یکشنبه ۵ آبان ۱۳۸۷ - ۱۲:۱۹
۰ نفر

مازیار فکری ارشاد: «آواز گنجشک‌ها» به شکلی آشکار، دنباله و تکرار فیلم‌های 10سال اخیر مجید مجیدی است (به جز بیدمجنون) که گویی یک آب شسته‌تر شده است.

گویی از بستر تکرار ایده‌های موفق و جواب گرفته فیلم‌هایی چون «باران»، «بچه‌های آسمان» و یا «رنگ خدا»، فیلمساز به دنبال آن بوده تا کامل‌ترین فیلمش را با این رویکرد بسازد. از این منظر «آواز گنجشک‌ها» سر و شکلی مناسب‌‌تر و سنجیده‌تر از آثار قبلی مجیدی دارد.

در «آواز گنجشک‌ها» با عناصر و دستمایه‌های آشنا و تکرار شونده سینمای مجید مجیدی روبه‌رو هستیم. فقر فاخر، آرمانگرایی‌ها و نقدهای اجتماعی، احساسات گرایی مذهبی و دیگر مولفه‌های آشنای سینمای مجیدی در این فیلم به حد کمال به چشم می‌خورد.
نکته اصلی ضرباهنگ مناسب و یکدستی این مولفه‌ها در چارچوب داستانی است که فیلمساز در اثر تکرار، در آن به پختگی و توازن رسیده است.

عامل این جذابیت افزوده چیزی نیست مگر آنکه این بار بر خلاف آثار پیشین، همه چیز در کنترل کارگردان قرار گرفته و ترمز تمامی آن مولفه‌های آشنا، پیش از آنکه به مرحله اغراق بیفتند کشیده شده است. در این میان حس طنزی ظریف و زیرپوستی هم به ساختار روایت افزوده شده که از افراط در تکرار آن مایه‌ها جلوگیری می‌کند، به ویژه آنکه فیلم یک بازیگر (رضا ناجی) را دارد که بار فیلم را یک تنه بر دوش می‌کشد و به جلو می‌برد.

این بار قهرمان مجیدی یکسره سفید نیست، بلکه رگه‌هایی خاکستری در شخصیتش به چشم می‌خورد که هم او را باورپذیر‌تر می‌سازد و هم از خطر صعود به مرتبه یک قدیس مجسم مصون می‌کند. کریم «آواز گنجشک‌ها» برخلاف نامش صاحب کرامات نیست. درگیر مال دنیاست، تا جایی که آت و آشغال‌ها و نخاله‌های زندگی شهری را دور و بر خود جمع می‌کند و بخشنده هم نیست و در آبی رنگی را که همسرش به یکی از اقوام بخشیده پس می‌گیرد.

وقتی می‌خواهد پولی به دخترک فقیر اسفند دودکن بدهد، دنبال خرد کردن اسکناس 500تومانی است، یا وسوسه می‌شود یخچالی را که به او سپرده‌اند بدزدد؛ هرچند عاقبت زیرآوار وسایلی که جمع کرده خرد می‌شود، از خیر اسکناس 500تومانی می‌گذرد و یخچال را نیز به صاحبش بازمی‌گرداند. یعنی دیگر شاهد آن قلندر وارسته‌ای نیستیم که از خوردن قندهای امانتی مسجد در «بچه‌های آسمان» ابا داشت، با آدمی معمولی طرفیم که وسوسه‌های زمینی لحظه‌ای او را به خود وانمی‌گذارند و او خود باید از میان این وسوسه‌ها، راه را بجوید.

«آواز گنجشک‌ها» پر از ظرافت‌های بصری و روایتی است،  اما چارچوب اخلاقی ویژه‌ای که فیلمساز در این فیلم (و آثار قبلی‌اش) بنا می‌کند، گاه این ظرافت‌ها را کمرنگ می‌سازد. در این چارچوب اخلاقی، هرکنشی بلافاصله با یک واکنش پاسخ خود را می‌گیرد.

کریم در بازگشت از شهر به خانه، گوجه سبز می‌خورد. در ابتدا می‌خواهد یک کیلو گوجه‌سبز بخرد، اما چون کاسبی آن روزش خوب بوده، طمع می‌کند و دو کیلو می‌خرد. بلافاصله می‌بینیم که کیسه گوجه سبزها پشت موتور سوراخ شده و نیمی از آنها روی زمین می‌ریزد تا مرد، کیفر طمع‌کاری خود را عندالمطالبه و بدون واسطه دریافت کند. وقتی کریم گوشه‌ای با موتورش می‌ایستد تا مسافری سوار کند، مردی ‌خشمگین و هتاک که آن محل را سرقفلی خود می‌داند، کریم را می‌راند و خود مسافری سوار می‌کند.

