به واقع باری، به مقصدشان رسانیده است. مومنان که به ظن و گمان خویش در پی مقصود بودهاند و شبها را به پایداری و تا به صبح زندهداری و روزها را به امساک و استوار، بهسر بردهاند، اینک به یقین و باور آمدهاند، که نه ایشان که باری در پی ایشان بوده است. این همان معنای محصل ضیافت است. ضیافت به این قصد به پا شده تا مومنان قصد آن بل صاحب آن کنند، اما به واقع قصد ایشان نیز تدارک باری است.
پایان ضیافت اما منتهی شده به جشن؛ جشنی که شادمانیاش آنانی را در رسد که مقاصد باری را دریافتهاند؛ جشنی برای ایشان که از نوآفرینش یافتهاند و مهمتر آنکه این امر به ادراکشان آمده، که آنکه از نو تولد نیابد روی رستگاری نبیند. اینک مومنان و باورمندان شادی کنید که جشن آفرینش است. آفرینش جانها و آرمانهایی که جانها برسرشان رفته است و این همه که در عیدفطر فراهم آمده، محقق نمیآمد، جز به درک مقاصد باری از جشنی که آفرینش نوید و پیام و نیز امید است.
با این حال پرسش اصلی این جستار آن است که درک این مقاصد که اساس روند و فرآیند مومنانه است چگونه میسر است؟ و دیگر اینکه محتوای این مقاصد کدام است؟ با این مقدمه به تحلیل عناصر و مولفههای شکلدهنده محتوای باطنی عیدفطر مینشینیم که در واقع عبارت است از درک مقاصد باری که در اعمال و مناسک و نیز در ایام فرخنده و شبهای پربرکت متجلی شده است.
درک مقاصد امساک از اکل و شرب به قصد و نیت را نباید شاخهای دانست از علم به علل و حکم شرایع که آن را علت الحکم و حکمهالفعل نامیدهاند، بل این مقاصد تنها در چارچوب فهم کلی از مقصد نهایی شریعت قابل درک میشود. گرچه مقصد نهایی که همان ذات باری است و نوعی اتحاد با او از بادی امر مشخص و متمایز شده اما مقاصد میانی و مقصد هر فعلی به خصوص در ایجاد فهم متمایز و ویژه از آن مقصد قصواً بیگمان اثرگذار است. در این نوع از دریافت دینی، تنها مومنان در خدمت دین قرار نمیگیرند، بل دین نیز خدماتی را ارائه میدهد که مومنان را از آن سود فراوان رسد و در نهایت این دو مفهوم به اتحاد و یگانگی کامل درآیند. درک این مقاصد اما به دو شیوه مقدور میشود. نخست آنکه شارع اعظم خود تصریح بدان کند که منصوصالمقصد یا آنچه مقصدش مصرح است، نام دارد.
دیگر اینکه مجتهد و پیجوی امر الهی آن را نه به نص بل به شاهد و قرینه و نیز ذوق سلیم مبتنیبر متدلوژی منقح، دریابد. این دومی را مستنبط المقصد نام نهادهاند؛ یعنی آنچه مقصد و تأویلش به جهد و ممارست به کف آید؛ به دیگر سخن آنچه پنهان است و دیریاب و چونان آبی است که مغنی به حفر چاه به آن دست یازد که به چه رنجها و ممارساتی محفوف است. در این مقال طریقه نخست کشف مقاصد عیدفطر را پیمیگیریم که طریقه دوم را مجالی فراخ باید و دستی عارفانه.
علامه ابنمنظور در «لسان العرب، ج3، ص318» عید را به لحاظ لفظی اینگونه معنا میکند: عید آن است که مورد عادت واقع شود چه آن امر معشوق آدمی باشد و چه مورد شوق و اهتمام باشد و یا شبیه آن. بنابراین آنچه بدان عادت کنی عید است. شاعر میگوید: «والقلب یعتاده من حبها عید؛ و آنچه قلب به آن عادت میکند از روی عشق، عید است.»در این تعریف به نحو بدیعی عنصر عشق در معنای عید، تضمین شده است گرچه همانگونه که بگذشت تنها عامل عید نیست، اما در این معنا عید معنایی سخت عارفانه دارد و شوقبرانگیز که به حسن اتفاق سخت با تعریفی که امام علی از حقیقت عیدفطر، جشن آفرینش ارائه کرده است، در توافق میافتد.
