موضوع فقط سخنان باراک اوباما درباره لزوم تغییرات در آمریکا نیست. البته نمیتوان این سخنان را هم در مطرح شدن پدیده پرستروئیکای جدید در آمریکا نادیده گرفت. دلیل مطرح شدن این مسئله بحران مالی کنونی آمریکا هم نیست.
آنچه باعث شده اکنون این مطلب نوشته شود، تغییر ساختاری است که این روزها در داخل پنتاگون جریان دارد و نتیجه جنگهای عراق و افغانستان است. آنچه در این دو کشور بعد از جنگهایی که پشت سر گذاشتند روی داد، اکنون در حال رقم زدن تغییراتی چشمگیر در سیاستهای دفاعی آمریکاست. عملیشدن این تغییرات به عواملی همچون شرایط هفتههای آینده عراق و افغانستان و سرنوشت انتخابات ریاستجمهوری آمریکا بستگی دارد.
پایان جنگ سرد به فروپاشی مجموعه نظامی - صنعتی آمریکا منجر نشد و این ساز و کار همچنان به برتری سیاسی، اقتصادی و فرهنگی خود ادامه میدهد. بعد از جنگ سرد، هزینههای نظامی آمریکا بعد از سال 1990 کاهش یافت و شمار نیروها هم کم شد اما بودجه تحقیقات روی فناوری پیشرفته نظامی همچنان در حدواندازه جنگسرد ادامه دارد و تولید سلاحهای جدید ادامهیافت.
همچنین روایت جنگسرد درباره نقش آمریکا بهعنوان یک قدرت جهانی در ترویج دمکراسی و مقابله با دشمنانش از طریق دانش برتر و غلبه تفکرات امنیتی همچنان ادامه دارد. استدلالهایی نظیر اینکه تصمیم ریگان در استقرار موشک کروز باعث پایان یافتن جنگسرد شد، به این روایت دامن زدهاست. در طول دهه 1990، آمریکا همچنان بر اهمیت نیروی هوایی و رزمایشهای جنگی برای نشان دادن پیشرفتهای جدید در عرصه فناوری اطلاعات بهعنوان کانون و محور راهبرد این کشور تاکید کردهاست.
نخبگان سیاستهای دفاعی در آمریکا سناریوهایی را طرحریزی میکنند که در آن از این نیروها برای مقابله با دشمنان سرکش و تروریستها استفاده میشود. از سوی دیگر پیامد اولیه حمله به عراق و افغانستان نوعی احساس فتح و برتری نظامی بود. اما اکنون با گذشت چند سال از این جنگها و برجا ماندن هزاران کشته و مجروح، این فضا اکنون بسیار متفاوت شدهاست.
وخامت اوضاع در عراق و افغانستان باعث شد تا کارایی رویکرد تاکتیکی آمریکا زیر سؤال برود. از سوی دیگر اکنون با وجود بودجه نظامی هنگفت آمریکا که کمسابقه و بیسابقه است، اکنون ارتش با کمبود نیرو و تجهیزات لازم برای جنگهای زمینی روبهروست. دلیل این کمبود آن است که سیستمهای پیشرفته به نیروی پرشمار نیاز دارد.
با فروپاشی رژیم عراق، نوعی خلأ و بیقانونی در این کشور ایجاد شد که عوامل ناآرامی و گروههای جنایتکار آن را پر کردند. تلاش برای مقابله با گروهها و ضدحمله علیه آنها، نارضایتی بیشتر مردم را برانگیخت و به مخالفت علیه اشغالگران دامن زد. در روز 10 ژانویه 2007 بوش برنامه جدیدی را برای عراق اعلام کرد که به طرح افزایش نیرو معروف شد.
افزایش نیرو در عراق فقط به اضافه کردن تعداد نظامیان و سربازان محدود نمیشد و قرار شد که راهبرد و تاکتیک عراق عمیقا تغییر کند. مبنای این تغییر، یک رویکرد جمعیتمحور است. ژنرال دیوید پترائوس فرمانده سابق نیروهای آمریکایی در عراق که اکنون به فرماندهی کل آمریکا در خاورمیانه منصوب شده، در تفکر جدید خود بیش از هر چیز بر حفاظت از غیرنظامیان و ترجیح آن بر استفاده از زور تاکید میکرد. این به معنای تغییر رویکردی بود که نیروهای آمریکایی مدتهاست به آن عادت کردهاند.
در این رویکرد جدید به جای فناوری و نیروی آتش، بر امنیت محلی آن هم از پایین به بالا تاکید میشد. راهنمای ژنرال پترائوس برای مقابله با ناآرامیها که در جولای 2008 منتشر شد، شامل دستورالعملهایی است مانند: «امنیت مردم را تامین کنید و به آنها خدمت کنید»، «درمیان مردم زندگی کنید»، «صلح و آشتی را ترویج کنید»، «پیاده مسیرها را طی کنید»، «با مردم ارتباط برقرار کنید»، «از پول بهعنوان سلاح در انجام کارهایتان استفاده کنید»، «به زیردستان قدرت دهید».
