اما در مقابل این نظر، دیدگاهی به مخالفت برخاست و مدعی شد که موجود متناهی قادر است موجود نامتناهی را درک کند. متفکر و الهیات دانی که در این بستر فکری رشد کرده و چنین پیش زمینه فکریای دارد، مطمئنا آرای متفاوتی از خلال آثارش بیرون میتراود چنانکه پلتیلیش به تمام و کمال چنین بود و به سبب گستردگی دانش در زمینههای مختلف استاد اساتید نام گرفت.
پل تیلیش در سالهای آخر قرن نوزدهم، 20آگوست 1886، در استان براندنبورگ آلمان در خانواده یک کشیش لوتری متولد شد. شرایط حاکم برخانواده پل، آمیزهای از آزاد اندیشی، توجه و احترام به سنت و نگاهی رمانتیک را در او پدید آورد. وی در دانشگاههای برلین، توبینگن، هال و برسلاو تحصیل کرد و در 1910 از دانشگاه برسلاو دکترای فلسفه و 3 سال پس از آن لیسانس الهیات از دانشگاه هال گرفت. در فاصله سالهای 1919 تا1933 در دانشگاههای برلین، ماربورگ، لایپزیک و فرانکفورت مدرس الهیات و فلسفه بود.
در زمان جنگ جهانی اول به عنوان کشیش در ارتش فعالیت کرد و مدتی نیز به سیاست علاقهمند شد. با قدرت گرفتن حزب نازی، از مقام استادی دانشگاه برکنار شد و در سال 1933به آمریکا مهاجرت کرد. از همان زمان تا سال 1962 در دانشگاههای نیویورک، هاروارد و شیکاگو به تدریس الهیات پرداخت.
نگرهای که به سبب آن موجود متناهی قادر به شناخت موجود نامتناهی است به آموزههای لوتری تیلیش برمیگردد. براساس دیدگاه اخیر امر نامتناهی، به نحوی در موجود متناهی حضور دارد. اما آنچه در ادامه باعث تقویت این تفکر در تیلیش الهیاتدان میشود، آشنایی با آثار کانت، فیخته، نیچه، شلایر ماخیهگل،شلینگ و به ویژه کییرکگور فیلسوف اگزیستانس و رودلف اتو است.
تیلیش برای نقد نسبیت گرایی، مفهوم امر مطلق را مبنا قرار میدهد. وی به شیوع نسبیتگرایی در 3 عرصه اصلی معرفت بشر یعنی الف، مفهوم حقیقت. ب، اخلاق. ج، دین و علم اشاره میکند و سپس دلیل رد و طرد نسبیتگرایی مطلق را مواجهه انسان با امر مطلق تلقی میکند. زیرا بهزعم وی اگر چنین چیزی وجود نداشت همه چیز را بینظمی و آشفتگی دربرمیگرفت، از همین جاست که وظیفه خودش را یافتن امر مطلق و مشخصکردن حدود و ثغور آن میداند.
او امر مطلق را صرفالوجود یا Being –itself، یعنی بنیاد حقیقت و خیر معرفی میکند. در نظر وی تجربه امر مطلق، تجربه امر قدسی است. پیشتر، تیلیش به تاثیر عمیقش از کتاب «مفهوم امر قدسی» رودلف اتو که شرح مواجهه مولف است با امر قدسی، اشاره کرده بود. تیلیش مواجهه انسان با امر قدسی یا واقعیت واپسین را نه بیرون از سایر موجودات، بلکه در درون آنها میداند. واقعیت واپسین، از نظر نگارنده کتاب «الهیات نظاممند» و مهمترین غایت زندگی است.
واقعیت واپسین یا «دغدغه فرجامین» چیزی است که انسان حاضر است جان خود را برایش فدا کند. از همین رهگذر میتوان به مفهوم ایمان نزد وی اشاره کرد. از نظر تیلیش ایمان وضعیتی است که در آن فرد توسط امری به عنوان مهمترین و آخرین غایت زندگیاش فرا گرفته میشود. در این حالت ایمان یکی از کارکردهای ذهن نیست، حتی فرد هم آن را انتخاب نمیکند بلکه توسط آن دربرگرفته میشود و به نحوی میتوان همه انسانها حتی افراد شکاک را دارای «دغدغه فرجامین» دانست. اما مسئله این است که آنها به چه چیزی مومن هستند. مثلا عدهای ممکن است دلبسته اموری مثل ثروت، قدرت، ملیت و موفقیت باشند که تیلیش از معبود آنها تحت عنوان «god» یاد میکند.
اما به زعم تیلیش افراد کمی هستند که معبودشان god یا نفسالوجود است. در این معنی خدا یکی از موجودات جهان نیست بلکه خداوند عین هستی است. بنابراین ویژگیهایی که تیلیش برای ایمان برمیشمرد آن را از یک سو «عمل فرد انسانی» و از سوی دیگر «غیر ارادی» معرفی میکند، بنابراین ایمان «عمل موجود متناهی است اما نه مستقلا، بلکه در پی فراگرفتهشدن از سوی نامتناهی». از این رهگذر اگر ایمان، دغدغه فرجامین زندگی باشد به زعم تیلیش جنگی میان عقل و ایمان نیست. تیلیش همچنین از 3نوع فرمانروایی سخن میراند که آشکارا متاثر از کییرکگور است.
الف) دیگر فرمانروایی، به طریقی که انسانها تابع موجودات خارج از خود باشند.
ب) خود فرمانروایی، به نحوی که شخص صرفا براساس آنچه به مقتضای حالش تشخیص میدهد عمل میکند و حسن وقبح را خودش وضع میکند.
ج) خدافرمانروایی، حالتی است که شخص از آنچه خدا میگوید و عینا با ندای درونی فرد منطبق است اطاعت میکند. مثلا خداوند به راستگویی فرمان میدهد و شخص از عمق وجودش این ندا را میشنود که باید براساس آن عمل کند.
تیلیش تحقق این مراحل را علاوه بر افراد انسانی، در دورههای مختلف تاریخی نیز میداند و براساس آنها، دورههای تاریخی را طبقهبندی میکند.
دغدغه تیلیش درباره تعامل میان الهیات و فرهنگ به حدی است که نظام الهیاتی را موظف به برآوردن 2 نیاز اساسی میداند:
1)بیان کردن حقیقت پیام دینی
2)تفسیر و شرح این حقیقت برای نسلهای جدید. این دغدغه وی حتی به ایجاد تعامل میان الهیات و فرهنگ جدید نیز کشیده شد.
از مهمترین آثار تیلیش میتوان به الهیات نظاممند، دین چیست، شجاعتبودن، پویاییهای ایمان، عشق و قدرت و عدالت، اخلاقیات فراتر، خداشناسی و فرهنگ و همچنین زندگینامه فکری خود نوشتهاش اشاره کرد. پل تیلیش پس از عمری تحقیق، تدریس و تالیف در 22اکتبر 1965 درگذشت.