این یکی اما هم به واسطه پرداختن به دنیای زنها و هم به لحاظ لحنی که فیلمساز اتخاذ کرده است، نقاط تمایز بیشتری را نسبت به ساختههای قبلی او به رخ میکشد.
حاتمیکیای این سالها، فیلمسازی است که انگار قصد کرده از فضای فیلمهای گذشتهاش کاملا فاصله بگیرد؛ حاتمیکیایی که در جستوجوی دریچههای تازه برآمده است.
چه کسی میتوانست تصور کند حاتمیکیا روزی درباره سقط جنین فیلم بسازد؟ تصویرگر مردان سلحشور و آرمانگرا، حالا در فیلم تازهاش به زنها اهمیت داده و مردان را در حاشیه قرار میدهد. حاتمیکیا با فیلم تازهاش، تماشاگر را به تماشای دنیایی تازه «دعوت» میکند؛ دنیایی که ارتباطی با «از کرخه تا راین» و «آژانس شیشهای» ندارد. اما این کار او هم مسبوق به سابقه است. مگر بلافاصله پس از ملودرام موفق «از کرخه...»، دوربین خود را به بوسنی نبرد تا از عشق سخن بگوید؟ مگر در «برج مینو»، دل به تجربههای تازه سینمایش نداد؟ «دعوت» شاید پاسخ به آنهایی است که «به نام پدر» را فیلمی کهنه با آدمهای تکراری خواندند؛آنها که او را به تکثیر تاسفبار حاج کاظم متهم کردند. و حالا «دعوت» تقریبا هیچ ربطی به فیلمهای قبلی سازندهاش ندارد.
چهره تازه حاتمیکیا را در «دعوت» تماشا میکنیم؛ کارگردانی که حالا میخواهد چشماندازهای متفاوتی را در افق نگاه خود قرار دهد و کسانی را زیر چتر خود بگیرد که تا امروز عنایت ویژهای به آنها نداشته است. فیلم حاصل تلاش فیلمسازی است که سعی میکند با زمانه جلو بیاید، از پیرامونش غافل نباشد و به رخدادهای جامعه واکنش نشان دهد. اینکه دستاورد او در این رویکرد تازه چه اندازه قابل توجه است یک بحث است و شجاعت فیلمسازی که این ریسک را میپذیرد که خود را از تمام مولفههای موفق و امتحانپسدادهاش، خلعسلاح کند یک بحث دیگر. چنین جسارتی اگر در نحوه نگاه به معضل سقط جنین نیز به خرج داده میشد، حالا «دعوت» بسیار تماشاییتر از این میشد که حالا هست.
«دعوت» تصویر تازهای از نامدارترین کارگردان سینمای جنگ و یکی از شاخصترین و مهمترین فیلمسازان نسل انقلاب را به نمایش میگذارد. آنقدر تازه که اگر در تیتراژ فیلم نام حاتمیکیا به عنوان کارگردان قید نشده بود، تشخیص اینکه «دعوت» را سازنده «از کرخه تا راین» و «آژانس شیشهای» ساخته، تقریبا غیرممکن بود... در واقع فیلم فاقد نشانهها و مولفههایی است که سینمای حاتمیکیا را در طول دو دهه شکل داده است.
«دعوت» البته آنطور که عنوان شده اولین گام حاتمیکیا در حیطه سینمای اجتماعی نیست. فراموش نکنیم که او اولینبار با «ارتفاع پست» قهرمانانش را نه به سیاق معمول، از میان آدمهای جنگ؛ که از دل اجتماع و افرادی کاملا معمولی انتخاب کرده بود. همچنین نباید فیلم به نمایش درنیامده «به رنگ ارغوان» را از قلم بیندازیم که شاید نمایشش میتوانست به امتداد مسیری دیگر در کارنامه حاتمیکیا بینجامد. شاید اگر «به رنگ ارغوان» به نمایش در میآمد، «به نام پدر»ی ساخته نمیشد تا حاتمیکیا متهم به تکرار خویش شود و در پی آن به جستوجوی دریچههای تازه برآید. جایی دور از سینمای جنگ و آدمهایش.
سریال ماورایی «حلقه سبز» اما شکستی همهجانبه را برای حاتمیکیا رقم زد. اما حتی این شکست هم مانع از این نشد که حاتمیکیا همچنان به تجربههای تازه ادامه دهد. حالا «دعوت» روی پرده است؛ فیلمی زنمحور با موضوع سقط جنین و با حضور ستارههای پولساز سینما. کسانی که به امید دیدن حماسهای دیگر از حاتمیکیا از جنس «آژانس شیشهای» به نمایشش میشتابند، احتمالا مغبون از سینما خارج میشوند. در عوض فیلم میتواند مخاطبانی را به خود جلب کند که شاید پیش از این چندان با حال و هوای آثار حاتمیکیا ارتباط برقرار نمیکردند.
«دعوت» خوب یا بد، حکم گریز سازندهاش از انتساب به صفت غریزی بودن را دارد. یادمان هست که پس از «به نام پدر» منتقدان چگونه از سرنوشت محتوم فیلمسازان غریزی نوشتند به اینکه این فیلمسازان در نهایت در ورطه تکرار گرفتار میشوند. چنانکه گویی حاتمیکیا را از حاجکاظم گریزی نیست، همانطور که کیمیایی نمیتواند از تکثیر قیصر در ورسیونهای مختلف دست بردارد!
درحالی که وفاداری یک فیلمساز به دنیای مالوف و آدمهای آشنا و شناسنامهدارش نمیتواند به مثابه نقطه ضعف تلقی شود. مسئله شکل پرداختن به این آدمها و عواملشان است... ضمن اینکه این اتهام تکرار خودآگاه یا ناخودآگاه، ذهن فیلمساز را نیز میآزارد و نتیجهاش کوششی ناکام برای معاصر بودن و پرداختن به دغدغههای نسل تازه است که در نهایت به اغتشاش میانجامد.
دنیای آشنای حاتمیکیا اما همواره با گریزها و تغییر مسیرهایی همراه و همسو بوده است. چنانکه پس از «دیدهبان» و «مهاجر» که در ترسیم و شکلگیری سینمای حاتمیکیا بهعنوان یکی از جدیترین جریانهای ژانر جنگی، نقش مهم و موثری ایفا کردند، به شهر میآید و «وصل نیکان» را جلوی دوربین میبرد که البته فیلمی واکنشی است و نمیتواند موفقیت گذشته را برای فیلمساز تکرار کند. سپس، درحالی که فیلمهای قبلی حاتمیکیا بیشتر در میان منتقدان و مدیران سینما توجه برانگیخته بودند، در «از کرخه تا راین» به سراغ ملودرام میرود و طعم برقراری ارتباط با مخاطب گسترده را میچشد.
ولی موفقیت گسترده «کرخه» هم باعث نمیشود تا حاتمیکیا این مسیر را در فیلم بعدیاش ادامه دهد و اتفاقا کار بعدی او دور از ذهنترین فیلمی بود که میشد از سازنده «کرخه» انتظار دیدنش را داشت. در «خاکستر سبز» حاتمیکیا به سراغ سینمایی شاعرانه میرود و عشق را تجربه میکند. با فرم روایی پیچیده، گنگ و رمزآلود که به عنوان تجربهای در سینمای ضدقصه، طبیعی بود که مخاطبان پرتعداد «کرخه» را نیابد.
احساساتگرایی و ملودرام در «بوی پیرهن» و نمادگرایی و رویکرد به بیان تلویحی در «برج مینو» با محوریت قرار دادن زنان در بستر ماجرا، در نوع خود گرایشهای متفاوت سازندهشان را به رخ میکشیدند.
پیوند جنگ و اجتماع و ایستادن در مقام سینماگری اجتماعی با حفظ مولفههای پیشین به عنوان کارگردان سینمای جنگ، به نقطه دلپذیری بهنام «آژانس شیشهای» ختم شد. همسویی نظرمنتقدان مردم و مدیران سینمایی، در سطحی به مراتب عمیقتر از «کرخه» بار دیگر تکرار شد. در این گذر، حاتمیکیا فیلمبهفیلم به تجربههای فرمال علاقه بیشتری نشان داد. تجربه کار با آدمهای پرتعداد در فضای بسته، در فیلم بعدی تبدیل شد به آزمونی دشوارتر . کار تنها با سه بازیگر، در دل بیابانی وسیع و در هم کادر اسکوپ. در «روبان قرمز» صراحت اجتماعی «آژانس» هم جای خود را به بیانی نمادین داد. همچنان که پس از این تجربه، باز در «موج مرده» نوبت به صراحت همراه با عصبیت رسید.
