اگرچه نمیتوان این قضیه را انکار کرد که در میان این قبیل اشعار نیز اشعاری شنیدنی و قابل تعمق وجود دارد، اما آنچه میتوان با اطمینان گفت، این است که شعر معاصر ایران و بهخصوص شعر جوان، به نوعی رخوت حاصل از دستمالی شدن بیش از حد مضامین دچار شده است.
اما در عوض یکی از نقاط قوت کتاب شعر «با دو چشم دچار یکتایی» سروده قربان ولیئی دچار نشدن به چنین موجی است. این مجموعه که به تازگی توسط نشر تکا به چاپ رسیده است، پس از «گزیده ادبیات معاصر، مجموعه شعر 83»، مجموعه اشعار «گفتم به لحظه نام تو را جاودانه شد» و «ترنم داوودی سکوت»، چهارمین مجموعه شعر از این شاعر است.
با نگاهی گذرا به اشعار مجموعة «با دو چشم دچار یکتایی» تمایز و تفاوت این اشعار را با شعرهای رایج درک خواهیم کرد. برای نمونه به این ابیات از یک غزل بنگرید:
ای سلسله در سلسله در سلسله مویت
وی آینه در آینه در آینه رویت
چشمان تو، چشمان تو، چشمان تو، هوهو
حق حق، چه بگویم چه من از این همه اویت؟
زیبایی سُکر آور ربّانی آفاق
بیشبهه شرابی تو و افلاک، سبویت
هر سبز که از خاک برآید کلماتت
در چاه فرو ریخته اسرار مگویت... (با دو چشم دچار یکتایی، ص23)
آنچه پیش از کلمات و معانی، ذهن را بهخود معطوف و مشغول میکند، وزن شعر است که خواننده را به وجد میآورد: مفعول و مفاعیل و مفاعیل فعولن. وزنی تند که بیشک ما را به یاد غزلیات شمس خواهد انداخت؛ وزنی که مناسب سرودن اشعاری است که نوعی جذبه و سماع و وجدِ عارفانه و از خود بیخودی را در خود دارد. این نوع اوزان دوری در این مجموعه بسیار به چشم میخورد:
آسمان در هیجان میچرخد
گیج گیج است زمان، میچرخد (همان، ص4)
شور، تنبور، رقص کیهانی
که دُهل میزند، که سبحانی؟(همان، ص14)
تنبورم و در چنگ توام، ها بزنای عشق
یکریز بزن پنجه به هر تار منای عشق (همان، ص37)
چنانکه میدانیم، انتخاب وزن مناسب برای مضمون مورد نظر، خود، یکی از اصول و فنون شاعری است که درصورت غفلت از آن، با ملغمهای مضحک از کلمات نامتناسب با وزن روبهرو خواهیم شد. اما در این اشعار، اگر وزنی تند و دوری به کار گرفته شده، دقیقا در خدمت مفهوم و مضمون مورد نظر شاعر است.
آشنایی اندک با قربان ولیئی – حتی به صرف خواندن اشعار او یا توضیح مختصری که از شرح احوال وی در پشت کتابهایش وجود دارد- و آگاهی از این نکته که وی بهصورت تخصصی به ادبیات پرداخته و دورة دکتری خود را در رشته زبان و ادبیات فارسی میگذراند، سطح توقع مخاطب را از شعر وی بالاتر خواهد برد. حال باید دید آیا این انتظار نه چندان بیجا، برآورده میشود؟
ادبیات فارسی دفینهای عظیم و غنی از مفاهیم عرفانی دارد که میتوان آن را در نوع خود بیمِثل و مانند دانست و عارفان متعدد و مشربهای گوناگون عرفانی و نیز آثار عرفانی بسیاری که امروزه موجود است، مؤید این مطلب هستند و کسی که با ادبیات کلاسیک فارسی سرو کار داشته باشد، بیشک با این مکتبها و مشربها برخورد داشته است. برخورد و مواجهه با این مفاهیم، نکتهای است و میزان و نوع تأثیرپذیری از آن، نکتهای دیگر. با نگاهی گذرا به اشعار قربان ولیئی که ارتباط تخصصی با ادبیات دارد، سَمت و سوی عرفانی اشعار او را به خوبی میتوان دریافت و دلیل این مدعا، واژهها و ترکیبهای فراوانی است که بهطور مستقیم یا غیرمستقیم به عرفان اشاره دارد و موجب میشود که بتوان شعر او را نوعی از «شعر عرفانی» بنامیم.
