هرچند مقتضیات زمانی و شرایط حاکم، روش اصلاح را تحت تاثیر خویش قرار داده و سمت و سوی آن را جهت ویژهای داده است؛ از اینرو راه ائمه و اصلاحطلبی ایشان را باید همان اصلاحطلبیای دانست که در نامه امامحسین(ع) به برادرش ابنحنفیه آمده است؛ محتوا و مضمون همان است هرچند روش را شرایط دیگری مشخص میکند. اگر در این نامه- که ابناعثم کوفی در الفتوح، ج3، ص23و24 و پس از او خوارزمی در مقتلالحسین، جزء اول، ص273- آن را گزارش کردهاند، نیک بنگریم، نقشه و مسیر اصلاح را به روشنی درمییابیم.
شهادت به یکتایی خداوند و رسالت محمد(ص) شهادت به اینکه بهشت و جهنم حق هستند و آمدنی و ایشان که در قبور هستند برانگیخته خواهند شد. و در عرصه عمل امام میگوید به قصد فساد و طغیان و ستم و تباهی خارج نشدم بل در طلب اصلاح؛ در طلب امر به معروف و نهی از منکر بیرون آمدهام و در طلب سیره جدم رسول خدا(ص) و پدرم علیبنابیطالب علیهالسلام و این سیره همان است که علیبنموسی علیهماالسلام در طلب آن بود، هرچند روش او به سبب اقتضاء زمانی متفاوت بود؛ قیام او اما علمی بود و در طلب اصلاح رفتارها و باورها.
شاید احادیث فقهی امام رضا(ع) را نتوان به کثرت احادیث صادقین علیهمالسلام و پدرش امام کاظم به شمار آورد و به واقع نیز چنین است اما اصلاح تفکرات را- آن هم نهفقط تفکرات دروندینی بل اصلاح باورهای مومنان دیگر ادیان- و نیز اصلاح باورهای شیعیان را که بنابر دلایلی از صراط حق منحرف شده و انشعاب فرقههایی را پدید آورد، هرگز نباید از نظر دور داشت و بیاهمیت شمرد، هرچند تاریخی فقهمدار داریم و نه باورمحور. از اینرو و به مناسبت ولادت آن حضرت در یازدهم ذیقعده سال 148 هجری به طلب برخی از این فرازها که حاوی و متضمن اصلاحطلبیهای امام بوده است، میپردازیم.
به سبب عرف معمول مورخان، آنان که از قدرت بهرهای یافتهاند - هرچند به ظاهر و ایامی اندک- از پوشش تاریخی فراختر و فراتری بهرهمند شدهاند. امام علیبنموسی علیهماالسلام نیز چنین است؛ از اینرو به مشاهدات برخی از این اقوال که از قضا در فهم بهتر شخصیت ایشان موثر است مینشینیم. کلینی(ره) همانگونه که در مقدمه بیان شد ولادت ایشان را در سال 148 دانسته است (کافی، ج1، ص486.) مسعودی، مورخ اهل سنت که برخی او را به داشتن گرایشهای شیعی متهم ساختهاند، اما نظر دیگری در اینباره دارد. او ولادت ایشان را به سال 153 هجری ذکر کرده است. (مروجالذهب، ج4، ص28) و عامل این اختلافگوییها البته همان است که ذکر شد.
پس از مسعودی، طبرسی و اربلی نیز که مورخان شیعی بودهاند همین قول را برگزیدهاند. طبرسی مینویسد «گفته میشود: او یازده شب که از ذیعقده گذشت در روز جمعه سال یکصدوپنجاهوسوم در مدینه به دنیا آمد و این پنج سال پس از وفات امام صادق بود. این را شیخ صدوق ابوجعفربنبابویه نقل کرده است و نیز گفته شده که روز ولادت پنجشنبه بود.
(اعلام الوری، ص182)» همین شیخ صدوق که طبرسی اینگونه از او گزارش میکند از محدثی سنی یعنی حاکم ابوعلی، حسینبناحمد بیهقی که چند روزی را در نیشابور مهمان او بوده است نقل میکند: نام مادر امام که کنیز بود «تکتم» بود. و این اسم بر او استوار گشته بود آنگاه که موسیبنجعفر علیهماالسلام او را به تملیک خود درآورد. (عیون اخبارالرضا، ج1، صص22-23،ح2) کلینی او را تحت عنوان «امالبنین» ذکر کرده است (کافی، ج1، ص486) ابن شهرآشوب از اسامی دیگری چون: سکن نوبیه، خیرزان، موسیه و نجمه نیز یاد کرده است که چون امامرضا علیهالسلام را زایید، امام کاظم او را طاهره نام داد. (مناقب، ج4، ص367) در باب شخصیت او اما شیخمفید(ره) اینگونه میگوید: « امام پس از بوالحسن موسیبنجعفر، فرزندش ابوالحسن علیبنموسیالرضا علیهمالسلام بود چرا که بر برادرانش و اهل بیت پدرش برتری داشت.
