هندیها که جز رابیندرانات تاگورشان، چهره چندان درخشانی در گذشته دور و درازشان ندارند، در سالهای گذشته، همواره مورد محبت برگزارکنندگان بوکر بودهاند و برگزیده امسال، چهارمین هندیای است که جایزه بوکر را میگیرد. «آرویندا آدیگا» امسال توانست با نخستین کتابش، «ببر سفید» هیات داوران بوکر را مجاب کند جایزه را به نویسندگان مطرحی چون «لیندا گرانت» و «فیلیپ هنشر» انگلیسی، «سباستین بری» ایرلندی و استیو تولتز استرالیایی ندهد. البته بوکر، ظاهرا به نویسندگان کتاباولی نیز علاقه دارد و آدیگا از این نظر نیز چهارمین نویسندهای است که با کتاب اول، بوکر را میگیرد.
آدیگای 33 ساله، برخلاف خیلی از هندیهای روشنفکر، هنوز در بمبئی زندگی میکند و هنوز آنچنان به اختلاف طبقاتی در این کشور 72 ملت حساس است که نخستین رمانش را در همین باره نوشته است: «هدف از نوشتن ببر سفید این بود که مردم فقیر هند را به تصویر بکشم. این رمان تلاش میکند تا به آنهایی که از داستانهای عصر حاضر کنار گذاشته شدهاند، صدای ادبی بدهد و آنها کسانی نیستند جز مردم فقیر.
من میخواهم این جایزه را به مردم دهلی نو تقدیم کنم.» این لحن _که لحن آقای نویسنده، در هنگام دریافت جایزه است_ بیشتر به یک ژست تبلیغاتی میماند؛ دست کم هموطنان او این طور فکر میکنند. آدیگا به گاردین میگوید: «مردم کشورم همیشه با تاکید بر بیتجربگی من در چیزهایی که مینویسم، به من حمله کرده و فقر موجود در داستانم را جعلی میدانند. بهنظر من لزوما نباید نویسنده تجربیات شخصیاش را روی کاغذ بیاورد، لازم است کسی از حقایق جامعه بنویسد حتی اگر نوشتهاش را به چیزی نخرند.»
شاید حق با مردم است. آدیگا اگرچه اکنون در هند است و در هند به دنیا آمده، اما بزرگشده استرالیا و تحصیلکرده دانشگاههای کلمبیا و آکسفورد است. اما طبیعی است که او نیز در مقابل، از لحن شکوهمند و قهرمانانهاش صرفنظر کند و از مردم کشوری که جایزه را به شکل نمادین به آنها تقدیم کرده بود، انتقاد کند؛ «مردم کشور من چندان به
روبهرو شدن با واقعیت علاقه ندارند. در کشور من فقط 5 درصد از مردم در رفاه به سر میبرند و بقیه در شرایط نامناسب دست و پا میزنند، ولی همچنان کمتر کسی مایل به روبهرو شدن با واقعیت فقر و تضاد وحشتناک در سطوح زیرین جامعه است.»
آدیگا در مصاحبه دیگری که با فرانس پرس انجام داده است میگوید: «زندگی من با این جایزه تغییر زیادی نمیکند، زیرا من در بمبئی زندگی میکنم و زندگی در اینجا به شما یاد میدهد که نویسندگان اهمیت زیادی ندارند. جایزه بوکر هیچ معنایی برای همسایههای من در بمبئی ندارد. آنها چیزی درباره این جایزه نمیدانند و زندگی من همچنان به شکل قبل ادامه خواهد یافت.»جالب اینکه نویسنده پس از دریافت جایزه، طور دیگری سخن گفته بود و این طور وانمود کرده بود که در هند محبوب و پرطرفدار است: «این کتاب در هند بسیار موفق بوده و پیش از آنکه اینجا بهعنوان اثر برتر معرفی شود، در هند پرفروش بوده است. به چنین کتابهایی نیاز فراوانی است.»
اما این شاید حالا دیگر آنچنان مهم نباشد. حالا حتی اگر یک نسخه از کتاب آدیگا در هند به فروش نرسد نیز او مردی ثروتمند است. نه بهعلت دریافت 50هزار پوند جایزه که البته اصلا پول کمی نیست، بلکه قراردادهای فراوانی که بعد از این با ناشران معتبر دنیا خواهد بست تا کتابش را در کشورهای مختلف منتشر کنند. همان طور که «آن آنرایت» ایرلندی، حالا زنی فوقالعاده پولدار است؛ تنها به لطف «گردهمایی» که سال گذشته موفق به دریافت جایزه بوکر شده بود. گردهمایی در همین یک سال حدود 500هزار نسخه فروش داشته است و این برای ثروتمند بودن کافی است، هرچند که یک بار دریافت بوکر، فروش کتابهای آینده نویسنده را نیز تضمین میکند.
ببر سفید بیش از همه به رشد اقتصادی هند میپردازد و داستان درشکهرانی است که به مرور به جایگاه اقتصادی خوبی میرسد. رئیس هیأتداوران جایزه بوکر درباره ببر سفید میگوید: «آنچه این کتاب را از نامزدهای دیگر متمایز ساخت، اصالت آن بود. برای بسیاری از ما این یک قلمرو کاملا جدید بود که طرف تاریک هند را به تصویر میکشید. این کتاب به موضوعات اجتماعی بسیار مهم مانند اختلاف طبقاتی بین فقیر و ثروتمند پرداخته است.»
