به گزارش همشهری آنلاین، چند روز قبل زنی میانسال نزد مأموران پلیس رفت و خبر از دستبرد میلیاردی دزدان به خانهاش داد. خانم دکتر در توضیح ماجرا گفت: حوالی ظهر راننده شخصیام بهدنبالم آمد تا برای انجام کارهای اداری به دماوند برویم. من در خانهای ویلایی در شمال پایتخت زندگی میکنم و آن روز در خانه را قفل کردم و به همراه راننده از تهران خارج شدم اما غروب که بازگشتم با صحنه عجیبی مواجه شدم.
حفاظ در باز بود و وقتی وارد خانه شدم، همه اثاثیه به هم ریخته بود. پس از جست وجو داخل اتاقها متوجه شدم زمانی که من در خانه نبودم دزدان وارد آنجا شده و به راحتی توانسته بودند گاوصندوق را که داخل آن پول، دلار، یورو، درهم و طلا و جواهرات بود خالی کنند. آنها علاوه بر این تمام تابلوها، فرشهای ارزشمند، مجسمههای عتیقه و گرانقیمت را سرقت کرده بودند که ارزش تمامی اموال سرقت شده حدود ۶میلیارد تومان است. شاکی در ادامه سرنخی مهم را در اختیار پلیس قرار داد و گفت: موضوع عجیبی که فکرم را درگیرکرده این است که در ورودی رمزدار و ضدسرقت است. علاوه بر این قفلها تخریب نشدهاند و این یعنی فردی با کلید توانسته وارد خانه شده و نقشه سرقت را عملی کند.
با ثبت این شکایت، تیمی از مأموران پلیس آگاهی تهران راهی محل زندگی پزشک تهرانی شدند. در ادامه به بررسی تصاویر دوربینهای مداربسته پرداختند و متوجه شدند که دزدان ۲ نفر بودند اما صورتشان را با نقاب پوشانده بودند و چهرههایشان قابل تشخیص نبود. از سوی دیگر مالباخته به مردی جوان مشکوک بود. همان رانندهای که هر وقت کار اداری داشت، وی را به مقصدش میرساند و روز حادثه نیز او را به دماوند برده بود. وقتی مأموران روی جوان راننده متمرکز شدند به شواهدی دست یافتند که نشان میداد وی در این سرقت میلیاردی نقش داشته و او را بازداشت کردند. مرد جوان اگرچه سعی داشت خودش را بیگناه نشان بدهد اما سرانجام لب به اعتراف گشود و به سرقت از خانه زن میانسال با همدستی ۲ نفر از دوستانش اقرار کرد.
با اعتراف وی، مأموران موفق شدند ۲ سارقی که به خانه خانم دکتر دستبرد زده بودند را دستگیر کنند که در بازرسی از مخفیگاه آنها، بخشی از اموال مسروقه کشف شد. دزدان اقرار کردند که بخشی از اموال مسروقه مانند طلا و ارزها را فروختهاند و قرار بود بهزودی بخش دیگری از اموال مسروقه را بفروشند که دستگیر شدند. در این شرایط هر ۳متهم برای انجام تحقیقات بیشتر در اختیار مأموران اداره آگاهی تهران قرار گرفتند.
سارقی با مدرک فوقلیسانس
مردی که سرقت را با همدستی ۲نفر از دوستانش اجرا کرده است میگوید قربانی یک شرطبندی عجیب شده است. او که فوقلیسانس دارد مدعی است از وقتی گرفتار اعتیادشده به قمار و شرطبندی روی آورده و همین شرطبندی کار دستش داده است. گفتوگو با وی را بخوانید.
چه شد که یک جوان تحصیلکرده تبدیل به یک سارق حرفهای شد؟
حرفهای که نمیتوان گفت. اگر حرفهای بودم که به این سرعت نقشهام لو نمیرفت و دستگیر نمیشدیم. اتفاقا غیرحرفهای عمل کردم. راستش من در یک شرکت معتبر کار میکردم تا اینکه شروع کردم به مصرف موادمخدر. ابتدا تفریحی بود و تصور میکردم هرگز معتاد نخواهم شد اما رفته رفته در منجلاب اعتیاد فرو رفتم و هر روز وضعیتم بدتر از روز قبل میشد. بهخودم که آمدم دیدم تبدیل شدهام به یک معتاد حرفهای و همین موجب شد تا کارم را از دست بدهم و از شرکت اخراج شوم.
پس از آن بود که نقشه سرقت کشیدی؟
قرار نبود مرتکب خلاف شوم. اما روزگار بازی بدی را با من شروع کرد و انگار همهچیز دست بهدست هم داد تا من هر لحظه در باتلاق فرو بروم. داستانش مفصل است، چند ماه قبل از طریق یکی از دوستانم وارد شرطبندی و قمار شدم، اوایل برنده بازی بودم و همین موضوع مرا به ادامه بازی و شرطبندی ترغیب میکرد اما بدبختی من از روزی شروع شد که وارد پاتوق این افراد شدم. از آن به بعد همیشه بازنده بودم و بخش زیادی از سرمایهام را از دست دادم. به جز یک خودرو، دیگر چیزی برایم باقی نمانده بود تا اینکه از دوستانم خواستم برایم کاری دست و پا کنند.
یکی از آشنایانم، زن میانسالی را به من معرفی کرد. همان زنی که به خانهاش دستبرد زدهایم. او زنی بود که تنها زندگی میکرد و ثروت زیادی داشت. آنطور که دوستم میگفت او بهدنبال شخصی مطمئن و قابل اعتماد میگشت تا کارهای شخصیاش را انجام بدهد. برای مصاحبه نزد او رفتم و زن میانسال استخدامم کرد. هم راننده شخصی او بودم و هم کارهای اداری او را انجام میدادم. هر وقت به پاتوق میرفتم از وضعیت زندگی او و املاک زیادی که داشت میگفتم تا اینکه یک روز یکی از دوستانم با من شرط عجیبی بست. شرطی که اگر میباختم باید به خانه این زن دستبرد میزدم. از بخت بدم شرط را باختم و چون حرف زده و باید پایش میایستادم ناچار بودم سرقت را اجرا کنم.
از روز حادثه بگو ؟ چطور نقشه را اجرا کردی؟
با ۲نفر از دوستانم نقشه را اجرا کردم. قرار شد من زن میانسال را از خانهاش بیرون بکشم و سرش را گرم کنم تا دوستانم به خانه وی دستبرد بزنند. البته برای اجرای این نقشه از چند روز قبل برنامهریزیهایمان را کرده بودیم. ابتدا دسته کلید خانم دکتر را سرقت کردم و از روی آن کلید یدک تهیه کردم. روز حادثه نیز دنبالش رفتم و او را به دماوند بردم تا همدستانم وارد خانه وی شده و سرقت را اجرا کنند. آنها هم از تمام وقایع سرقت فیلم گرفته بودند تا به کسی که شرط را برده بود ثابت کنم که سرقت را انجام دادهام.
اگر ماجرا فقط شرطبندی بود پس چرا همه اموال ارزشمند خانه مالباخته را سرقت کردید؟
خب از اول نقشه همین بود. شرطمان سرقت همه اموال بود.
فکر نکردی مظنون نفر اول و اصلی خودت باشی؟
نه اگر فکر میکردم که نقشه سرقت را عملی نمیکردم. زن میانسال خیلی به من اعتماد داشت و اصلا گمان نمیکردم به من مشکوک شود و نام مرا نزد پلیس ببرد. حالا که ماجرا لورفته خیلی پشیمانم که اینچنین با آبرویم بازی کردم.
نظر شما