب دلایل واضحی برای آن وجود دارد، اصلیترین دلیل این است که ترینیتی در فیلم سوم میمیرد.
وقتی من، لانا، کیانو و چند نفر دیگر برای اولین بار کنار هم نشستیم تا فیلمنامه را بخوانیم، با خودم فکر میکردم: «چطوری این اتفاق میافتد؟ او چگونه میخواهد این کار را انجام دهد؟» این چیزی است که هرگز تصورش را نمیکردم و واقعا متحیر شدم.
ماتریکس در سال ۱۹۹۹ منتشر شد، اما از آن زمان تاکنون بخشی تقریبا ثابت از گفتگوهای فرهنگی بوده است. چه احساسی دارد که نقش مهمی در آن داشتهای؟
جالب است. من به حضور در فیلمی که چنین تاثیری گذاشت، مفتخرم و به نقشی که در آن داستان بازی میکنم، عمیقا احترام میگذارم. من همچنین زندگی شخصی خود را دارم که شامل هیچ یک از اینها نمیشود، و بنابراین واقعا تأثیر فرهنگی را احساس نمیکنم. در عین حال، وقتی اهمیت آن را احساس میکنم، متاثر میشوم که به عنوان بخشی از این فیلم و جهان معنایی آن برای مردم، انتخاب شدهام، و این را دست کم نمیگیرم. ترینیتی در ماتریکس فقط یک نقش معمولی نبود که به عنوان شغل آن را بازی کرده باشم. وقتی در اولین ماتریکس نقشم را بازی کردم، به نظر میرسید که واقعا بر زنان تاثیر زیادی گذاشته است. زنان به سراغ من میآمدند، زنان کارگردان و بدلکار، و از من تشکر میکردند که راههایی را باز یا امکاناتی را محقق کردهام. بنابراین من به آن احترام زیادی میگذارم. برای ترینیتی و نقشم در ماتریکس، بیش از هر شخصیتی که تا امروز بازی کردهام، احترام قائلم. من ترجیح دادم نقش شخصیتهای مشابه را بازی نکنم. نمیخواستم تلاش و هنر زیبای لانا و لیلی را به هیچ فیلمساز دیگری بدهم.
نقش هایی مثل ترینیتی زیاد به شما پیشنهاد شد؟
این اتفاق افتاد و کاملا واضح بود که این طور میشود. فکر میکنم حتی کسی این را تایید نمیکرد، زیرا برای من اینطور بود: این کار را نخواهم کرد. فکر میکنم عده زیادی این مسئله را اینطور تعبیر کردند که من نمیخواهم برای خودم کلیشه بسازم. این ربطی به کلیشهها نداشت، بلکه فقط به احترامی مربوط میشد که من برای فیلم و سازندگان آن قائل بودم و نمیخواستم آن را بفروشم. به نظرم این کار (تکرار ترینیتی در فیلمهای دیگر) غیرعاقلانه بود. اکنون سپاسگزارم، به این خاطر که یک چرخه کامل این نقش را بازی کردم و اکنون دوباره در آن حضور دارم. برای من در آن، یک خلوص واقعی وجود دارد.
فکر میکنید آن زنها برای چه چیزی از شما تشکر میکردند؟
نمیدانم. وقتی در اولین فیلم بازی کردم، فوقالعاده جوان بودم. من واقعا همه چیزهای مختلفی را که در حال رخ دادن بود درک نمیکردم، مثل حضور در یک گردباد بود. وقتی فیلم را دیدم در آن غرق شدم. هرگز خودم را به این شکل در پرده بزرگ نمایش ندیده بودم. یکی از چیزهایی که درباره ترینیتی دوست دارم، این است که نگاه فیلمسازان را به خود خیره میکرد. این لانا واچوفسکی است و جوری که او فیلم میگیرد. او ترینیتی را خیلی دوست دارد. در نگاهی به گذشته، واقعا قدردان او هستم. من احساس نمیکردم که ترینیتی بیش از اندازه سکشوالیزه شده است و فکر نمیکنم که اگر چنین چیزی میخواستند، اصلا به سراغ من میآمدند. به تعبیر هالیوودیاش، خوشحالم که در آن جهت پیش نرفت.
