جواب این سؤال چندان راحت نیست و برای بررسی آن باید ابعاد مختلف جنگ نظامی- رسانهای قفقاز را از ابتدای آن تاکنون مورد بررسی قرار داد. نیرو و امکانات نظامی اگرچه برای پیروزی در جنگ عناصری لازم است اما کافی نیست. میگویند در جنگ کسی پیروز است که طرفداران بیشتری داشته باشد؛ از همین رو هم بسیاری از تحلیلگران معتقدند فارغ از نتیجهای که نبرد مسکو-تفلیس داشت، روسیه بازنده بزرگ این جنگ بوده است چراکه دراین جنگ تقریبا همه دنیا به سویی ایستادند و روسها هم در سویی.
ساکاشویلی اگر سالیان دراز دیگری هم رئیسجمهوری گرجستان بماند، نمیتواند
به اندازه این روزها برای خود حامی پیدا کند. غربیها جملگی ملاحظات فراوانی برای دخالت آشکار در جنگ قفقاز، به معنای حمایت نظامی مستقیم از تفلیس، داشتند اما در حمایت از ساکاشویلی هم سنگ تمام گذاشتند. در روزهایی که ارتش روسیه غرور ارتش سرخ شوروی را در 30 کیلومتری تفلیس جستوجو میکرد، کمتر روزی بود که کسی از میان رهبران غربی برای دلجویی و شاید فرمان مقاومت نزد ساکاشویلی نباشد. شاید از همین رو بود که رئیسجمهوری گرجستان در میان این همه بحران و در آستانه فروپاشی تفلیس، در کاخ خود ماند و همانند روز اول جنگ از تعلق اوستیای جنوبی و آبخازیا به خاک خود سخن گفت.
هزینههای اقتصادی فراوانی دراین جنگ بر طرفین درگیر وارد شد. گرجیها در مقایسه با روسیه منافع کمتری برای از دست دادن داشتند. ساکاشویلی از همان روز اول جنگ به خوبی دریافته بود که نتیجه جنگ هرچه که باشد، نفس جنگ با روسیه، درهای ناتو را به روی گرجستان خواهد گشود. اما ماجرا برای روسها جور دیگری بود. جنگ قفقاز چیزی در حدود 500 میلیون دلار برای روسها هزینه در برداشت، روابط آنها با ناتو به کلی تخریب شد، در آستانه اخراج از جمع 8کشور صنعتی، قرار گرفتهاند و در نهایت کاهش سرمایهگذاریها در اقتصاد این کشور، مسکو را تا آستانه ناکاوت سیاسی پیش برد.
اشتباه بزرگی است اگر بپنداریم روسها انتظار این روزها را نداشتند. سالها پیش از جنگ قفقاز، نتیجه هرگونه رویارویی روسیه و گرجستان با حمایتهای بیسابقه غرب از تفلیس و ساکاشویلی مشخص بود. پوتین و بعدا مدودف نیک میدانستند که غربیها، حتی اگر در حل برخی پروندهها نیازی به مسکو داشته باشند اما نخواهند گذاشت روسیه پای خود را از مرزهایش فراتر بگذارد.
پوتین هرآن چه در دوره ریاستجمهوری خود در برخورد با غرب انجام نداد، درهمین دوره کوتاه ریاستجمهوری مدودف و نخست وزیری خود انجام داد.
مسکو، قافیه جنگ قفقاز را در همان روز اول به غرب واگذار کرد. مهم این نبود که روسها تا کجا آمدند؛ مهم این نبود که کلید این جنگ را گرجیها زدند یا... مهم اما این بود که روسیه جنگ را به رسانههای غربی باخت. تردیدی نیست که اگر روسها رسانهای قدرتمند در اختیار داشتند، جنگ قفقاز سرنوشتی دیگر پیدا میکرد. اینک اما حمایت افکار عمومی منطقه و جهان از آنچه روسها در جنگ قفقاز کردند در سطوح بسیار پائینی قرار دارد. آنچه در رسانههای غربی از جنگ منتشر میشد اخبار و تصاویری بود که روسها را متجاوز و قاتل مردم و غیرنظامیان گرجی معرفی میکرد.
در طول همه روزهایی که جنگ قفقاز در جریان بود حتی یک گلوله توپ روسی هم به تفلیس نرسید اما خبرگزاریهای غربی پربود از صحنههایی که مادری بر فرزند کشته شده توسط روسها گریان بود. پیامی که به دنیا مخابره شد در نهایت یک چیز بود و آن اینکه روسیه دیگر قابل اعتماد نیست. سرمایهگذاران خارجی هم که آرام آرام در عصر بیتلاطم پوتین پایشان به روسیه باز شده بود، اینک فرار را بر قرار ترجیح میدهند. اینگونه میشود که اقتصاد روسیه حداقل در کوتاه مدت شوک بزرگی را شاهد خواهد بود.
روسها البته معتقدند فعلا افکار عمومی دنیا نگاهی صرفا احساسی به این ماجرا دارد و پس از چندی این نگاه فروکش کرده و باردیگر سیل سرمایهگذاران خارجی به روسیه سرازیر خواهند شد. اما باید دید آیا به راستی اینگونه خواهد شد یا خیر؟
دیمیتری مدودف، رئیسجمهوری روسیه اراده مردم اوستیا و آبخازیا، منشور سازمان ملل، بیانیه سال 1970 درباره اصول قوانین بینالملل مربوط به روابط دوستانه میان کشورها، صورتجلسه هلسینکی سازمان امنیت و همکاری اروپا و سایر اسناد بینالمللی را مستمسکی برای اعلام استقلال آبخازیا و اوستیای جنوبی اعلام کرده است. او شاید همچنان به مانند پوتین و لاوروف در اندیشه جنگ سرد است.
اکنون نیز بعید بهنظر میرسد که این اقدام مسکو با استقبال گسترده جامعه بینالمللی مواجه شود و احتمالا حکومتهای این دو جمهوری ناگزیر به کمک اقتصادی و حمایت نظامی روسیه متکی خواهند شد. روسها در سال 2014 میلادی میزبان المپیک در بندر تفریحی سوچی خواهند بود. آبخازیا هم مرز سوچی است و شاید هم از همین رو باشد که آبخازیا برای روسها بهمراتب مهمتر از اوستیای جنوبی است.
روسها آرام آرام به دوران انزوای جنگ سرد باز میگردند. جنگ قفقاز اولین نشانه این بازگشت است. اعتماد به نفس روسها در حال بازسازی است اما آیا چهره فروریخته آنان در جنگ قفقاز که ناشی از شکستی بزرگ و البته عبرتآموز در جنگ رسانهها بود هم قابل بازسازی است؟