کاهش دامنه خشونتها و درگیریها در یک سال گذشته در عراق تنها به این دلیل بود که سنیها بهطور چشمگیری تغییر جهت دادند و به جای القاعده به سوی آمریکا متمایل شدند و این تا حدی و فقط تا حدی، نتیجه سیاست جدید آمریکا بود. نیروهای نظامی آمریکا به جای استفاده از اسلحه برای حمله به عوامل ناآرامیها که خسارت جانی هم بجا میگذاشت، در مراکز پرجمعیت پراکنده میشدند تا نه تنها امنیت مردم را تامین کنند بلکه کمکهای انساندوستانه هم میان مردم توزیع نمایند. در این شرایط امکان مذاکره برای برقراری آتش بس با شبهنظامیان شیعه هم فراهم شد. البته بعضی میگویند گروههای شیعه به این دلیل آماده مذاکره شدند که به اهداف خود رسیدهبودند.
بسیاری از فرماندهان ارتش صدام که در زمان «پل برمر» بدون درنگ از کار برکنار شدهبودند، برای تشکیل نیروی امنیتی جدید فراخوانده شدند. در این وضعیت جدید مقابله با عوامل ناآرامی هم برای آمریکا آسانتر شد.
این تغییر راهبرد آمریکا در عراق نتیجه بحثهای بسیاری در داخل پنتاگون و به ویژه در میان فرماندهان ارشد ارتش و تفنگداران بود. رسانهها برای اولین بار وقتی نشانههای این تغییر را دریافتند که در سال 2005، ایمیلی از سوی یکی از شرکتهای طرف کار با پنتاگون منتشر شد. در این ایمیل اعلام شد که نسخهای از قراردادی جدید از سوی پنتاگون دریافت شده که حاوی درخواست تجدید نظر در اصول جنگ است.
امسال کالج جنگ ارتش آمریکا از چند کارشناس و صاحبنظر مسائل دفاعی درخواست کرد تا در نشستی درباره جنگهای جدید شرکت و سخنرانی کنند. مجموعه بحثهای این نشست هم قرار است در کتابی با عنوان جنگهای کوچک منتشر شود. محور یکی از این بحثها «جنگافزارهای نسل چهارم» بود که به تاثیر جهانیشدن بر جنگ میپرداخت. خلاصه این بحث آن بود که کشورها دیگر انحصار قدرت خود را از دست دادهاند. مقاله کاندولیزا رایس در شماره اخیر نشریه فارین افیرز نشان میدهد که این بحث تا کجا پیش رفتهاست. او یکی از چهرههای محافظهکار دولت بوش است که به خاطر گفتن جملهای معروف است.
او زمانی گفتهبود؛ وظیفه سربازان آمریکایی نیست که دخترکان کشورهای دیگر را تا مدرسه همراهی کنند. او در سال 2000 در تشریح این گفته نوشت: بهنظر من نقش آمریکا و به ویژه ارتش آمریکا در ساختن کشورها و دولتها مقبول نیست. اکنون که در سال 2008 هستیم معلوم شده که تا سالهای آینده هم آمریکا همین نقش را خواهد داشت. در این شرایط رایس همچنان تاکید دارد که این کار،کار نظامیان آمریکا نیست بلکه خواستار تشکیل نیرویی برای تامین امنیت در افغانستان و استقرار حکومت قانون در این کشور و همچنین ترویج فرصتهای اقتصادی در سراسر جهان است. البته در واشنگتن همه با نظر او موافق نیستند.
در ارتش آمریکا بسیاری بهدنبال ادامه فعالیت خود بعد از انجام جنگ در کشورها هستند. در ماه ژوئن رابرت گیتس وزیر دفاع، فرمانده و دبیر ستاد نیروی هوایی را به خاطر عملکرد ضعیفشان برکنار کرد. دلیل این برکناری اشتباه در ارسال تجهیزات الکتریکی موشک هستهای به جای باطری هلیکوپتر به تایوان اعلام شد. اما روزنامه نیویورک تایمز در این باره نوشت:دلیل اصلی، نارضایتی پنتاگون از عملکرد این فرماندهان در عراق بودهاست.
واقعیت آن است که بر سر تصویب و اجرای پرستروئیکای دفاعی در آمریکا کشمکش سنگینی وجود دارد. نتیجه این کشمکش تا حد زیادی به وضعیت آرامش و خشونت در عراق در ماههای آینده بستگی دارد. اگر آرامش دوام نیاورد و خشونتها از سر گرفتهشود، گروه قدرتمند مستقر در پنتاگون برای همیشه طومار پرستروئیکا را در هم میپیچند و بر قدرت آتش تاکید میکنند. شرایط افغانستان هم در ادامه یا تغییر این مسیر بیتاثیر نیست. با وجود حرفهایی که درباره بازسازی افغانستان زده میشود، محور سیاست آمریکا و انگلیس درباره افغانستان حمله گسترده به بازماندههای طالبان در این کشور است. نتیجه وضعیت این دو کشور است که آینده سیاستهای نظامی و غیرنظامی آمریکا در کل جهان را مشخص میکند.
تغییرات در داخل پنتاگون به یک هدایت سیاسی از داخل کاخ سفید نیاز دارد. بدون شک رئیسجمهور جدید آمریکا که طی هفتههای آینده مشخص میشود، باید روایت جدیدی از امنیت و سیاستهای امنیتی آمریکا ارائه کند.
Opendemocracy. com- 62 سپتامبر 2008