و یکی از آن موضوعات پرداختن به مسائل معنوی و باورهای دینی و مذهبی است که ساخت مجموعهها و تله فیلمهایی را با طرح این موضوع در دستور کار شبکهها قرار داده است (حال بگذریم که امسال اصرار عجیبی هم بر موضوع فروپاشی خانواده و بحث ارث و میراث و دامادستیزی داشته است!).
سریال «روز حسرت» چندمین تجربه سیروس مقدم در مقام کارگردانی کارهای ماورایی است که مثل همیشه حرف و حدیثهای بسیاری را در آغاز ماه مبارک رمضان در پی داشت.
مقدم از معدود کارگردانان تلویزیون است که با تسلط کاملی بر موضوع و نوع کارش به گفتوگو میپردازد و همیشه مصاحبه با او در باب کار باعث رفع بسیاری از سوءتفاهمات و ابهامات میشود. او پس از سالها اندوختن تجربه، ثابت کرده که دیگر کارش را بلد است و بهترین گزینه برای پروژههای بدیع است. بار دیگر با او درباره سریال جدیدش، روز حسرت به گفتوگو پرداختیم.
- آقای مقدم مدتی است فقط علاقهمندید در ژانر ماورایی و معنوی کار کنید به خصوص از وقتی که تلویزیون هم روی ترویج چنین عقاید و باورهایی خیلی تاکید میکند و سرمایهگذاری ویژهای روی این مسئله دارد. این به علاقه شخصی و تعلق خاطرتان برمیگردد یا جای مانوری که اینگونه کارها دارد؟
من درست نمیدانم که تلویزیون چقدر دارد روی کارهای ماورایی سرمایهگذاری میکند ولی در مورد سیاستگذاریهای ماه مبارک رمضان میدانم که هر سال از سال قبل این اتفاق میافتد و اینبار هم از سال قبل معلوم بود که امسال فقط شبکه اول برحسب وظیفهای که بر او محول شده کاری در این ژانر و با موضوع برزخ در دستور کارش قرار میگیرد. خیلی هم دنبال کارگردان گشته بودند که این پروژه را به او بسپارند.
- یعنی قرار نبود شما بسازید؟
نه، قرار نبود و حتی حدود 20روز قبل از شروع کار ویزا و بلیت سفرم را گرفته بودم و با همسرم عازم سفر بودم ولی با رایزنیهایی که انجام دادند بالاخره به این نتیجه رسیدند که درصد ریسک را پایین بیاورند و با کارگردانی کار کنند که این جنس کار را قبلا تجربه کرده و میشناسد و کار با گارانتی روی آنتن میرود. پس در واقع من انتخاب شدم نه اینکه انتخاب کردم. گرچه میل باطنی خودم هم این است در ژانری کار کنم که با آن راحتم و راه دستم است. به این دلیل که فضاسازی این کار را میشناسم و دوست دارم. نورپردازیاش و تعلیقهایی که دارد، همه و همه برای من دوستداشتنی و جذاب است.
- اما در مورد سریال «روز حسرت» برخلاف مجموعههای قبلی، داستان دوم است که جذابیت دارد. یعنی مخاطب کار را حداقل تا به حال که بخش اعظمی از آن روی آنتن رفته به خاطر قصه برزخ و اتفاقاتی که برای نرجس میافتد دنبال نمیکند، ماجرای مسعود و فریده است که برای او دیدنی است.
این کاملا آگاهانه است. شما وقتی میخواهید داروی تلخی را که دکتر تجویز کرده به بچه بدهید اول دهانش را شیرین میکنید و بعد دارو را به او میخورانید.
- اما چرا همین داستان اصلی را جذابتر تصویر نکردید؟ این موضوع خودش میتوانست با یک پردازش و تصویرگری بهتر دیدنیتر از آب دربیاید، مثل مجموعههای قبلی.
در این مجموعه هم از زمانی که قصه برزخی ما تنیده و وصل میشود به قصه دیگری، این جذابیت ایجاد میشود.
- خیلیها به این تصویری که از بهشت برزخی یا بخشهای دیگرش ارائه کردید انتقاد دارند. گرچه به این دلیل که تعریف روشن و قابل استنادی از آن وجود ندارد، نمیتوان حکم داد که درست است یا نادرست، اما در حس و حالی که باید به بیننده انتقال بدهد خیلی موفق نیست.
