در بیابان های ری زندگی می کنند و کسی سراغشان را نمی‌گیرد. حتی وقتی امیرحسین توی چاه سقوط کرد و جانش را از دست داد فقط شقاقی و دوستانش به کمکشان آمدند و برایشان سرویس بهداشتی درست کردند تا این اتفاق تلخ تکرار نشود. «داوود شقاقی» شب و نیمه‌شب توی شهر راه می‌افتد و دنبال خانواده‌های فراموش شده می‌گردد. او از سال‌ها پیش ساکنان باغ سرهنگ را می‌شناسد.

رابعه تیموری

همشهری آنلاین - رابعه تیموری: اتوبان شهید کاظمی را پشت سر می‌گذاریم و وارد بزرگراه بهشت زهرا (س) می‌شویم. بوی خوش علف و سبزه‌های باران خورده بلند شده و در طول مسیر مزارع حاصلخیز گندم و جو دلربایی می‌کنند. «داوود شقاقی» به خوبی مسیر را می‌شناسد و جلوتر از خودرو با موتورسیکلت حرکت می‌کند. کم‌کم به مسیرهای پر پیچ و خمی می‌رسیم که در هر پیچ آن تابلوی روستایی نوشته شده : پلائین، علایین... در جاده‌های خاکی گل‌آلود خودرو یا رهگذری دیده نمی‌شود. از مقابل چند مزرعه عبور می‌کنیم و بالاخره شقاقی کنار انبار آجری متروکه‌ای که در حاشیه زمینی سرسبز قرار گرفته، توقف می‌کند.

روی نرده‌هایی که مرز زمین را مشخص می‌کنند، چند موکت و روفرشی خیس رنگ‌ورورفته پهن شده تا زیر آفتاب خشک شوند. تماشای سبزه و درختان سرزنده این زمین پربرکت لذت‌بخش و نشاط‌آور است، ولی تا چشممان به دخمه‌های گلی و آجری انتهای زمین می‌افتد، انگار از باغی باصفا به قلعه‌ای هزارساله پا گذاشته‌ایم.

برای بچه‌ها غریبه نیستند

دخمه‌ها مانند یک دست دندان لق و پوسیده پهلو به پهلوی هم ردیف شده‌اند. دیوارهای چرک و دود گرفته آنها قاچ خورده‌اند و آجرهای قدیمی‌شان از زیر لایه کاهگلی بیرون‌زده‌اند. چند دختر و پسربچه قد و نیم قد به دیدن شقاقی و دوستانش از دخمه‌ها بیرون می‌آیند. لباس‌های پاکیزه رنگ و وارنگی به تن دارند و خنده‌های ریز و پچ‌پچ‌های کودکانه‌شان معصومیت صورت‌های آفتاب خورده آنها را دوچندان کرده است. شقاقی بسیاری از بچه‌ها را به اسم می‌شناسد. پسرک ١٠-١٢ ساله‌ای که «سیروس» صدایش می‌زنند، کمی دورتر ایستاده و همان طور که از شاخه درختی چوبدستی می‌تراشد، زیرچشمی همه‌ جا را می‌پاید.

کم‌کم سر و کله مادرانشان هم پیدا می‌شود. شقاقی و دوستانش مشغول بیرون آوردن بسته‌های نان و  خوراکی از صندوق عقب ماشین می‌شوند. بعضی از دخمه‌ها در ندارند و پرده یا پتویی ضخیم را به چهارچوب درگاه آویخته‌اند. زیر سقف بهارخوابی که از ابتدا تا انتهای دخمه‌ها کشیده شده، از کولر دستی و آبکش و لگن تا خنزر و پنزرهای کهنه و شکسته به چشم می‌خورد. فاصله این بهارخواب تا زمین‌های پر از سبزه و خار و خاشاک روبروی دخمه‌ها، به حیاطی بزرگ و دلباز شباهت دارد.

دیدار با زاغه‌نشینان باغ سرهنگ | ۱۴ خانواده با یک سرویس بهداشتی

درس و مدرسه با اعمال شاقه

وسط حیاط منبع آب وحوضی سیمانی قرار گرفته و چند زن جوان کنار حوض با کاسه، بشقاب‌های نشسته انتظار می‌کشند تا نوبت ظرف شستن به آنها برسد. نزدیک حوض، چند دختربچه طنابی به درخت بسته‌اند و فارغ از غم دنیا به نوبت تاب می‌خورند. آنها برای درس خواندن به مدرسه‌های آبادی‌های اطراف می‌روند که با پای پیاده مسیرشان نیم ساعتی طول می‌کشد. در این ٢ سال شیوع ویروس کرونا که مدارس آنلاین بودند، درس و مشق بچه‌ها تعطیل بود.