با آنکه عرفان در بیشتر مواقع عزلت و گوشهگیری را به ذهن متبادر میکند، اما در شعر ولیئی، با نوعی از عرفان مواجهیم که لازمة دسترسی به آن، عزلت و بریدن از خلق و طی مراحل خاصی نیست؛ بلکه شاعر، با وجود در میان خلق بودن و گذراندن زندگی عادی خویش، در سلوک و جذبه و کشف و شهود مخصوص بهخود، راه میبرد:
گرچه عصر دلتنگی است، کوچکند میدانها
سیر آسمان زیباست، در همین خیابانها
ازدحام پولادین، رفتوآمد سنگین
شاخههای سربآجین، خانهها نه، زندانها
این همه درست اما، ما هنوز هم هستیم
میتوان در این غوغا...میشود که انسانها
من همین دقایق در لحظهای دگرگونم
در شلوغی بازار، گرم سیر پنهانها
کودکی که چشمانش قاب آسمان هستند
میتوان خدا را دید در زلالی آنها
روی رشته سیم برق، یک کلاغ میخواند
آفتاب میتابد روی نعش دکانها
شاخه درختی خشک، میزبان گنجشکان
باد ریزه نان آورد، میرسند مهمانها
من همین دقایق در... کودکی که چشمانش...
آفتاب میتابد... کوچکند میدانها
گیج میرود هوشم، از که پر شد آغوشم؛
در شلوغی بازار، در همین خیابانها (ترنم داوودی سکوت، ص82)
و چنانکه در این شعر میبینیم، سلوک وی، همچون سنایی، به یک گوشه نشستن و سر در گریبان فروبردن و بریدن از خلق نیاز ندارد؛ تنها کافی است با سکوت، به کائنات و مظاهر خداوند در هستی نگاه کرد و دیگران را نیز به مشاهده دعوت کرد:
سکوت، پنجره، دریا، فقط تماشا کن
ورود رود به ژرفا، فقط تماشا کن...(همان، ص15)
استفادة مکرر از واژگان و مصطلحات عرفانی در شعرهای مجموعة اخیر، به نوعی یکدستی و جاافتادگی در شعر رسیده است که صبغة عرفانی بودن ذهن و تفکر این شاعر را بیشتر مشخص خواهد کرد.
اما گذشته از بُعد عرفانی شعرهای قربان ولیئی، تسلط وی به متن و اصول نگارش، موجب شده است که علائم و اشارات سجاوندی در میان کلمات محدود شعر دارای هویت و شخصیت شوند و در برخی موارد، خود جزئی از بیت به حساب آیند که در خوانش و درک مفهوم، مفید و لازم هستند، برخلاف آنچه تصور میشود که علائم سجاوندی بیشتر در متن و نثر کاربرد دارند، اما با نگاهی دقیق به شعرهای همین شاعر، متوجه تأثیر این علائم در خوانش و نیز دریافت مفهوم، خواهیم شد. بهخصوص سه نقطه(...) که در شعر وی تشخص خاصی یافته است:
چشمهایت ظهور آیة نور
صورتت صورتِ... نمیدانم
چه بگویم؟ که سخت مجنونم
عن قریب است کفر و... ایمانم (با دو چشم دچار یکتایی، ص41)
و یا دیگر علائم و نشانهها:
چشم نه، چشم نیست این، یعنی-
چیستند این دو گوی نورانی؟ (همان، ص30)
در خانقاه حنجره، رقص ستارهها
ها!ها! ببین! ببین! چه گلو کهکشان شده
هی! هی! برقص با کلماتی که لِه شدند
ها! ها! بریز باده به جامی که جان شده(همان، ص15)
عرفانی که در اشعار ولیئی با آن روبهروییم، عرفانی یکسر ایرانی نیست که تنها با عناصر و مفاهیمی چون خانقاه، تسبیح، ذکر، سماع و... به عرفانی بودن آن پی ببریم، بلکه از عناصر دیگری نیز برای بیان مفهوم و هدف خود بهره گرفته است؛ مانند درخت، دانة دانایی و سیر و سلوک ساکت بودایی(همان، ص17) و مسیح(همان، 20) و یا معبد (همان، ص34) که ما را با ذهن گسترده و آگاه شاعر مواجه میکند، چرا که چنانکه میدانیم، دایرة واژگان شاعر، بیش از هرچیز نشانگر شیوة زندگی و تفکر وی خواهد بود. شاعری که مفاهیم مورد نظر خود را با واژگانی سنجیده و دقیق بیان میکند و در قید و بندهای ظاهری اسیر نمیشود، کسی است که میتوان امیدوار بود شعرهایش ماندگار و جاودان شود.
با توجه به مجموعة اخیر، بهنظر میرسد که قربان ولیئی به نوعی ثبات در بیان و لحن و مفهوم دست یافته است و شاید بتوان گفت دوران تجربههای شاعرانه سرآمده است و شاعر، با واژگان و بیان و دنیای مخصوص بهخود، به سرودن اشعاری شناسنامهدار مشغول است؛ اشعاری که میتوان قربان ولیئی را از ورای آن دید که با اشعار خود به ستایش هستی و فلک و شور و جذبة خلسهآور آن مشغول است و همپای جذبة مشرقی و عرفان بایزید و عینالقضات حرکت میکند و در هر شعر، دریچهای به روی آینة حیرتآور هستی که پر از هیجان و شور است میگشاید و سراپا تعظیم میشود در برابر عظمت و بیکرانگی هستی در حالی که توصیة او همچنان به سکوت است و غرق شدن و نگریستن به این آیههای زمینی.