دانش و تقوایش آشکار بود. براین امر شیعه و سنی اتفاقنظر دارند و بدان آگاهند و نیز به سبب نص پدرش که بر امامت او تصریح کرده بود و از برادرانش اسمی به میان نیاورد بود.
(الارشاد، ص304).» شیخ صدوق از نعیمبن شازان از احمدبن ادریس از ابراهیم بن هاشم از ابراهیم بن عباس نقل میکند که میگوید: «ابوالحسن رضا علیهالسلام را ندیدم که در کلامش بر یکی جفا کند و ندیدم که سخن کسی را قطع نماید مگر آنکه سخنش را تمام کند. و ندیدم که نیاز کسی را که بر برآوردن آن تواناست رد کند و هرگز ندیدم در مجلسی که کسان دیگر نیز حاضر بودند، پایش را دراز نماید و ندیدم که در حضور کسی تکیه دهد. ندیدم که احدی از یاران و غلامان و کنیزانش را دشنام دهد. ندیدم که خلط خود را بیرون بریزد یا دهانش بدبو باشد. ندیدم که در حال خنده، قهقهه بزند. خندهاش تبسم بود و چون سفره غذا پهن میشد، یاران و غلامانش را با خود بر سر سفره مینشاند؛ حتی دربان خانه را نیز بر سر سفره مینشاند. و با ایشان غذا میل میکرد. در شب بسیار کم میخوابید و بسیار شبزندهدار بود. بیشتر شبها را تا صبح به احیاء میگذرانید.
بسیار روزه میگرفت و روزه 3 روز نخست هر ماه قمری را هرگز از دست نمیداد و میفرمود: این روزه دهر است. بسیار نیکوکار بود. اهل صدقه دادن پنهانی بود و بیشتر این صدقات را در شبهای تاریک میپرداخت. آن کس که گمان کند کسی را همتای او در فضیلت دیده است، تصدیق نکنید» (عیون اخبارالرضا، ج2، ص197). همین شیخ صدوق با سند متصل از علیبن یقطین نقل میکند که گفت: «امام کاظم بدون آنکه من پرسش مطرح نمایم فرمودند: [یعنی آغاز کلام از امام بود] این فرزندم افقه فرزندانم است. سپس به رضا اشاره نمود و فرمود: کنیهام را به او دادهام» (همان، ج1، ص32،ح4).ابن صباغ مالکی که یکی از مورخان اهل سنت است القاب او را، رضا، صابر، زکی و ولی میداند که البته مشهورترین آنان رضا است (الفصول المهمه، ص234).
امام بنابر آنچه محمدبن حسن شیبانی قمی در تاریخ قم آورده است در سال 200 و به اجبار مأمون روانه مرو که آن هنگام پایتخت مأمون بود عزیمت کرد. مأمون، مرو را اختیار کرده بود تا اندکی از دسیسه عباسیان که به بهانه قتل امین توسط مأمون، مشغول فراهمآوردن مقدمات سقوط او بودند دور بماند؛ ضمن آنکه این دوران، اوج دوران قیامهای علویان و در رأس ایشان برادران امام رضا علیهالسلام بود و مأمون باخواندن ایشان به واقع قصد داشت تا ایشان را بدین وسیله ساکت نگاه دارد و تمام حواس و توجه خویش را معطوف کند به عباسیان ناراضی. علاوه بر آن قصد داشت تا موقعیت امام را زیر سؤال ببرد؛ از این رو بنا به توصیه فضلبن سهل ذوالریاستین مجالسی را با دانشمندان و متکلمان اسلامی و ادیان دیگر ترتیب میداد تا با یک تیر دو هدف را نشانه رود؛ هم علویان را ساکت کند، هم موقعیت ایشان را که رقبای جدی پسرعموهای عباسی خود بودند نازل سازد. یکی از این مناظرات، مناظرهای است که میان امام(ع) و جاثلیق برپا شده است.
بنابر آنچه در کتب لغت آمده است، جاثلیق مرتبهای است در کلیسای کاتولیک رومی پس از پطریک یا همان پاپی؛ از این رو باید جاثلیق را مترادف دانست با مقام اسقفی اعظم امروزین. این مناظره را که البته مناظره بسیار مفصلی است، شیخ جلیل، محمدبنعلیصدوق (ره) در «التوحید»، باب15، ص405 به نقل از حسنبن محمدنوفلیهاشمی که خود در این مجالس حاضر بوده است، گزارش کرده است. البته بنا به نقل شیخ، علمای دیگری از دیانات یهودی، زردشتی، صائبی و نیز متکلمانی از فرقههای مختلف اسلامی در این مجالس حاضر بودهاند و چنان که ذکر شد این مناظره بسیار مفصل است؛ «سپس مأمون رو به جاثلیق نمود و گفت: ای جاثلیق این پسرعمویم علیبنموسیبنجعفر و از فرزندان فاطمه دختر پیامبر ما و فرزند علیبنابیطالب است. دوست دارم با او گفتوگو و محاجه کنی.
