پنجشنبه ۲ آبان ۱۳۸۷ - ۰۵:۳۰
۰ نفر

تهمینه حدادی: تفریح! اغلب آدم‌ها به همین‌خاطر به اینجا می‌آیند. برایشان هیجان‌انگیز است که سالی یک‌بار وقتشان را این‌طوری بگذرانند.

   برایشان جالب است امتحان کردن اتفاق‌های غیرتکراری.

   می‌گویم: تفریح؟

   بعضی‌ها می‌گویند: تفریح و ورزش.

   پس لطفاً باور کنید که اسب‌دوانی یک دنیای متفاوت است.

   ماجرای دوربین‌های دو چشم

   از فردا یک هفته وقت دارید که سری به پیست اسب‌دوانی نوروزآباد بزنید. با اینکه دور است، اما مسیرش سخت نیست.

   حالا هفت هفته از مسابقه‌ها گذشته، اما بازار مسابقه همچنان داغ است، آن‌قدر داغ که بیشتر سوارکاران از راه‌های دور می‌آیند.

   جالب است که بیشتر این سوارکارها، یا به قول خود اهالی پیست، «چابک‌سواران»، اغلب جثه‌های ریزی دارند و وزنشان به بیشتر از 60 کیلو نمی‌رسد، اسب‌ها هم که متعلق به خودشان نیست، با این حال  آنها مدام اسب‌ها را نوازش می کنند و مهربانانه صدایشان می‌زنند.

سوارکارها باید هم اسب‌ها را هدایت کنند و هم مراقب رقیب‌هایشان باشند. یادشان هم هست که اگر خلافی بکنند باید جریمه بدهند - عکس‌ها از محمدصادق چناری

   اینجا اسم اسب‌ها کلی برای خودش سوژه است، زورفین خاتون، رف‌رف، اشعه طلایی، گرداب، یزدا، والاس، لاکی‌لند، هکتور، دزیره، بالیبی،...   

و آدم‌ها می‌آیند اینجا و دوربین‌ها را جلوی چشم‌هایشان می‌گیرند و از روی صندلی‌ها مسابقه‌ را تماشا می‌کنند. می‌بینید، همه چیز برای یک تفریح درست و حسابی آماده است.

   ماجرای ورزش یا تفریح

   در ایران، به خیلی از ورزش‌ها اهمیت داده نمی‌شود. شاید دلیلش این باشد که این ورزش‌ها گرانند. در هر صورت این  ورزش ها آن‌قدر هیجان‌انگیز است که عده زیادی را به سمت خود می‌کشانند؛ اسب‌دوانی هم یکی از آنهاست. عکاس‌ها عاشق این هستند که بتوانند از چنین اتفاقی عکس بگیرند. خیلی‌هایشان می‌روند گنبد؛ برای اینکه  مهم‌ترین مسابقه اسب‌دوانی ایران را ببینند (هیچ می‌دانستید که نژاد عرب و ترکمن بهترین نژاد اسب هستند؟) البته حالا چند سالی می‌شود که در تهران هم یک سری مسابقه‌های اسب‌دوانی برگزار می‌شود.

   فدراسیون سوارکاری همه چیز آن را سروسامان می‌دهد و همه چیز مهیا می‌شود برای پیشرفت یک ورزش، برای ایجاد یک رقابت و یک هیجان خاص برای مردم.

   ماجرای پیر و جوان و پیش‌بینی

   باشگاه ورزشی نوروز‌آباد 7-8 کیلومتر بعد از جاده قدیم کرج است. پیستی 1000 متری دارد، سکوهایی برای نشستن، لژی هم دارد که صاحبان اسب‌ها، رئیس‌ها و آدم‌های مهم می نشینند آنجا. گفته‌اند جمعه‌ها ساعت 5/2، ولی من ساعت 3 می‌رسم  و تازه اسب‌ها دارند آماده می‌شوند.