یکی دو تا از زن‌ها با همان کاسه و قابلمه‌های زیر بغلشان به طرف ما می‌آیند. شقاقی به چشمشان آشنا است و یکی از آنها سراغ یخچالی را می‌گیرد که قرار است برایش بیاورد. شقاقی می‌گوید : « اول باید برق کشی اینجا درست شود. اگر سیم کشی برق را تعمیر نکنیم، یخچال دیگری که بیاوریم، خراب می‌شود. با اداره برق و جاهای دیگر نامه‌نگاری کرده‌ایم. به زودی درست می‌شود. » بعد سیم کابلی را که از سقف بهارخواب آویخته، نشان می‌دهد و رو به ما می‌گوید : «برق کشی اینجا ایراد دارد و نوسانات برق به وسایل این خانواده‌ها آسیب زیادی زده است. در حال پیگیری هستیم تا ایراد آن را رفع کنیم. به صورت موقت این کابل‌ها را کشیده‌ایم تا نوسانات برق کمتر شود. »

دیدار با زاغه‌نشینان باغ سرهنگ | ۱۴ خانواده با یک سرویس بهداشتی

با جمع‌آوری ضایعات نان می‌خورند

«سیدحسن آذرغون»، «علی یعقوبی» و «مهدی فدوی» هم که از اعضای گروه جهادی انصارالزهرا (س) هستند، اولین‌ بار است که به اینجا می‌آیند و دفعه‌های پیش شقاقی با دیگر اعضای گروه به این خانواده‌ها سرکشی کرده است. یعقوبی که ورزیده‌تر از بقیه است، از صندوق عقب ماشین پمپ سمپاش بزرگی را درمی آورد و تا آقا سیدحسن و فدوی بسته‌های نان و مواد بهداشتی را توزیع کنند، مشغول ضدعفونی گوشه کنار دخمه‌ها می‌شود. در اتاق‌های تو درتوی دخمه‌ها مورچه و سوسک و موش فراوان یافت می‌شود.

کنار اولین دخمه انباری بزرگی قرار دارد که وسایل پلاستیکی، کارتن و ضایعات دیگر داخل آن تلنبار شده‌اند. شقاقی می‌گوید : « بیشتر مردان اینجا ضایعات جمع می‌کنند. در این انباری نگه می‌دارند تا زیاد شود و بعد تحویل صاحبکارشان دهند.» داخل دخمه کسی نیست و تا سیروس پرده جلوی در را کنار می‌زند، بوی نم و رطوبت ناخوشایندی بلند می‌شود. مادرش می‌گوید : « اینجا چند جوان مجرد زندگی می‌کنند و خانه‌شان نامرتب است. بیایید خانه خودم را نشانتان بدهم. » دخمه‌ای که خانواده ١٠ نفری سیروس زندگی می‌کنند، پاکیزه و مرتب است و وسایل محقر و اندک آن را با ذوق و سلیقه‌ای زنانه چیده‌اند.

دیدار با زاغه‌نشینان باغ سرهنگ | ۱۴ خانواده با یک سرویس بهداشتی

از گاز شهری و آب آشامیدنی خبری نیست

فضای داخل دخمه‌ها با چند تیغه گچی از هم جدا شده تا فضاهای کوچک بین تیغه‌ها به عنوان آشپزخانه و اتاق نشیمن و مهمانخانه استفاده شود، اما حتی راهروی سیمانی که به عنوان حمام در انتهای دخمه قرار گرفته، در ندارد. اینجا گازکشی نیست و برای استحمام روی بخاری هیزمی وسط اتاق آب گرم می‌کنند. رطوبت از دیوارهای گچ‌کاری شده بالا رفته و سقف را با نایلون پوشانده‌اند تا گچ و خاک‌های خیس روی سر کسی نریزد.

مادر سیروس می‌گوید : « هر شب از ترس این که سقف روی سر بچه‌ها نریزد، خواب به چشمم نمی‌آید. پولی هم نداریم که درستش کنیم. این‌روزها مار و عقرب هم بیشتر شده و شبی نیست که در رختخواب بچه‌ها مار یا عقربی پیدا نکنیم. »

در صورت کودکانه سیروس غرور مردانه‌ای جا خوش کرده و انگار حرفی را چند بار دور دهانش چرخانده و قورت داده است. گله گوسفند را تازه از چرا آورده و گوسفندها و سگ‌های تنومند گله، کنار زمین می‌چرخند. سیروس بالاخره دل به دریا می‌زند و آرام و من و من‌کنان می‌گوید : « عمو آن دفعه که برای بچه‌ها کفش آوردی، من گله را به صحرا برده بودم. دفعه بعد که بیایی، برای من هم کتانی می‌آوری؟ »

روی انگشتانش که از دمپایی پلاستیکیش بیرون‌زده‌اند، خون دلمه بسته و رویشان گردوخاک نشسته است. مادرش می‌گوید : « همه بچه‌هایم کار می‌کنند. سیروس چوپان است، بقیه هم یا نمکی (جمع‌آوری ضایعات) هستند یا روی زمین مردم کار می‌کنند. من هم هر روز به میوه چینی و درو مصولات مزارع اطراف می‌روم. »