در ادامه می‌بینیم که موتور مرد عصبانی خراب شده و مسافری که به زور از چنگ کریم درآورده، عاقبت نصیب کریم می‌شود. این سیستم تنبیه‌های فوری اخلاقی را می‌توان جانمایه اثر و اساسا چکیده ایدئولوژی اخلاقی فیلمساز دانست، که گاه رمق تصاویر بدیع و ایده‌های نوآورانه فیلم را می‌گیرد. این جهان بینی ساده انگارانه در چارچوب مناسبات اخلاقی هرچند گیراست، اما در تضاد کامل با پیچیدگی نظام زندگی بشری معاصر قرار می‌گیرد و به ساختار متن لطمه می‌زند.

«آواز گنجشک‌ها» از تعدادی خرده داستان اصلی و فرعی تشکیل شده، اما نکته اینجاست که بسیاری از این خرده داستان‌ها که در نیمه اول فیلم نقشی محوری و تعیین‌کننده دارند، در نیمه دوم به نفع دغدغه‌های پرشمار و پراکنده فیلمساز نیمه کاره رها می‌شوند.

در بخش نخست شاهدیم که سمعک دختر ناشنوای کریم خراب می‌شود. او که تازه از پرورشگاه شترمرغ‌ها اخراج شده، دائم به فکر تامین پولی برای خرید یک سمعک تازه است و درام اولیه فیلم نیز بر پایه همین موضوع شکل می‌گیرد، اما در ادامه، اصل موضوع یکسره به دست فراموشی سپرده شده و خرده داستان‌های دیگری جای موضوع اولیه را می‌گیرند. گویی قرار است شاعرانگی حاکم بر آثار مجید مجیدی و آن نظام ساده‌انگار اخلاقی توصیف شده در بالا، به جبران آشفتگی روایی و فراموش شدن اصل قصه در نیمه پایانی فیلم بشتابند.

«آواز گنجشک‌ها» همچون دیگر آثار مجیدی به لحاظ بصری و گرافیک، فیلم چشم‌نوازی است؛ مثل فید تصویر از نقش و نگار روی گچ‌پای کریم -که بچه‌هایش آن را کشیده‌اند- به بیابان‌های سرسبز اطراف محل زندگی‌شان یا پولک‌های براق روی لحاف سرمه ای رنگ که ابتدا آسمان پرستاره را تداعی می‌کنند و یا نماهای از بالا (هلی شات) که گویی در خدمت القای نگاه و نظاره خاموش خداوند از عرش بر این بنده ساده دل قرار دارد. یا حتی صحنه رژه شترمرغ‌ها در مقابل کریم، که هر کدام جداگانه و به صورت انتزاعی واجد جذابیت‌های بی‌نظیری هستند.

اما این چشم‌نوازی‌ها و طنازی‌ها از چارچوب ساده روایت فیلم جلو می‌زنند و با نگاه مهرورز فیلمساز نسبت به آدم‌ها و وقایع در تضاد قرار می‌گیرند. در صحنه‌ای که یادآور سکانس‌های شمال شهر در فیلم «بچه‌های آسمان» است کریم مقابل در یک خانه اعیانی نماز می‌گزارد. در اتوماتیک خانه باز می‌شود و شاهد خودرویی گران قیمت (نماینده طبقه اجتماعی خانواده ساکن آن خانه) هستیم که می‌خواهد خارج شود، اما حضور کریم در جلوی در مانع خروج آنها می‌شود. کریم نیز با نگاهی نگران به پشت سر مراقب احوال آنهاست.

مشخص است که اهالی خانه عجله دارند اما به حرمت عبادت کریم، دقایقی درنگ می‌کنند. در ادامه دستی با یک لیوان شربت وارد کادر می‌شود و می‌شنویم که می‌گوید:«قبول باشه حاج آقا!» آیا برای نمایش زیبایی عبادت کریم این نمای اضافی لازم بود؟ همان درنگ توام با احترام خانواده برای پایان یافتن نماز کریم کافی به نظر نمی‌رسد؟ «آواز گنجشک‌ها» از این اضافات کم ندارد. گویی حسنات بندگان خدا علاوه بر پاداش الهی، نیازمند پاداش و ستایش‌های زمینی نیز هست.

نگاه کنید به نمای پایانی و سماع عارفانه شترمرغ با همراهی موسیقی گوش‌نواز حسین علیزاده در مقابل کریم که به محل کار سابق خود بازگشته است. این گونه برداشت‌های سطحی چه سودی برای فیلم یا مخاطب آن دارد؟ در نهایت«آواز گنجشک‌ها» فیلمی محترم، قابل ستایش و خوش ساخت است، اما برخی نگاه‌های ساده انگارانه به آن لطمه می‌زند. مجیدی تکنیک سینما و روایت را به خوبی می‌شناسد و همین فیلم گواهی بر این مدعاست. اما آیا زمان آن فرا نرسیده که به نگاه و مضامین با ارزش و محترم خود عمقی بیشتر ببخشد؟

کد خبر 66676

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز