همشهری آنلاین - سمیرا باباجانپور: از بین این کتابها، «مربعهای قرمز» و «درگاه این خانه بوسیدنی است» مورد توجه رهبر معظم انقلاب قرار گرفته و تقریظهایی بر آنها نوشتهاند. او این روزها مشغول نوشتن کتابی با عنوان «همسایه خانمجان» است؛ خاطراتی از 4 ماه حضور «احسان جاویدی» در سوریه بهعنوان پرستار است. همچنین کتابی درباره شهید رکنآبادی، از شهدای منا، را در دست نگارش دارد. گفتوگوی ما را با این نویسنده حوزه دفاعمقدس میخوانید.
چه شدکه تصمیم گرفتید درباره شهدا بنویسید؟
دانشجوی سال آخر لیسانس بودم که کتاب شوکران از مجموعه نیمه پنهان روایت فتح را خواندم. به نظرم این کتاب پر از ناگفتههای جنگ بود. این کتاب دستم را گرفت و پشت یک پنجره طلایی برد که به پشت صحنه جنگ باز میشد. در این کتاب زنانی را دیدم که مردانه پشت صحنه جنگ را مدیریت میکردند. به همین دلیل احساسی دینی در من به وجود آمد که با این انسانهای بزرگ در یک خاک و زیر یک آسمان زندگی میکنم و با اینکه اسمشان را نشنیده و ندیدهام، اما به آنها مدیونم؛ زنانی که طلاییترین روزهای جوانیشان را بدون هیچ چشمداشتی با جنگ تقسیم کردند.
نوشتن درباره شهدا وخانوادههایشان چه ویژگیهایی دارد؟
ویژگی اصلی نوشتن درباره شهدا و خانوادهشان، حضور آنان در مسیر تدوین و تألیف کتاب است. من این را دیدهام که شهدا حاضر و ناظر بر کار هستند و کسانی که دستی در آتش دارند و در این حوزه مینویسند، این را حس میکنند که خودشان کارهای نیستند و اتفاقات در دایره مدیریت خودشان رقم نمیخورد. در واقع صاحب اصلی کار، کار را پیش میبرد.
مسلماً ورود به خاطرات مادران شهید و همسرانشان ساده نیست!
ورود به خاطرات مادران شهدا و همسرانشان شاید در نگاه اول خیلی سخت نباشد، اما سختیهای خودش را دارد. قرار است وارد حیطه شخصی یک فرد شویم. قرار است رازهای مگو را از زبان آنها بشنویم و آنها احساساتشان را بگویند. راوی بایدتلخیها و شیرینیهای زندگیاش را بگوید که موضوع بسیار بااهمیتی است. به هر حال، هرکاری سختیهای خودش را دارد و مزد را به اندازه سختی و زحمتی که میکشیم میدهند.
برای تألیف یک اثر سفارش میگیرید یا خودتان به سراغ آن میروید؟
عموماً کارهایم توسط راوی به من پیشنهاد شده است و از این بابت بسیار خوشحالم.
در سالهای اخیر کتابهای زیادی درباره شهدا نوشته شده است. نظر شما درباره کیفیت این آثار چیست؟
هرکاری فرم و روایت خودش را دارد و من همه کتابها را نخواندهام که بتوانم نظر بدهم. گامهای خوبی در حال برداشته شدن است. در مورد کیفیت کتابها نمیتوانم اظهارنظر کنم، اما به لحاظ کمی آثار زیادی در حال تولید شدن است. بازماندگان شهدا، شاهدان یک واقعه هستند و اطلاعاتی در سینه دارند که تاریخ شفاهی یک کشور به حساب میآید. از این نظر، برای ثبت و ضبط این تاریخ باید دست بجنبانیم و کار روی زمین مانده را برداریم. مقام معظم رهبری در یکی از دیدارهایشان فرمودند تلاش در این زمینه باید صدبرابر شود، که نشان از کار روی زمین مانده است. به نقطه ایدهآل نرسیدهایم، اما این حجم از کتاب در حوزه شهدا، که وارد بازار نشر میشود، نشان از این دارد که تلاشهای خوبی صورت میگیرد.
یک بخش از بازار کتاب، تولید و بخش دیگر مصرف است. چگونه باید مخاطب را جذب این کتابها کنیم و تولیدات را به مصرف برسانیم؟
اعتقادم بر این است که تولیدکننده در شکلگیری سلیقه مخاطب نقش دارد. برای جذب مخاطب تا جایی که امکان داشته باشد باید بتوانیم واقعی بنویسیم که مخاطب بتواند همذاتپنداری کند. نویسنده نباید افسانهای از شخصیت شهدا بسازد که دستنیافتنی باشد. شهدا مراحل رشد را پلهپله طی کردند که به اعلی علیین رسیدند. راه رشد را باید نشان مخاطب بدهیم. باید به مخاطب نشان دهیم لقمهای که شهدا خوردند و تربیتی که شدند در پیدا کردن و پیمودن راه درست نقش داشته است. اگر این نکات در کارها به زبان ساده بیان شود، قطعاً مخاطب با آن همذاتپنداری میکند و به آن علاقهمند میشود.
مسلماً همنشینی با خانواده شهدا و گوش سپردن به خاطراتشان باید متفاوت باشد، بهخصوص کتاب«درگاه این خانه بوسیدنی است» که مورد توجه رهبر انقلاب نیز قرار گرفت. خاطرهای از مراحل نگارش کتاب دارید؟
همنشینی با شهدا و دل سپردن به خاطراتشان حس و حال متفاوتی نسبت به کارهای دیگر دارد. بهطور خاص درباره کتاب «درگاه این خانه بوسیدنی است» باید بگویم همه روزهای حضورم در کنار خانواده شهید خاطره بود و طعم شیرین آن زیر زبانم مانده است. همه آنچه محور بود و بر سر حس و حالهایم سایه میافکند، این بود که حس میکردم «فروغ منهی» مادر شهیدان «داود، رسول و علیرضا خالقیپور» به شعار «یا لیتناکنامعک» که مدام لقلقله زبانمان است، عمل کرده است. چراکه داروندارش را داده است. و معتقدم اگر او در کربلا میبود، قطعاً شبیه «ام وهب» میشد.
لحظه متفاوت گفتوگو با مادر شهید لحظهای است که او جگرگوشهاش را در راهی که به آن اعتقاد دارد تقدیم میکند. تاثربرانگیزترین لحظه خاطرات او زمانی است که با دستان خودش رسولش را داخل قبر گذاشت و چند دقیقهای با او خلوت کرد.
معتقدم همه مادران و همسران شهدا به لحظه انقطاع رسیدهاند. بزرگتر از داغ بچه برای مادر وجود ندارد، اما اعتقاد به این راه است که منجر به انقطاع میشود. با اینکه فروغ منهی 3 فرزندش را از دست داده است، اما صورتش را همیشه خندان میبینید. این دنیا و تعلقاتش پشت سر مادر شهید قرار دارد. تعلق مادی را در رفتارهای او نمیبینید. فروغ منهی بعد از شهادت فرزندانش از مادیات و تعلقات این دنیا و همه زرق و برقهایش منقطع شده است و این چیزی است که من از نزدیک شاهدش بودم.
نظر شما