آدیگا اگرچه تایید کرده است که تجربه زیادی در آنچه نوشته ندارد، اما ظاهرا بیش از همه مدیون روزنامهنگاری است و تجارب کار مطبوعاتی او را با طبقات پایین اجتماع آشنا کرده است. او برای مجله تایم و برخی روزنامههای انگلیسی مطلب مینویسد و حالا که انگیزه و انرژی بیشتری یافته است، درباره آینده میگوید: «میخواهم درباره آدمهایی بنویسم که تاکنون چیزی دربارهشان نوشته نشده است و در هند چنین آدمهایی بسیارند.»
اما ماجرای نوبل
چند روز پیش از اعلام رای نهایی بوکر، رای نهایی نوبل نیز اعلام شده و مثل همیشه، جمع زیادی از اهالی ادبیات را شگفتزده کرده بود. آکادمی نوبل که عادت ندارد نامزد و فهرست اعلام کند، ناگهان در حالی که همه منتظر نام دیگری بودند، «ژانماری گوستاو لوکلزیو»، نویسنده فرانسوی را برنده جایزه امسال اعلام کرد. جایزهای که نزدیک به یکونیم میلیون دلار ارزش دارد. نوبل ظاهرا برای رعایت ناگهانی بودن و حفظ جنبه هیجانانگیز اعلام رای، هیچ گاه مردم و منتقدان را در جریان روند کار خود قرار نمیدهد.
شاید برای همین هم همواره نامی که آکادمی اعلام میکند، در هیچ نظرسنجی معتبری دیده نمیشود. امسال در شرایطی که همه منتظر نامهایی چون فیلیپ راث، هاروکی موراکامی، ماریو بارگاس یوسا، کلودیو ماگریس، آموس اوز و جویس کرول اوتس بودند، کسی جایزه را گرفت که خیلیها او را نویسنده بزرگی نمیدانند.
اما لوکلزیو آن قدرها هم نویسنده ناشناخته و کوچکی نیست و همه آنچه در روزهای گذشته در بیاهمیت جلوه دادن او نوشته شده است، در نشریات آمریکایی و توسط نویسندگان آمریکایی بوده است. آمریکاییها که تمام سعی خود را در یکی دو سال گذشته به کار گرفتهاند تا فیلیپ راثشان جایزههای بزرگ دنیا را بگیرد، بیش از همه از این اتفاق دلخورند و با انتقاد از عملکرد نوبل، سعی دارند رای را بیاهمیت جلوه دهند. با این حال، آن چه نشریات ادبی آمریکایی در دو هفته گذشته نوشتهاند نیز تا حدود زیادی قابل تامل است چرا که انتخابهای نوبل گاه آنچنان عجیب است که درست برخلاف نظر همه اهالی ادبیات حرکت میکند.
از این قبیل انتخابها، داریو فو، بیش از همه با انتقاد مواجه شد چرا که بیشتر منتقدان جهان از اساس او را دلقکی میدانستند که گاهی نمایشنامه نیز مینویسد!نیویورک تایمز نمونههای دیگری نیز مثال میزند و از نویسندگان بزرگی چون تولستوی، پروست، جویس، ناباکوف و بورخس اسم میبرد که نوبل به آنها داده نشد، در حالی که حالا بدون هیچ بحثی، از بزرگترینهای جهانند. در عوض «آلفرده یلینک»، نویسنده و نمایشنامهنویس اتریشی در سال 2004 این جایزه را دریافت کرده است.
نیویورک تایمز با لحن طنزآمیزی مینویسد: «اگر میخواهید شرطبندی کنید، روی کسی ببندید که هیچ کس در این سرزمین تا به حال نام او را نشنیده باشد. بهتر از آن این است که به کسی فکر کنید که اصلا چیزی منتشر نکرده باشد. برای مثال لادبروسکی انگلیسی میتواند در صدر قرار گیرد و کلودیو ماگریس، رماننویس و مقالهنویس ایتالیایی، پس از او. بعد از این دو هم میتوان نام آدونیس، شاعر سوری را قرار داد.»
این انتقادات تند البته وقتی تلختر میشوند که حتی از سوی هموطنان لوکلزیو نیز تکرار شوند. لاکیس پروگویدیس، نویسنده، ناشر و منتقد ادبی فرانسوی که برای حضور در کارگاه ادبی ایران و فرانسه به ایران آمده بود، درباره اعطای نوبل ادبیات به لوکلزیو به خبرنگاران گفت: «در سالهای 1990 جنبشی در رمان آغاز شد که در عین تازگی دارای تنوع بود و از این نظر حیرتآور بود. این نویسنده (لوکلزیو) به همراه تعدادی از نویسندگان دیگر در این طیف جای میگیرند که بسیار هم خوب مینویسند، اما باید بگویم جایزه نوبلی که به او اهدا شد کار بد و اشتباهی بود که صورت گرفت هر چند بهعنوان یک فرانسوی مفتخرم جایزه نوبل امسال به کشور من آمده است.»
پروگویدیس که سردبیر نشریه «کارگاه رمان» در فرانسه است ادامه میدهد: «لوکلزیو کسی نیست که توجهم را بهخود جلب کند. من یک بار برخی آثار لوکلزیو را خواندهام اما پیش از آنکه حوصلهام را سر ببرند آنها را کنار گذاشتم و امروز هم دیگر او را نمیخوانم. او کسی نیست که توجهم را بهخود جلب کند و نویسندهای هم نیست که آثارش را دوست داشته باشم.»