همشهری محله _ رضا نیکنام:
از محلی که در آن بزرگ شدید بگویید. زمینهای خاکی محلهتان چه وضعیتی داشتند؟
در میدان خراسان، یکی از جنوبیترین مناطق تهران، به دنیا آمدم. تهران جمعیت کمی داشت و به نسبت جمعیت، ماشین ساختوسازهای شهری هم شتاب نگرفته بود و اجازه میداد تا زمینهای خاکی درگوشهگوشه شهر خیلیخیلی زیاد باشند. در سالهای نوجوانی، یادم میآید وقتی در میدان خراسان، به طرف شرق حرکت میکردیم، که امروزه اسمش خاوران است، تمام زمینها خاکی بود.
خودتان در نوجوانی اهل فوتبال بودید؟ کجا بازی میکردید؟
تا چشم کار میکرد، گُلهگٌله بچهها داخل زمینهای خاکی مشغول فوتبال بودند. در این زمینها کمتر تیردروازه میدیدید. بیشتر سنگ میگذاشتند و دروازه درست میکردند که دردسرهایی هم درست میکرد، اما خب، پولی نداشتند که دروازه و تور تهیه کنند؛ اصلاً از این خبرها نبود. خود من هم در زمین خاکی روبهروی گورستان قدیمی تهران، مسگرآباد، بازی میکردم که حالا متروکه شده است.
خانوادهها با رفتن بچهها به زمینهای خاکی مشکلی نداشتند؟
مشکلمان تازه بعد از بازی، در خانواده شروع میشد؛ به دلیل اینکه با کفش مدرسه، فوتبال بازی میکردیم و نهایتاً آن کفش درب و داغان میشد یا در زمینهای خاکی زمین میخوردیم و زخمی میشدیم و... و. به هر حال، دوران خیلی خوبی بود. بچهها با اندک امکانات تمرین میکردند و عشق و علاقه و دوست داشتن وجود داشت.
وجود این زمینها چه نقشی در بازیکنسازی داشت؟
بازیکنان بزرگ زیادی از زمینهای خاکی به درجات بالای فوتبال ایران رسیدند. مثلاً در محله چهارصد دستگاه، یک زمین خاکی داشتند که بازیکنان بزرگی از دل آنجا بیرون آمدند، مثل «حسن حبیبی» که بزرگ محله بود و همینطور زندهیاد «فریبرز اسماعیلی» که بازیکن بزرگی در تیمملی کشورمان بود یا «اصغر شرفی» که بازیکن و کمک مربی تیمملی شد. همینطور «هادی نراقی» و خیلیهای دیگر که برای نام بردن از آنها الان حضور ذهن ندارم. محله چهارصددستگاه با رهبری حبیبی، بازیکنان نامداری را به فوتبال ایران هدیه داد.
در محله خودتان میدان خراسان چطور؟
در محله خود ما، زندهیاد «منصور امیرعاصفی»، بازیکنان بزرگی را در همین زمینهای خاکی تربیت کرد؛ «پرویز قلیچخانی»، «علی پروین»، «عزتالله جانملکی»، «فرامرز ظلی». اینها چهرههایی بودند که ملیپوش شدند؛ بازیکنان برجستهای که افتخارآفرین بودند.
از مربیان دلسوز آن ایام که برای بچهها زحمت میکشیدند تا به جایی برسند حرف بزنید.
یادم هست که در مناطق مختلف تهران زمینهای خاکی فوتبال زیادی وجود داشت، در جوادیه، سهراه آذری، خزانه، علیآباد، افسریه، بعثت و... بچههای فوتبالی در این زمینها تمرین و مسابقات محلی برگزار میکردند. از دل این بچهها، بازیکنان بزرگی به وجود آمدند. یا در جنوب تهران، مثلاً جایی که «نایب روئین دل» در تیم بانک ملی و «ناصر ابراهیمی» در تیم راهآهن بودند، در مناطق پرجمعیت تهران، استعدادها را در زمینهای خاکی پیدا میکردند، میآوردند تعلیم میدادند و حتی به تیمملی میرساندند؛ باید از آنها قدردانی و سپاسگزاری کرد.
