بچهها، دل به قصههای او سپردهاند
با صدای پیر و خستهاش
سالهای سال، قصه گفته است
مثل غنچهای سپید
در میان قلب بچهها شکفته است
* * *
صبح روز اول بهار
بچهها، غصهدار و بیقرار
زیر سایهی درخت کاج
دور نیمکت
حلقه بستهاند
جای پیرمرد
خالی است و سرد..
تصویرگری: مت کارلسون
نظر شما