   آقایان زیادی از 6 ساله تا 60 ساله برای دیدن مسابقه اینجا جمعند. خیلی‌هایشان می‌روند جلوی باجه‌هایی که درون هر کدامشان یک کامپیوتر است.

نوجوان‌ها هم بخشی از شرکت‌کنندگان در این مسابقه هستند.بعضی از آنها مدت‌هاست که سوارکاری می‌کنند. خیلی از آنها از شهرهای دور برای این مسابقه آمده‌اند

   می‌گویم: «اینجا چه کار می‌کنید؟»

   می‌گویند: «پیش‌بینی»

   اسب‌ها قبل از اینکه وارد پیست شوند، در یک میدان‌گاه چرخانده می‌شوند و مردم آنها را نگاه می‌کنند.

   دم در ورودی به همه ما فهرست بلندبالایی داده‌اند، از اسم و نژاد اسب‌ها تا نام مربی‌ها، مالک‌ها و وزن سوارکارها.

   ماجرای اشک ریختن برای اسب‌ها

   آدم فکر می‌کند خیلی چیزها فقط در فیلم‌هاست.اما خب، رضا صحراورد 18 ساله، بعد از اینکه در دور دوم مسابقه پنجم می‌شود، می‌گوید که او فقط سوارکار است و اسب صاحب دیگری دارد. او اسب‌سوار و کارمند صاحب اسب است و برای سوارکاری حقوق می‌گیرد.

   می‌گوید: «وقتی اسب مریض می‌شود، همه ما شب تا صبح در کنارش هستیم. وقت تمرین هم صبح و غروب یورتمه چهار نعل می‌بریمشان و هفته‌ای سه بار هم چهار نعل تخت.»

وقتی هر دور مسابقه تمام می شود، اسب‌های برنده جلوی تماشاچی‌ها رژه می‌روند

   می‌گوید: «زمان مسابقه به اسب کمتر غذا می‌دهیم.»

   روی آدم که برمی‌گردد به جمعیت، می‌فهمد که همه چیز واقعی است.

   چند تا از صاحبان اسب‌ها خانم هستند، چند نفر هستند که چهار، پنج تا اسب دارند و برای هر کدام یک سوارکار.

   روی آدم که برمی‌گردد به طرف جمعیت، مردمی را می‌بیند که پر از دلشوره‌اند و هنگام مسابقه به سیم‌هایی می‌چسبند که آنها را از پیست جدا کرده و بعد وقتی اسب محبوبشان برنده نمی‌شود، صدای آه آنها تمام فضا را پر می‌کند. بینشان کلی نوجوان هم هست؛ بیشترشان بچه‌های همان دوروبرند. مثلاً ابراهیم شریفی و سعید وصفی  از لای
 نرده هایی که بین من و آنهاست، می‌گویند حتی گریه کردن تماشاچی‌ها را سرباخت اسب‌ها هم دیده‌اند.

   ماجرای اسب بودن

   سوارکارها و صاحبان اسب‌ها احتمالاً زندگی جالبی دارند، شاید اسب‌ها هم این‌طوری باشند. شاید اسب‌ها ندانندکه باید به کدام یکی از آنها دل ببندند. در هرحال آنها خوب می‌دانند که از نژادهای اصیل هستند؛ عرب، تروبرد، دوخون و... زندگی می‌کنند برای مسابقه. وقتی که برنده می‌شوند روبه‌روی جمعیت می‌ایستند و رویشان خورجین‌ اول، دوم و سوم انداخته می‌شود و صاحبانشان قربان صدقه‌شان می‌روند.

   ‌بعد جایزه‌ها تقدیم صاحب آنها می‌شود و اگر سوارکارشان خیلی حرفه‌ای بوده باشد، در پایان روز به عنوان بهترین سوارکار انتخاب می‌شوند.