تصویری که ما از برزخ ارائه کردیم با دید معادشناسانی مثل آیتالله تهرانی، مرحوم مطهری، علامه طباطبایی و علمای دیگری منطبق است که راجع به این مسئله تحقیق و پژوهش کردهاند. از طرفی هم همانطور که شما گفتید هرکس از صورت و شکل برزخ یک تصویری در ذهنش دارد و کسی نرفته است ببیند دقیقا آنجا چه شکلی است. اصلا سؤالی که ما در جلسهای، از دوستان داشتیم این بود که شما به ما بگویید مثلا برزخ بهشتی چه شکلی است، ما همان را تصویر کنیم و جواب هرکسی دقیقا همین حرف شما را اثبات میکرد که برزخ در ذهن هر کسی تجسم افکار خود اوست و تصویری است از دنیای ندیده.
مثلا دانته برزخ را یک جزیره تجسم کرده اما چیزی که از همه حرفها و حدیثها برمیآید این است که برزخ بهشتی یک جای سرسبز و خرم است که آب به معنی پاکی و شفافیت در آن جریان دارد و طبیعت آن فسادناپذیر است، گلی در آن پژمرده نمیشود و جمله مشهوری هست که میگوید آدمها در عالم برزخ، خود واقعیشان هستند؛ یعنی وجدان واقعی خودشان. در این دنیا ما میتوانیم ریا کنیم، تظاهر کنیم و کلک بزنیم ولی در آنجا هیچ پرده حجابی وجود ندارد و خود واقعیمان هستیم.
- بازیگری در مجموعههای شما معمولا یکی از نقاط قوت کار بوده. چطور شد تصمیم گرفتید در این سریال از بازیگردان استفاده کنید.
البته من یکبار دیگر از بازیگردان استفاده کردم بودم؛ یعنی در سریال «پرواز در حباب» که خانم آدینه بازیگردانی میکردند و وجهمشترک این دو مجموعه، یعنی «پرواز در حباب»و «روز حسرت» که باعث شد از بازیگردان کمک بگیریم این بود که در هر دو سریال، چند بازیگر جوان و کمتجربه داشتیم.
- همه مجموعههای شما این ویژگی را دارند.
نه، به این شکل که رل اصلی را جوانها ایفا کنند نبود. در «پرواز در حباب» حامد کمیلی و بابک انصاری نقش اصلی را داشتند و در این مجموعه هم لیندا کیانی که از رلهای اصلی بودند که خیلی هم دیر به گروه پیوستندو به همین دلیل از بازیگردان استفاده کردیم.
- نقش معصومه که نه خیلی محوری است و نه نقش سختی است!
چرا، نقش سختی است. به نظر من یکی از سختترین نقشهای سریال، نقش معصومه بود.
- پس چرا از بازیگر حرفهای استفاده نکردید؟
به این دلیل که یک چهره تازه بود. اتفاقا ما از آغاز در میان بازیگران حرفهای به جستوجو پرداختیم، اما شبکه اصرار داشت چهرهای باشد که پیش داوری در مورد آن وجود نداشته باشد.
- ولی لیندا کیانی پیش از این در مجموعه «ساعت شنی» نقش یک دختر فراری را ایفا کرده بود!
من البته آن را ندیده بودم، ولی چهره خانم کیانی با توجه به معصومیتی که داشت مناسب نقش بود و از طرف دیگر با توجه به اینکه در این سن و سال بازیگر کم داریم و از طرف دیگر سن و سال او به نقش ما میآمد. منتها ایشان بهشدت هم کمتجربه و خام ولی با استعداد بودند و چون انتخاب ایشان هم همزمان شد با شروع فیلمبرداری، واقعیت این است که آقای افشین سنگ چاپ که همیشه کار با بازیگران را انجام میدهند فرصت و وقت اینکه با این بازیگر و نقشهای کوچک دیگر که وارد قصه میشدند تمرین کنند را نداشتند و از طرفی هم ما قرار بود به سرعت دو گروه بشویم و کار کنیم. پس نیاز داشتیم که حتما یک نفر روی بازیهای گروه دوم اشراف داشته باشد و احساس کردیم باید از بازیگردان بهره بگیریم.
- یعنی مهتاب نصیرپور فقط بر کار بازیگران جوان نظارت داشتند؟
نه، در مورد بازیگران باتجربه ما مثل آقای فرامرز قریبیان، خانم بایگان و باقی دوستان بازیگردان رل جمعکننده و تمریندهنده را ایفا میکردند و به آوردن آنها در فضای قصه کمک میکردند، ولی به طور ویژه روی بازیگرهای جوان تمرکز داشتند.
- البته بازیگردان میتواند در مجموعهای هم که بازیگرانش حرفهای و با تجربه هستند نقش بسیار تعیینکننده و موثری ایفا کند چون وظیفه یک بازیگردان این است که آینه تمامنمای بازیگر باشد و این برای هر بازیگری با هر تجربهای میتواند مفید باشد.
همینطور است. بازیگردان بهتر از کارگردان میتواند بازیها را ببیند و بررسی کند، چون کارگردان حواسش به همه اجزای صحنه است و ممکن است بعضی مسائل از دید او پنهان بماند، ولی بازیگردان فقط حواسش به بازیهاست. در ضمن یک وظیفه دیگر بازیگردان این است که رابط خوبی میان بازیگران و کارگردان باشد.
- با این تعریف، همکاری مهتاب نصیرپور در این پروژه چقدر موثر بود؟
خیلی خوب بود. من اگر راشهای بازی لیندا کیانی را قبل از آمدن خانم نصیرپور و راشهای او را بعد از تمرینهای ایشان با او به شما نشان بدهم میبینید که چه تاثیر خوبی در کار داشتهاند. چون ما هر روز بدون خانم نصیرپور سکانسهایی را فیلمبرداری میکردیم که موجودند و از مقایسه آنها میشود به حضور موثر ایشان پیبرد.
- بازیها البته رضایتبخش هستند. فقط باید قدری به بازی پوریا پورسرخ خرده گرفت که آن هم مربوط به عادتهای شخصی این بازیگر است، مثل نفسنفس زدنهایی که در بسیاری مواقع هیچ تناسبی با موقعیت و شرایط نقش ندارند، یا نگاه او که همیشه پرت است و ما هیچوقت نمیبینیم که به بازیگر نقش مقابل نگاه کند و دیالوگ بگوید.
در مورد نگاه کردن که نمیتواند جایی غیر از جهت نگاهی که من به او میدهم نگاه کند، چون من پشت مانیتور نشستم و در این صورت کات میدهم. اصلا هیچ بازیگری امکان ندارد به جایی که کارگردان گفته نگاه نکند! اما در مورد نفسنفس زدن آیا در جاهایی که ریلکس است هم این حالت وجود داشته؟
- بله، گفتم که تناسبی با شرایط ندارد.
باید برگردم ببینم کجاست. چون خیلی داریم این بازیگر را کنترل میکنیم. حتی میزان بالا و پایین بودن سرش، جنس ادای دیالوگهایش که کجا از توی سینه باشد و کجا از نوک زبان، کجا عصبی باشد و کجا آرام باشد، همه کنترل شده است.
- خوب است قدری هم درباره شخصیتها حرف بزنیم. از مسعود شروع کنید که خیلی روی بیمسئولیتی و عدم کفایتش برای تشکیل یک زندگی به عنوان یک جوان امروزی تاکید شده و با آن تشویقهایی، که دائم جوانها را به این سوی میکشد که تشکیل خانواده بدهند، مغایرت دارد.
ببینید مسعود مجموعهای از خصوصیات خوب و بد است. در یک خانواده مذهبی تربیت شده ولی از طرفی هم ژن این خانواده را ندارد، چون بچه واقعی آنها نیست (که این البته رازی است میان حاج رضا و نرجس). مسعودتربیت این خانواده را گرفته، نماز میخواند، روزه میگیرد و اهل عبادت است، محاسنش را در حد یک بچه مسلمان دارد. با ادب است و جلوی پدر و مادرش سرش پایین است، ولی ژنی را که متعلق به خانواده اصیل است ندارد. او یک تعریف دیگری از زندگی دارد و در کل گریزهای خودش را دارد وگرنه مسعود اگر تربیت این خانواده را نداشت مثل خیلی از جوانهای امروز با شرایط و رفاهی که برایش در نظر گرفتیم رفتارهای غیرارزشی دیگری هم داشت، اما اینطور نیست.
- شخصیت نرجس هم در بسیاری از موارد سؤال برانگیز است. این برای همه سؤال شده که چرا نرجس اینقدر مادرشوهر خوبی است ولی مادر خوبی نیست؟ نکند فمینیست است؟
در طراحیای که ما از این شخصیت داریم قرار است او یک زن فعال اجتماعی باشد. او یک وکیل است که شغلش را خیلی حساب شده انتخاب کردیم که اهمیت ویژهای در طراحی شخصیت او داشت. اصلا در همان قسمتی که وکالت یک زن را برعهده دارد ، میبینیم که صرفا به خاطر همجنس بودنش و اینکه یک زن است حق را به او نمیدهد و به ما ثابت میشود که او فمینیست نیست؛ طرفدار حق است، آدم اخلاقگرایی است، عادل است. او معصومه را به این دلیل دوست دارد که اولا او خانوادهای ندارد و تنهاست، ثانیا پسرش را مسبب اتفاق تلخی که برای معصومه افتاده میداند و ثالثا به لحاظ فکری او را خیلی به خودش نزدیک میداند و شخصیتش را دوست دارد.