من مصاحبهای را که در حوالی انتشار اولین ماتریکس انجام دادید، تماشا کردم. در مورد تلاش برای فیلمبرداری یک صحنه با کفش پاشنه بلند صحبت کردید که برای شما مشکلساز بود. من تریلر ماتریکس جدید را بررسی کردم و به نظر میرسد ترینیتی چکمههایی با کف صاف پوشیده است. آیا این یکجور پیشرفت به حساب میآید؟
در ماتریکس ۱، صحنهای بود که برای بازی در آن به من یک جفت کفش پاشنهبلند تیز داده بودند و من نمیتوانستم این صحنه را درست بازی کنم. من با آن صحنه تست داده بودم، و ناگهان درست در زمان فیلمبرداری آن، نمیتوانستم تعادلم را حفظ کنم. مربوط به جایی میشد که در کلاب شبانه، چیزی در گوش آن مرد زمزمه میکنم، و قرار است خیلی استوار و قوی باشم، با این حال به سختی میتوانستم صاف بایستم. بنابراین آنها آن کفشها را گرفتند و یک جفت چکمه با پاشنه محکم به من دادند.
خوب، کفش مهم است.
بله، من شخصا کفشهای محکم را میپسندم.
برای بازگشت به شخصیت ترینیتی چه کارهایی باید انجام میدادید؟
بخش زیادی از آمادگیها برای بازگشت به ترینیتی، تمرینات بدنی بود. باید وزن کم میکردم، باید قدرتم را به دست میآوردم، حرکات رزمی بود که باید یاد میگرفتم و صحنههای مهمی که باید از نظر ذهنی خودم را برایشان آماده میکردم. برای ماهها، تمرینات بدنی زیادی داشتم؛ سعی نمیکردم کسی باشم که قبلا بودم، تلاش نمیکردم که دوباره ۳۰ ساله شوم یا به فیزیکی برگردم که در ۳۰ سالگی داشتم و در عین حال، با خودم هم مهربان بودم. وقتی بچهدار شدم، وزنم اضافه شد و سالها طول کشید که به بدنی برگردم که در آن احساس قوی بودن و راحتی میکردم.
آیا داشتن قهرمانان اکشن زن در دهههای ۴۰، ۵۰ و ۶۰ زندگیشان مسئله بزرگی است؟ برای قهرمانان مرد این مسئله از سالها پیش عادی شده، اما بعید میدانم که مردم نسبت به قهرمانان زن واکنشهای انتقادی نداشته باشند.
من واقعا چندان عمیق به آن فکر نکردهام. جز اینکه در مسیر شخصی خودم، نمیخواستم باعث نوعی ناامیدی برای خودم باشم. زیرا به نوعی احساس میکردم که به نوعی دارم به تمام زنان هم سن و سالم که یک وقتی ۳۰ ساله بودهاند، بدی میکنم. احساسی که درباره ترینیتی دارم این است که این فقط درباره من نیست، من واقعا هر چیزی درباره آن را به دل میگیرم. اگر ناگهان ظاهر شوم و شبیه...من حتی نمیدانم چه شکلی است، اما بیایید واقعنگر باشیم، دیدن خود روی پرده نمایش کار سادهای نیست. وقتی ۳۰ ساله بودم هم آسان نبود. اما چیزی که درباره دیدن این فیلم بابتش خوشحالم این است که واقعا حتی فکرش را هم نمیکردم.