«ارتفاع پست» اولین فیلم حاتمیکیا بدون مایههای دفاع مقدس و آدمهای جنگ بود. آزمونی جدی برای گسست از فیلمهای قبلی فیلمساز و همدلی با آدمهای عادی جامعه، که البته از نظر تکنیکی نزدیک به تجربه «آژانس شیشهای» بود و در به تصویرکشیدن آدمهایی پرتعداد در فضایی بسته، به اندازه «آژانس» به توفیق نرسید.
این درست که در «ارتفاع پست» قهرمان نه حاجکاظم، که قاسم جنوبی به آخر خط رسیدهای بود که به دلایل معیشتی به هواپیماربایی میپرداخت ولی به لحاظ حس و حال، فیلم را میتوان در امتداد آثار قبلی حاتمیکیا ارزیابی کرد. «به رنگ ارغوان» با مضمونی ملتهب میتوانست اتفاق تازهای در سینمای حاتمیکیا باشد. فیلم اما امکان اکران نیافت تا حاتمیکیا با «به نام پدر» دوباره به حیطه آشنایش بازگردد. با یک ایده درخشان (رزمندهای که در زمان جنگ مینی را برای خصم کاشته ولی این مین سالها بعد زیرپای دخترش منفجر میشود) که البته پرداخت مشتت فیلم، مانع از تبلور درست آن شد.
خیلیها بعد از «به نام پدر» گفتند و نوشتند که حاتمیکیا خسته و بیحوصله شده است. لحن نقدها کاملا نزدیک به نوشتههایی بود که در این سالها برای فیلمهای کیمیایی نوشته میشد. رفتن به تلویزیون و ساخت سریال که حاتمیکیا یکبار با «خاک سرخ» آن را تجربه کرده بود، شاید گریزی از تعبیر کسانی بود که حاتمیکیا را فیلمسازی به آخر خط رسیده ارزیابی میکردند؛ فیلمسازی که جز به تکرار نمیاندیشد... «حلقه سبز» با آنکه متفاوت از فضای آثار قبلی حاتمیکیا بود ولی شکستی دیگر از کار درآمد.
حالا حاتمیکیا مخاطبانش را به تماشای فیلمی دعوت میکند که کمترین ارتباط ممکن را با آثار گذشتهاش دارد. فیلم چه در ساختار و نحوه روایت و چه در حسوحال در فضایی دیگر سیر میکند. این فیلم کاملا زنمحور، و نگاه مذهبی فیلمساز به موضوع سقط جنین است. «دعوت» یک اثر اجتماعی کاملا اخلاقی است و همچنین با روایت 5 داستان کوتاه، تجربهای در بیان موجز نیز به شمار میآید. هرچند این اپیزودها فراز و نشیبهایی دارند و یکدست به نظر نمیرسند. همینطور که در بهکارگیری بازیگران نیز این فرازونشیبها مشاهده میشود.
در حالی که مریلا زارعی و گوهر خیراندیش بازیهای خوبی دارند برخی از بازیگران متناسب با نقش به نظر نمیرسند یا در اجرا نتوانستهاند خاطره خوش بازیهای درخشان آثار قبلی حاتمیکیا را زنده کنند. مثلا محمدرضا فروتن در نقش یک کارگر لر عملا یکی از نقاط ضعف اثر را رقم زده است و مهناز افشار با بازی اغراقآمیزش، عملا نتوانسته ظرایف کاراکتر را درست از کار دربیاورد. برخلاف اغلب آثار قبلی فیلمساز، اینبار مردان در حاشیه نشستهاند و زنان در کانون ماجرا قرار گرفتهاند. فیلم از این منظر میتواند مخاطبان تازهای را برای حاتمیکیا دست و پا کند، هر چند که بعید به نظر میرسد دوستداران سینمای او، با این فیلم چندان ارتباط برقرار کنند. آنها همچنان آرزومندند که حاتمیکیا بازهم بتواند فیلم خوب بسازد... .