چه اتفاقی برای زمینهای خاکی فوتبال تهران افتاده است؟
زمانی که تهران شروع کرد به مدرن شدن، این روند شتابزده، مقدار زیادی به فوتبال محلی لطمه وارد کرد. ساختمانها پیدرپی جای زمینهای خاکی فوتبال را گرفتند. امروزه خیلی سخت میشود در داخل تهران، زمینهای خاکی فوتبال پیدا کرد. بنابراین، یکی از مراکز مولد و تولیدکننده بازیکن، کارش به پایان رسید.
شهر مدام در حال تغییر و پیشرفت است، آیا با این اوصاف این امکان وجود داشت که این زمینهای خاکی به همان شکل باقی بمانند؟
البته که نمیگویم باید میگذاشتند تهران به همان صورت باقی بماند. باید جلوههایی از مدرنیته در کنار سنت قرار میگرفت. باید توازن و تعادلی بین داشتهها و آنچه قرار بود به دست بیاوریم، ایجاد میشد. یعنی زمانی که زمین خاکی را به ساختمان و مراکز تجاری تبدیل میکردند، طبعاً باید جایی هم برای زمین چمن مصنوعی، زمین آسفالت فوتبال یا هر چیز دیگری درست میکردند، اما در نهایت چنین اتفاقی نیفتاد.
وقتی با متولیان ورزش صحبت میکنیم از افزایش امکانات ورزشی مثل زمین چمن فوتبال در محلهها صحبت میکنند. آیا این امکانات نتوانسته جای خالی زمینهای خاکی را پرکند؟
امروزه ، وقتی به جاهایی که زمین فوتبال دارند میروید و میخواهید آن را برای یک سئانس اجاره کنید با مشکلات زیادی مواجه میشوید. خودم به چشم دیدهام که در یک مجموعه ورزشی که چند تا زمین ورزشی فوتبال دارد، افرادی در هرکدام از زمینهای ۶ نفره، ۵ نفره، ۸ نفره و... بازی میکردند، اما بچههایی هم بودند که نمیتوانستند آنجا تمرین کنند، چون پول اجاره زمین بازی را نداشتند!
نهایتا یک قشر ثروتمند برای اینکه وزنشان را کم کنند، چربی بسوزانند و سلامتیشان را تأمین کنند این زمینها را اجاره میکنند یا والدین با ماشینهای آخرین سیستم، کنار زمین میایستند و بچهها در این زمینها تفریح و بازی میکنند و بعد از ساعتی به خانه میروند.
- یک جمع نکوشیده رسیدند به مقصد
فوتبال برای من معلمی کرد و به من خیلی چیزها آموخت، پس من به فوتبال بدهکار هستم، اما میخواهم بگویم که چون است که «یک جمع نکوشیده رسیدند به مقصدـ یک قوم دویدند و به مقصد نرسیدند.» وقتی نگاه میکنم به کسانی که فوتبال را اداره میکنند، چون رنج نبردهاند، درک درستی هم از شرایط ندارند. این جمله آخری را باید میگفتم، به دلیل اینکه دردمند این فوتبالم و با فوتبال زندگی کردم و فوتبال هویت من است.
- زمینهای خاکی رنگ باخته
یعنی زمینهای چمن مصنوعی هیچ مزیتی ندارند؟ حاج رضایی میگوید: «این مسئله شاید بهصورت فردی برای یک گروه و عدهای خوب باشد، اما هیچ سود و منفعت اجتماعی ندارد. اینکه بتوانیم استعداد پیدا کنیم، آنها را تحویل بگیریم و به آکادمیها بفرستیم و خلاصه کلام؛ فوتبالیست بسازیم، چه شد؟ آن دوران رویاگونه برخاستن بزرگان فوتبال از دل زمینهای خاکی، امروز رنگ باخته است. ماجرای زمینهای خاکی به پایان رسیده است. نکاتی را که گفتم از کسی نشنیدهام، اینها را لمس کردهام، چون در بطن آن فعالیت داشتهام.»
نظر شما