شریف رضی(رض) در بخش حکمتها با عنوان «وقال(ع) فیبعض الاعیاد» که احتمالا به علت قرائن و شواهدی که پس از این در کلام مولی است، عیدفطر را اینگونه از امام نقل میکند: «انما هو عید لمن قبلالله صیامه و شکر قیامه و کل یوم لا یعصی الله فیه فهو یوم عید؛ عید فطر، تنها از آن کسانی است که خداوند روزهشان را پذیرفته و نمازشان را پاداش داده است، هر روزی که در آن خدا را معصیت نکند، روز عید است.» (نهجالبلاغه، حکمت 420)لااقل دو نکته در کلام امام به چشم میآید. نخست آنکه این عید از آن همگان نیست گرچه ظاهر امر اینگونه نیست و امام سخن از باطن و تاویل میراند. بل از آن کسانی است که باری نماز و روزهشان پذیرفته است و به قول امام سجاد(ع) در صحیفه ایشان که اعمالشان پذیرفته شده باشد خودآگاه خواهند شد.
دیگر آنکه اگر نتیجه روزهداری یک ماهه تسلیم تام است در برابر خداوند قهار متکبر و اتحاد عاشقانه اراده بنده با اراده باری، استمرار چنین حالتی بیگمان مطلوب مینماید که آن نیز عید نام دارد چرا که آن هم بهجت افزاست و بنده عاشق از آن حالت، ناآگاه نیست. چنانکه قرآن میفرماید: «انما یتقبلالله من المتقین»(مائده/27) خداوند از پرهیزگاران میپذیرد و این از آن سو است که خداوند پرهیزگاران را دوست دارد و نیز ایشان خدا را.
بنابراین نوعی اتحاد عاشقانه که از تسلیم محض بنده در برابر باری ناشی میشود، میان ایشان که دیگر تمایزی میانشان برقرار نیست، پدیدار میشود. این تسلیم محض و تقوا نیز که ذکر آن به عنوان منشأ اتحاد رفت همان است که باری از روزهداری از بنده خویش انتظار دارد: «یاایهاالذین آمنوا کتب علیکم الصیام، کما کتب علیالذین من قبلکم، لعلکم تتقون.»(بقره/183) ای کسانی که ایمان آوردهاید، روزهداری بر شما واجب شد، همانگونه که برپیشینیان شما؛ باشد که پرهیزگاری از خویش نشان دهید و این پرهیزگاری که باری میگوید، بیشک همان است که امامعلی(ع) از آن با عنوان عید مستمر و ابنمنظور، به عشق تعبیر میکند.
بنابراین تأویل عید و مقصد منصوص تاکنون اتحاد است؛ اتحاد اراده که از اتحاد مراد و مرید و عاشق و معشوق سرچشمه میگیرد. در احادیث اما نوعی دیگر از سلوک مومنانه در عید به چشم میآید. شیخ صدوق در عیدون اخبارالرضا، ج2، ص 160، ح 21 و شیخ مفید در الارشاد، ص 312، اینگونه نقل میکنند: «چون عید فطر شد، مأمون از امام رضا(ع) خواست تا نماز عید برپا دارد و خطبه بخواند تا قلبهای مردم آرام گیرد و فضل او را بشناسند و به دولتش اقرار کنند.
امام به او فرمود: تو شروط مرا در این امر (پذیرش ولایتعهدی) میدانستی. مأمون با اصرار حرف خویش را تکرار کرد. امام فرمودند: ای امیر مومنان اگر مرا معاف داری بهتر است والا من همانگونه نماز عیدفطر را خواهم خواند که رسول خدا و امیرالمومنین علیبنابیطالب علیهماالسلام. مأمون گفت: خارج شو همانگونه که میخواهی... پس هنگامی که صبح شد امام برخاست، غسل کرد و عمامهای سفید از پنبه بر سر نهاد و یک طرف آن را بر سینه و طرف دیگر را بر کف نهاد و آماده گردید. ایشان یارانش را نیز گفت: اینگونه کنید.
سپس چوب دستیاش را به دست گرفت، شلوارش را تا ساق بالا زد همانگونه که پیراهنش را تا کمر! سپس رو به آسمان کرد و چهار تکبیر گفت، آنگونه که مردم گمان مینمودند مرغان آسمان و ماهیان دریا با او همسخن شدهاند. سپس فرمودند: «اللهاکبر، اللهاکبر، اللهاکبر علی ماهدانا، اللهاکبر علی مارزقنا من بهیمهالانعام و الحمداللهعلی ما ابلانا» مردم نیز با حضرت همزبان شدند به گونهای که مرو یکپارچه به جنبش و خروش درآمد.
امام هر ده گام میایستاد و همان عمل را تکرار میفرمود تا آنجا که مأمون به پیشنهاد سهلبن فضل و ترس از این حرکت، امام را معاف نمودند.» در این روایت، جنبه دیگری از عید که همانا بعد سیاسی آن است معرفی شده، اما فارغ از آن ایجاد زمینه در مومنان از طریق بازگردانیدن آنان به سنن انبیاء و اولیاء و نیز برانگیختن بهجت و شور مومنانه ایشان، به تمامی نکاتی است که از تعاریف پیشین نیز استنباط میشود.