مهترها قبل از مسابقه، اسب‌ها را آماده می‌کنند. بعد از مسابقه هم سوارکارها اسب‌ها را می‌سپرند دست آنها؛ چون اسب‌ها عرق می‌کنند، روی هر کدامشان چیزی شبیه پتو انداخته می‌شود تا سرما نخورند!

   مسابقه این‌طوری است که اسب‌ها، موقعیت آنها و سابقه سوارکارها بررسی می‌شود و اگر شرایط مناسب بود، آنها برای مسابقه پذیرفته می‌شوند. هر اسب می‌تواند برای هفته بعد هم ثبت‌نام کند.

   هر هفته چند مسابقه برگزار می‌شود، اسب‌ها بنا به نژاد و سن و سالشان در یک گروه قرار می‌گیرند، همگی در جایگاه می‌ایستند و بعد، سوارکارها آنها را می‌تازانند.

   ماجرای پیست و قوانین آن

   داوران، جایگاه مخصوصی دارند. روی سکویی می‌نشینند و برنده و متخلف را اعلام می‌کنند. قانون اینجا جالب است، پشت بلندگو، بلندبلند اسم سوارکارهای متخلف و جریمه‌هایشان اعلام می‌شود.

   اگر اسبی بِپَربِپَر کند، فوراً مربی‌اش را صدا می‌کنند که اسب شما دارد جو مسابقه را به هم می‌ریزد.

   اینجا خیلی از تماشاچی‌ها نوجوانند. می‌گویند که اغلب گروهی و با دوستانشان می‌آیند، اهل خواندن مجله اسب هم هستند. خیلی‌هایشان هم می‌آیند تا مسابقه دوستشان را ببینند. قبل از بازی نمی‌توانم سوارکارهای نوجوان را ببینم. آنها آن‌قدر حرفه‌ای هستند که با بزرگسالان مسابقه می‌دهند و بنابه رسم و رسوم این ورزش، از کودکی سوارکاری را شروع کرده‌اند.

   در هر گروه لااقل یکی از آنها به چشم می‌خورد، بعد از مسابقه آنها هم مثل دیگران پر از چالش‌های ذهنی می‌شوند تا ببینند کجا اشتباه کرده‌اند، یا کجا کم گذاشته‌اند. آنها اسب‌ها را به مهترها می‌سپارند و سمت سکوها می‌روند، جایی که مردها نشسته‌اند و من دیگر به آنها دسترسی ندارم!

   نمی‌دانم که چرا هیچ کس نمی داند که خانم‌های خبرنگار از هیچ جمعیتی نمی‌ترسند!؟

   ماجرای پایان و شروع

   تفریح خوبی است.

   می‌گویم : «ابراهیم، اسب‌دوانی فقط تفریح است؟»

   می‌گوید: «نه، ورزش هم هست. برای ما تماشاچی‌ها تفریح است، برای سوارکارها ورزش.» تماشاچی‌ها برای خودشان دنیایی دارند. از خانواده‌های ثروتمندند، از خانواده‌های متوسط و حتی فقیر.

   اما همه‌شان در یک چیز شبیه هم هستند: هیجان. مدت‌هاست که تماشاچی اسب‌دوانی‌اند.

هر اسبی برای خودش زین و یراق جداگانه دارد. هرکس به سلیقه خودش آنها را تزئین می‌کند. اغلب سعی می کنند که برای تزیین آنها از وسایل و بافته های سنتی استفاده کنند

   تمام این هفته‌ها آمده‌اند، با نگاهشان اسب‌ها را تحسین کرده‌اند و  حالا یک‌پا اسب‌شناس شده‌اند.

   اسم اسب‌ها را داد می‌زنند. از جایشان می‌پرند، بعد آرام‌آرام در پنجمین ساعت مسابقه، که نیرویشان تحلیل می‌رود، برای هفته بعد برنامه می‌ریزند ؛ در همین نقطه است که تفریح تمام می‌شود.

کد خبر 66255

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز