این یک اصل بدیهی است که هنرمندان در هسته خلاقیت خود کارشان را میکنند و دیگران از بالاترین مقام فرهنگی تا نگهبان یک نگارخانه محلی در مدارهای گوناگونی حول محور هنرمندان قرار میگیرند تا آنها در یک شرایط آرمانی بتوانند به بهترین شکل ممکن، آثار هنری خلق کنند.
حال در ایران نزدیک به 3دهه است که سالانه مدیران فرهنگی و برنامههایشان عوض میشوند و بهجز یک دوره کوتاهمدت ثبات، دیگر هنرمندان اعتماد خود را نسبت به فعالیت و مدیران از دست دادهاند و بدون توجه به جلسات مطبوعاتی و اخبار ضد و نقیضی که در مطبوعات از سخنان مدیران انتشار مییابد بهکار خود ادامه میدهند.
در چنین فضایی مدیریت جدید هنرهای تجسمی کشور برنامههای خود را بهگونهای اعلام میکند که هنرمندان یا باید در شکل بنگاههای خدماتی با پروانه کسب فعالیت کنند یا مثل کارمندان استخدامی دولت خلاقیت بهخرج دهند و هیچ روش شخصی برای ادامه کار برای هنرمندان خلاق قابل تصور نیست. در این نوشته سعی شده برنامههای مدیر جدید هنرهای تجسمی کشور خیلی کوتاه بررسی شود.
تمرکززدایی یکی از برنامههای جدید ارشاد است. در امر توسعه صنعتی و نیز گسترش خدمات درمانی و آموزشی تأکید بر تمرکززدایی، سیاستی کارآمد و در جهت پایداری، پیشرفت و رفاه عمومی است و دولتمردان نزدیک به نیمقرن است که در ایران به معایب سیاستهای کلان متمرکز تأکید داشته و مدام به دنبال راهحلهایی برای انتقال سازمانهای اجرایی از تهران به مراکز استانها و ایجاد زمینهای برای فعال کردن نهادهای مشابه در شهرستانها هستند تا امر توسعه در کشور فراگیر و عمومی شود.
اما آیا در هنر نیز مانند صنعت و خدمات باید تمرکززدایی کنیم؟ در اینصورت، اصول پیدایش مکتبهای هنری هرات، تبریز، اصفهان، شیراز و تهران زیر سؤال میرود و علاقه وافر هنرمندان در اینکه در کانون توجه عموم بوده و با خلق هر اثر خود را در بوته قضاوت اکثریت عموم قرار دهند زیرسؤال خواهد رفت. هیچ هنرمندی نیست که بخواهد در قطب کانونهای هنری ایران و جهان حضور نداشته باشد و اگر در مواردی هنرمندی ترجیح میدهد به خلوت روحانیاش پناه ببرد ذاتاً منکر محافل اصلی هنری نمیشود، بلکه براساس روحیه لطیف و شخصیاش خلاقیت را در خلوت میبیند، اما همان هنرمند گوشهنشین هنگام ارائه کارش بهشدت بهدنبال مکانی وسیعتر است تا امکان ارتباط با دیگر هنرمندان و علاقهمندان بیشتری برایش فراهم آید.
اگر منظور از سیاست تمرکززدایی این است که هنرمندان شهرستانی همچون هنرمندان تهرانی فضایی مناسب آموزش، خلاقیت و ارائه آثارشان را داشته باشند، باید گفت در تهران امکانات هنری ملی و فراملی چون موزه هنرهای معاصر وجود دارد که این فضا خاص هنرمندان تهرانی نیست، بلکه مخصوص هنرمندانی است که دایره تأثیر آثارشان و کیفیت بالای آنها از سطح منطقهای فراتر رفته و باید در یک مرکز ملی که در تهران هم باشد کار کنند و کارشان هم دیده شود و اگر منظور از تمرکززدایی ایجاد انگیزه در هنرمندان است که از تهران بهخارج از کشور مهاجرت کنند، آن نکته دیگری است.
نظارت بیشتر
هنرمندان هنرهای تجسمی در یک رویکرد حرفهای و اخلاقی در 30 سال گذشته توانستهاند این باور غلط عمومی که هنرمندان این عرصه هنری ارتباط مردمی نداشته و به باورهای آنها احترام نمیگذارند را عوض کنند و چنان تصویر مطلوبی از خود و آثارشان ارائه دهند که خیل گسترده هنرجویان و دانشجویان علاقهمند به ادامه تحصیل در این رشته و کار در حیطه هنرهای تجسمی باشند. چگونه است که همین هنرمندان پیشرو و آبرومند ایرانی باید دوباره مورد نظارت و ارزشیابی قرار گیرند؟ آیا فراموش کردهایم که خود مردم بهترین قاضی برای سطح آثار هنری هستند؟
یادمان باشد اعتراضهای مردم به جشنهای هنر شیراز اتفاق نادری در تاریخ هنر ایران است و هرگونه نظارت مشابه بهجای آنکه به شخصیت هنرمندان توهین کند، شعور مخاطبان را زیر سؤال میبرد. از طرفی در کشوری که هنرمندان معترض به سیاستهای آمریکا و اشغالگران فلسطین بهراحتی میتوانند انتقادیترین آثار خود را به معرض دید ایرانیان بگذارند، چطور خود ایرانیان نمیتوانند در فضایی آزاد آثار خود را در خارج از کشور بهنمایش درآورند؟ آیا ایجاد هرگونه محدودیت برونمرزی برای حضور هنرمندان، هم راستا با سیاست ضد فرهنگی آمریکا برای منزوی نشان دادن ایرانیان نیست؟شاید ظاهراً هنرمندان ایرانی توانستهاند آثار خود را با قیمتهای بالایی در حراجهای خارجی بفروشند اما یادمان باشد مردم ایران بیشترین بهره را بردند که دوباره افتخار کردند به اینکه هنرشان خریدار دارد و در سطح جهانی همچنان مطرح است.
فجر هنرهای تجسمی
در دهه فجر انقلاب اسلامی، هنرهایی بیشتر مورد قبول عام قرار میگیرند که در زمان اندک مخاطب بتواند با اثر هنری آشنا شده و آن را درک کند. بهعنوان مثال یک فیلم سینمایی یکونیمساعته یا کنسرت موسیقی دوساعته نمونه بارز ارائه آثار هنری در زمان محدود و برای مناسبت خاص است. اما به تجربه 10ساله اوایل انقلاب ثابت شد که مخاطب عام ترجیح میدهد آثار نمایشگاهی را سر صبر و یا در فرصت بیشتری مشاهده کند و از نمایشگاههای مناسبتی بهخصوص در دوران دهه فجر که شهر در تب و تاب سینما، تئاتر و موسیقی میسوزد کمتر به هنرهای تجسمی عنایت دارد. برعکس تابستان بهترین فرصت برای برگزاری نمایشگاه در فضای باز است که همواره این امکان از دست میرود.
در دورانی که تئاتر و موسیقی بهدنبال راهی هستند که خود را از سیطره سینما در دهه فجر نجات دهند، چه دلیلی وجود دارد که آثار تجسمی بخواهند با این هنر رسانهای رقابت کنند؟مدیریت نکتهسنج، تهدیدها را به فرصت بدل میکند. ورود هنرهای تجسمی و بهخصوص حجمی در جشنهای دهه فجر نتیجهای جز دیده نشدن هنرمندان و آثارشان بههمراه ندارد؛ برعکس در طول سال، زمانهای مناسبی وجود دارند که شهروندان و علاقهمندان تهرانی تشنه حضور در یک فضای هنری هستند. چرا این موهبت را از آنها دریغ کنیم؟