این ویژگیها را میتوان اینگونه دستهبندی کرد: نخست آنکه در این دوران به علت منع حدیث از جانب اهل سنت و جماعت، شیعیانی چون عبدالعظیم حسنی(ره) بار عظیم جمعآوری احادیث پیامبر(ص) را که از طریق امامان(ع) نقل میگردید بهدوش کشیدند و مانع از ایجاد خلایی عمیق در تراث دینی اسلامی گردیدند.
در این دوران کتب فراوانی از سوی شیعیان بهرشته نگارش درآمد که در میان آنها 400 کتاب شهرت بیشتری یافت. امتیاز دوم این عصر مراجعه مستقیم به اهلبیت و عدم نیاز بنیانگذاری اصول و قواعد فقهی و اجتهادی از سوی شیعیان است، چرا که حتی در دوران سفارت و وکالت که ارتباط امام و شیعه عملاً منقطع گردیده است، کسانی چون عبدالعظیم حسنی این فرصت را مییابند تا با طرح عقاید خویش امضا و تاییدیه امام را نسبت به عقاید خویش دریافت کنند.
در مکتب مخالف فقها مجبور شدند بهعلت کمبودن مفرط نصوص صحیح بهدست آمده از جانب پیامبر(ص) که در برخی از مکاتب فقهی چون حنفی تنها 17 روایت صحیح قابل استناد بود، به تأسیس و بنیانگذاری قواعدی دست بزنند که درواقع بهعلت بیپایگی آنها منجر میشد تا فقه مبتنی بر آنها نیز بیپایه و اساس و گاه مخالف مصالح عامه گردد.
امتیاز و ویژگی سوم این دوران مناظرات کلامی شیعیان برای اثبات حقانیت باورهای خویش است و این مسئله را البته باید در ارتباط مستقیم امام و شیعیان مورد ارزیابی قرار داد چرا که ائمه با قدرت شگفتانگیز کلامی خویش و تربیت شاگردانی که بر این مبانی استوار بودهاند، زمینه اصلی چنین مناظرات ثمربخشی را فراهم میآوردند. شاید این پرسش در این فراز پرسش نامناسبی بهنظر نیاید که ربط مباحث کلامی که در ویژگی سوم بیان گردید و فقه در چیست؟
در پاسخ باید اذعان داشت، بیتردید فقه اس و بنیان خویش را در کلام میبیند. بهعنوان مثال اگر در الهیات ثابت نگردد که قول، فعل و تقریر معصوم حجیت دارد، چگونه خواهیم توانست بدان استناد کنیم و یا اگر در مباحث عقلی علم اصول که بیشک از ابزارهای الهیاتی چون عقل مأخوذ است، بیپایگی و سستی دلیلی چون قیاس بهاثبات رسد، چگونه خواهیم توانست تا با استناد بدان زمینه استنباط احکام فقهی را فراهم آوریم.
در هر صورت باید به این نکته توجه نمود که ائمه(ع) به هیچروی ارزش فروتر برای الهیات در برابر فقه قایل نبودهاند و از اینطریق به تربیت شاگردانی چون عبدالعظیم حسنی همت گماردهاند تا استواری فقه شیعه و بیپایگی ادله به جز کتاب و سنت و عقل و اجماع کاشف از قول، فعل و تقریر معصوم را عملاً بهاثبات رسانید.
بیتردید این ویژگی بهعنوان سومین ویژگی عصر تفسیر و تبیین که پس از رحلت پیامبر(ص) در سال یازدهم آغاز و با پایان غیبت صغرا در سال 329 هجری بهپایان رسید بهعنوان درخشانترین مؤلفه این دوران برجای خواهد ماند و ما این دوران را که بهواقع عصر طلایی فقه و کلام و اخلاق است را باید مدیون تلاشهای مستمر کسانی چون عبدالعظیمبن عبدالله حسنی باشیم.