دیدار با زاغه‌نشینان باغ سرهنگ | ۱۴ خانواده با یک سرویس بهداشتی

یک سرویس بهداشتی برای ١٤ خانواده

فقط زن‌ها و بچه‌ها در دخمه‌ها هستند و مردانشان دنبال لقمه‌ای نان رفته‌اند. پسرهای نوجوان از مدرسه نرسیده کفش و کلاه کردند و به سر کار رفتند، ولی یونس و علیرضا و حامد تا یک دل سیر گل کوچک بازی نکنند، حاضر نیستند دنبال بساط فال‌فروشی‌شان بروند. مادر امیرحسین از دیدن توپ بازی آنها حالش بدشده و به بیمارستان رفته است. از سقوط امیرحسین ٣‌ساله به چاه فاضلاب چند سالی می‌گذرد، ولی هنوز هم او تا صدای قیل‌وقال بچه‌ها را می‌شنود، به هم می‌ریزد.

شقاقی زیر و بم زندگی این خانواده‌ها را می‌داند و می‌گوید : «این جا ١٢ خانواده زندگی می‌کنند، اما قبلا فقط یک سرویس بهداشتی داشتند که خودشان چاه فاضلابش را حفر کرده بودند. بعضی از آنها هم از چاه عمیقی که در زمین‌های کشاورزی کنده بودند به عنوان سرویس بهداشتی استفاده می‌کردند. امیرحسین که برای برداشتن توپش به کنار چاه رفته بود، در تاریکی شب به داخل چاه افتاد و فوت کرد. »

بعد از این اتفاق اعضای گروه انصارالزهرا (س) برای دخمه‌نشینان سرویس بهداشتی کانکسی درست کردند که آب مصرفی آن از چاه تامین می‌شود. ساکنان دخمه‌ها آب آشامیدنی ندارند و از آب این چاه برای خوردن هم استفاده می‌کنند. بعضی از این خانواده‌ها از مناطق محرومی مانند سیستان‌وبلوچستان برای کار به اینجا آمده‌اند و تعدادی از آنها هم اتباع افغانستانی هستند. در بعضی از این خانه‌ها چند خانواده که با یکدیگر نسبت خویشاوندی دارند زندگی می‌کنند.

از چند ماه پیش که گروه انصارالزهرا (س) به آنها سر زدند، ٢تا از پسرهایشان ازدواج کرده‌اند و به تعداد خانواده‌های ساکن در دخمه‌ها اضافه شده است. این محل در شهر ری به محله باغ سرهنگ شهرت دارد و این دخمه‌ها پیش از پیروزی انقلاب اسلامی توسط سرهنگی درست شده که مالک زمین و باغ‌های این حوالی بوده است.

قرارگاه محرومیت‌زدایی و مرکز نیکوکاری انصارالزهرا (س) را تعدادی از جوانان اهل دل منطقه ١٧ تشکیل داده‌اند و به مناطق محروم تهران و سایر نقاط کشور خدمت‌رسانی می‌کنند.

کد خبر 681163

برچسب‌ها

پر بیننده‌ترین اخبار زیر پوست شهر

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

نظرات

  • نظرات منتشر شده: 6
  • نظرات در صف انتشار: 7
  • نظرات غیرقابل انتشار: 0
  • IR ۱۱:۱۳ - ۱۴۰۱/۰۳/۱۷
    4 0
    چرا به حساب بعضی ها انقدر پول میریزید که هر کاری دلشون بخواد رو انجام بدند اما یه عده تو فقر مطلق زندگی کنند این کجاش عدل علی هستش
  • IR ۱۷:۳۱ - ۱۴۰۱/۰۳/۱۷
    0 0
    این زمینا موقوفه هست و زیر نظر اوقاف، ولیی هیچ کاری برایی آبادیش نمی کنن
  • علیرضا IR ۱۸:۴۰ - ۱۴۰۱/۰۳/۱۷
    0 0
    گزارش خوبی بود. خدا خیرتون بدهد که به چنین جاهایی سر می زنید
  • حسام IR ۱۸:۴۹ - ۱۴۰۱/۰۳/۱۷
    0 0
    ممنون. مطلب جالبی بود
  • زهرا عزیزی IR ۱۸:۵۱ - ۱۴۰۱/۰۳/۱۷
    0 0
    یک سرویس برای ۱۴خانواده؟؟؟؟؟بیشترشان هم ایرانی هستند. این زندگی وحشتناکه
  • فاطمه IR ۲۳:۵۲ - ۱۴۰۱/۰۳/۱۷
    0 0
    این ملک شخصی است ؟!چه کسی مسئول رسیدگی به این خانواده ها است؟!