جاثلیق گفت: ای امیرمؤمنان چگونه با مردی محاجه کنم که با کتابی با من محاجه میکند که من منکر آن هستم [یعنی قرآن] و به سخنان پیامبری که بدان ایمان ندارم [یعنی محمد(ص)]؟ آنگاه امام رضا(ع) فرمودند: ای نصرانی اگر با انجیل تو با تو محاجه کنم میپذیری؟ جاثلیق گفت: آیا میتوانم انجیل را رد کنم؟ بله به خدا قسم بهرغم میلم بدان معترف خواهم بود. پس امام رضا علیهالسلام به او گفت: از آنچه بدان آگاهی بپرس و جواب بشنو! جاثلیق گفت: درباره نبوت عیسی(ع) و کتاب او چه میگویی؟ آیا این دو را انکار میکنی؟ امام فرمود: من به نبوت عیسی(ع)، کتاب او، آنچه به امتش بشارت داد و آنچه حواریون بدان اقرار کردند اعتراف میکنم و به نبوت هر عیسایی که به نبوت محمد(ص) و کتابش اقرار نکرد و امتش را به آن بشارت نداد، کافرم.
جاثلیق گفت: آیا علم به احکام با دو گواه عادل [از آن دیانت] محقق نمیگردد؟ امام گفت: بله. پس گفت: بنابراین دو شاهد از غیرمسلمانان بر ادعای خود اقامه کن که مسیحیان آن دو را انکار نکنند. از ما نیز چنین امر را بخواه. امام رضا علیهالسلام فرمودند: اکنون انصاف داری. آیا از من سخن نخستین عادل نزد عیسیبنمریم علیهماالسلام را میپذیری؟ جاثلیق گفت: آن عادل کیست؟ نامش را بگو. امام فرمود: درباره یوحنا دیلمی چه میگویی؟ گفت: احسنت، بهترین مردم نزد عیسی مسیح را ذکر کردی. امام فرمود: تو را سوگند میدهم آیا انجیل گویای این نیست که یوحنا گفت: همانا مسیح مرا بدین محمدعربی بشارت داد و مرا بشارت داد که او بعد از من میآید. من نیز حواریون را بشارت دادم.
جاثلیق گفت: یوحنا از مسیح این را ذکر کرده است و به نبوت مردی و اهل بیت و وحی او بشارت داد، ولی نگفته آن چه زمانی است و ایشان را به اسم یاد نکرده که ایشان را بشناسیم. امام فرمودند: آیا اگر کسی را بیاورم که در انجیل از محمد و اهل بیتش بر تو بخواند ایمان میآوری؟ گفت: حتما. آنگاه امام به پزشک رومی که آنجا بود گفت: چقدر از انجیل حفظی گفت: چیزی از آن حفظ نیستم. سپس به رأسالجالوت [که دانشمند یهودی بود] گفت: چقدر از آن حفظی؟ گفت: تمام آن را. آنگاه فرمودند: بخشی از سفر سوم را که میگویم بخوان [به احتمال فراوان مقصود امام انجیل یوحنا آیات 15، 16 و 26 از باب چهاردهم و آیات 7 و 4 از باب شانزدهم است]. آنگاه رأس الجالوت قرائت کرد تا به ذکر احمد رسید. آنگاه امام به جاثلیق گفت: ای مسیحی درباره سخن عیسی چه میگویی؟ اگر آنچه را که انجیل گویای آن است تکذیب کنی، موسی و عیسی را تکذیب نمودهای و اگر چنین کنی قتل تو واجب است زیرا در این صورت به پروردگار، پیامبر و کتابت کافر گشتهای.
جاثلیق گفت: آنچه را از انجیل برایم آشکار شد انکار نمیکنم و بدان مقر و معترفم. امام فرمودند: بر اقرار او گواه بگیرید [آنگاه مجلس به شور و هیجان درآمد.]» (توحید صدوق، باب 65، صص 409-405). اصلاحگری و اصلاحطلبی امام را باید به تمام در همین مناظره که بخشی از یک مناظره بزرگتر است به نظاره نشست؛ امامی که نه از تشیع بل از اسلام دفاع میکند و مأمون را که قصد بهتنگناافکندن او را دارد از این مناظره سربلند بیرون میآورد؛ بل امت مسلمان را سربلند بیرون میآورد.