- البته اینکه تلاش کردید تصویر خوبی از ارتباط یک مادرشوهر و عروس ارائه بدهید قدم مثبتی است.
بله و تنها نقطه ضعفی که این شخصیت دارد نوع رفتارش با مسعود است که این هم به خاطر آن بود که بالاخره یک نقطه ضعف داشته باشد و از جمیع جهات مثبت نباشد. هر آدمی یک نقطه ضعفی دارد و اتفاقا همین نقطه ضعف نرجس باعث میشود مسعود عصیان کند.
- در ضمن بار اول است که در تلویزیون از همسر دوم یک مرد و سرنوشت تلخ او دفاع میشود و این پرداخت شاید عادلانهتر بود اگر وصله اعتیاد را به او نمیچسباندید.
موافق نیستم، به این دلیل که فریده بارها میگوید که بعد از ازدواج با مسعود معتاد شدم. از طرف دیگر فریده باید در قصه ما به یک انحطاط میرسید به این دلیل که مسعود بهانهای داشته باشد برای توجیه رفتارش با او و طلاق دادنش، چون مسعود آدم دم دمیمزاجی است که فریده دلش را زده و نیاز به این بهانه دارد. فریده باید قربانی ما میبود و بیننده برایش دل میسوزاند، بنابراین باید به اوج فلاکت و بدبختی میرسید و بعد پاک میشد.
- شما که به قول خودتان این همه تلاش کردید شخصیتها خاکستری باشند و بارزترین نمونهاش زن موادفروشی است که خیلی احساساتی است و وسواس تمیزی دارد، چرا آدمی مثل حامد را در قصه وارد کردید که در شر بودن تا جایی پیش میرود که الیاس را در ذهن تداعی میکند. بد بودن او با فریده و از طرفی تحریک او برای ازدواج با مسعود و حالا جداییشان قابل توجیه نیست.
البته به انگیزههای شخصی حامد در قسمتهای پایانی بیشتر پی میبریم. حامد در واقع بخش شر و شیطانی مسعود است.
- ولی او هم یک انسان است مثل بقیه و قرار هم نیست که شیطان مجسم باشد.
نه، قرار نیست. اما پای منافعاش در میان است و اهدافی دارد که دلیل این دو بههم زنیهاست. البته لازم است به نکتهای هم اشاره کنم که در ورسیون اول قصه ما یک مسئله عشقی مطرح شده بود بین حامد و فریده و حامد تعلق خاطری به فریده قرار بود داشته باشد که باعث رفتارهای او بود و ما این را از قصه پاک کردیم.
- اما تاثیرش باقی مانده و در جاهایی رفتار حامد بدون وجود آن بیمعنی است.
نه، دلایل دیگری برایش طراحی کردیم. همانطور که میدانید حامد از طریق مسعود ارتزاق میکند و بهنوعی آویزان کاراکتری مثل مسعود است و اموراتش از قبل او میگذرد. حالا فریده به نوعی دارد جای او را پر میکند و سرمایهگذاری روی اوست، پس طبیعی است که به وجود او حسادت میکند.
- سوال آخر درباره تیتراژ است. امسال رسم عجیبی در تیتراژ مجموعهها بدعتگذاری شده و عنوان «با حضور...» که معمولا برای پیشکسوتان استفاده میشود برای تازهکارهایی مثل مهراوه شریفینیا و پوریا پورسرخ به کار برده شده که البته در سریال شبکه پنج هم به آن برخوردیم.
خب ببینید وقتی شما از پیشکسوتانی در پروژهای دعوت میکنید و دو سکانس بازی میکنند باید بنویسید «با حضور...» چون نه آنقدر نقش بلندی دارند که اسمشان را اول تیتراژ بزنید و نه میشود نامشان را دوم و سوم و بعد از جوانترها گذاشت. پس طبیعتا باید اسمشان را جدا کرد و با این عنوان آورد. ولی در این کار، برعکس آقای قریبیان و خانم بایگان نقشهای اصلی را برعهده دارند.
- با این حساب اشکالی ندارد اسم جوانها را زیر اسم پیشکسوتان که نقش اصلی را هم برعهده دارند بیاورید.
بله، اما ما به خاطر اینکه تعادل را میان حقوق پیشکسوتان و جوانها برقرار کنیم این کار را انجام دادیم!