این حرف که میگویند کیانو ریوز نجیبترین و مودبترین مرد در صنعت سینما است، چقدر حقیقت دارد؟
هاها! او آدم بسیار مهربانی است و در کارش بسیار خوب. بسیار متعهد و منظم است. و از هر کسی که تاکنون دیدهام، سختتر کار میکند. دوباره همکار شدن با او برایم خوشحالی محض بود. انگار اصلا زمانی نگذشته بود. همه ما از آن دست دوستانی داریم که میتوانیم از همانجایی که ارتباطمان از دست رفت، دوباره ادامه دهیم. او شنونده بسیار خوبی است. بودن در کنار مردی که مثل او گوش میدهد، واقعا عالی است. همینطور که خوب میشنود، نسبت به گفتهها عمیق و متفکر است. او سزاوار همه چیزهای خوبی است که رسانهها درباره شفقت و مهربانیش میگویند.
شما گفتید که تصمیم گرفتید نقش شخصیتهایی شبیه ترینیتی را بازی نکنید، اما در کارهای آخر نوعی قدرت در شخصیتهایی که شما بازی کردهاید، وجود داشته است. شما در سریال انسانها (Humans) یک دکتر بودید، در سریال جسیکا جونز یک وکیل...
خوب، من فکر میکنم وجه مشترکشان، کسی است که آنها را بازی میکند.
همهشان شبیه شما هستند.
برای من جالب بود که [جری هوگارث در جسیکا جونز] در اصل یک پسر بود. این شخصیت برای یک مرد نوشته شده بود، و وقتی با آنها در موردش صحبت کردم، نمیخواستم آن را خیلی تغییر دهند. من این ایده را دوست داشتم که این شخصیت نوعی انرژی کلیشهای مردانه دارد. بازی در این نقش بسیار سرگرمکننده بود. من واقعا از انجام این کار لذت بردم. این اولین کار [بزرگ] من بعد از بچهدار شدن بود. وقتی آن شغل را پیدا کردم و به نیویورک رفتم، انگار وارد دنیای کاملا جدیدی شده بودم، با تکنولوژی و همه این چیزها. حتی نتوانستم یک قهوه سفارش بدهم! واقعا یک شوک فرهنگی بود. همیشه از کریستن ریتر، همبازیم در این سریال، چیزهایی میپرسیدم. او به من کمک میکرد تا اوبر را روی تلفنم نصب کنم و چیزهای کوچک اینچنینی. رفتن به نیویورک برای من چیزهای زیادی برای یاد گرفتن داشت. برایم گیجکننده بود، چون در خانهام کاملا راحت بودم و با رفتن به آنجا از منطقه امن خودم خارج شده بودم.
شما به نظر من خیلی اهل چیزهای هالیوودی نیستید.
من هرگز واقعا به این چیزها علاقمند نبودم. هرگز به هیچ رویداد هالیوودی یا چیزهایی از این دست نرفتم، مگر اینکه رویدادی باشد مربوط به کاری که بخشی از آن بودهام یا خواستهام که از دوستی حمایت کنم. در ابتدا، گاهی تیم کاری میگفت که شاید باید به فلان رویداد بروم. اما من اینطور بودم که نمیخواهم فکر کنم که باید چه بپوشم و چطور آماده شوم، نمیدانم چگونه آرایش کنم یا با موهایم چه کار کنم. و با اینکه نمیدانم چطور این کارها را انجام دهم، کنار آمدهام. ترجیح میدهم هر روز در خانه با خانوادهام باشم. من واقعا سخت کار کردهام تا این زندگی خانوادگی خوب را داشته باشم و این برایم بسیار معنادار است. دلیلش این نیست که خانوادهام کامل یا زندگی خانوادگی بسیار آسان است، بلکه خانوادهام چیزی است که من از صمیم قلب به آن تعلق دارم. وقتی برای کار آن را ترک میکنم، در نهایت همیشه برایم خوشایند است، زیرا مجبور میشوم از منطقه امن خودم خارج شوم و این بسیار سالم است. اما وقتی به خانه برمیگردم، عاشق زندگی سادهام هستم.
منبع: ترجمه با کمی تغییر از گاردین.
نظر شما