از اینرو، بر آن شدیم تا جهت ارج نهادن به مقام شامخ این اندیشمند یکی از موضوعاتی را که ایشان همیشه روی آن بحث میکردند مورد بررسی قرار دهیم. با این توضیح که موضوع زیبایی و هنر همواره اکثر سخنرانیهای ایشان را شکل میداد. علامه معتقد بود که نمودهای هنری اوج آزادی درونی یک هنرمند را به تصویر میکشد. به نظر وی اگر هنرمندی مجذوب اظهار شگفتی هنردوست نسبت به آثارش شود، شعلههای آزادی را در درون خود خاموش خواهد کرد. از اینرو، استاد جعفری بهنوعی برای هنر استقلال ذاتی قائل بود. مطلب حاضر اجمالی است از آرای وی درباره ارزش هنر.
هنر یکی از نمودها و جلوههای بسیار شگفتانگیز و سازنده حیات بشری است. استاد محمدتقیجعفری این مسئله را بارها گفته بودند که به استثنای هنرمندان آگاه از هویت و عظمتهای هنر، اکثریت قریب به اتفاق مردم آثار و نمودهای هنری را بهعنوان یک پدیده ثانوی مینگرند که میتواند دقایق یا ساعتهای آنها را بهخود مشغول کند و حس زیباجویی آنان را هر چند بهطور ابهامانگیز اشباع کند، و از طرفی تاحدودی هم طرز تفکرات و آرمانها و برداشتهای هنرمند را از واقعیتهای محیط و جامعه خود نشان بدهد.
استاد بر این مسئله تاکید داشتند که اکثر تماشاگران نمودهای هنری، چه در مغرب زمین و چه در مشرق زمین، از تماشای آن نمودها جز احساس شوری و تموج حوض درون خود، بهرهای دیگر نمیبرند؛ کاری که اثر هنری درون این بینندگان انجام میدهد، درست مانند این است که شما چوبی به دست گرفته، محتویات یک حوض پرآب و اشیای گوناگونی را که در آن ته نشین شده است، به حرکت و تموج در آورید. ناگهان یک کهنه پاره از ته حوض بالا میآید و لحظاتی روی موج حرکت میکند و سپس تهنشین میشود.
تخته که در ته حوض به لجن چسبیده بود، با بههم زدن آب حوض از لجن رها میشود و بالا میآید و شروع به چرخیدن میکند و بدینترتیب لجن و کهنه پاره و تخته و دیگر اشیای بیقیمت و با قیمت، درهم و برهم به حرکت میافتند. این شورش و به هم خوردگی تنها میتواند احساس یکنواختی زندگی را که ملالتآور است، مبدل به تنوعی موقت کند، ولی پس از آنکه چوب را از تحریک آب حوض باز داشتید، همان محتویات شوریده تهنشین میشوند و بار دیگر حوض همان وضع نخستین خود را پیدا میکند. استاد آنقدر به خوبی این بحث را تصویرسازی کردهاند که گویا مخاطب دقیقاً این موضوع را لمس میکند.
اینگونه برخورد و برقرار کردن رابطه که مردم معمولاً با نمودهای هنری دارند، یک مسئله است و علاقه خود بهوجودآورنده هنرها به برخورد و ارتباط مزبور با آثار هنری مسئله دیگری است. استاد جعفری این نکته را بیان میدارند که متأسفانه تاکنون احساس لزوم آموزش و تربیت انسانی از نمودهای هنری برای اکثریت مردم یک تکلیف و احساس ضروری تلقی نشده است. استاد در جایی انتقاد خود را اینگونه بیان میدارند که بسیار جای تأسف است که یک هنرمند نابغه، همه نبوغ و انرژیهای روانی و عصبی و ساعات عمر گرانبهایش را صرف شورانیدن بینتیجه درون مردم نماید و از این راه تنها به جلب کردن شگفتزدگیهای مردم قناعت بورزد.
البته استاد بر این مسئله نیز تاکید میکند که نمیگویم تحسین و تمجید و تشویق و قدردانی ارزشی ندارد، بلکه این یک ارزش نهایی و پاداش واقعی برای هنرمند نیست که چند عدد (بهبه) و (آفرین) پاداش واقعی تحول نبوغ و حیات پرارزش جان هنرمند به یک اثر هنری بوده باشد و چه بجا استاد جعفری میفرمایند که اگر شورش درون تماشاگران و تحیر آنان در برابر یک نمود هنری مقدمهای برای دگرگونی تکامل تماشاگران و بررسیکنندگان نباشد، چیزی جز پدیدهای روانی و زودگذر نیست.
ما نباید عاشق و شیفته حیرانی و شگفتی و شورش درون مردم شویم که آنان آگاهانه و ناخودآگاه رفع تشنگی روحی خود را در آب حیاتی ببینند که از قعر و روان نوابغ و هنرمندان جاری میشود. مرحوم استاد جعفری هنرمندان را اینگونه خطاب میکنند: «هنرمندان نابغه، شما آن آزادی غیرقابل توصیف را که هنگام بهوجود آوردن یک اثر هنری عالی درون خود دیدهاید، فقط خود شما میتوانید عظمت آن را درک کنید.» استاد جعفری آنقدر ارزش یک هنرمند را بالا میدانند تا به آنجا که میگویند شما عاشق شگفتی و حیرانی مردم نباشید، شما خود را رودخانهای فرض کنید که یک واقعیت مفید مانند آب حیات از رودخانه درون شما به مزرعه معارف مردم جامعه سرازیر میشود.
استاد رابطه هنر با هنرمند و جامعه را دو عقیده مهم میدانند.عقیده اول را اینگونه بیان میدارند که هنر بدان جهت که هنر است مطلوب است، زیرا هنر کاشف از نبوغ و روشنکننده عشق آدمیاست بر شهود واقعیات، آنچنان که باید باشند. هیچ قانون و الگویی نباید برای هنر که ابرازکننده شخصیت هنرمند و نبوغ او است، وجود داشته باشد. استاد در بین این گفتار اضافه میکنند که اگر ما برای هنر حد و مرزی قائل شویم، در حقیقت فردیت فرد را از نظر امتیازی که دارد نابود ساختهایم و میتوان گفت که هنر برای هنر یکی از عالیترین موارد آزادی در عقیده و بیان است که مطلوبیت و مفیدیت آن ثابت شده است.
اما استاد عقیده دوم را اینگونه بیان میکنند: بدان جهت که هنر نیز مانند دیگر محصولات فکر بشری برای تنظیم و بهرهبرداری در حیات جامعه است، لذا ضرورت دارد که ما هر هنری را نپذیریم و نگذاریم هنرهایی که به ضرر جامعه تمام میشود در معرفی و دیدگاه مردم قرار بگیرد. جالب اینجاست که استاد در بین گفتار خود ناگهان عقیده سومیرا بیان میکنند که ما باید نخست به این مسئله حیاتی توجه کنیم که اگر نبوغ هنری را به آب حیات تشبیه کنیم مسیر این آب حیات، مغز پر از خاطرات و تجارب و برداشتهایی است که هنرمند از انسان و طبیعت به دست آورده است. مسلم است که جریان چشمه سار نبوغ از یک خلأ محض نیست، بلکه مسیرش همان مغز پر از محتویات پیشین است که بهطور قطع آب حیات را دگرگون خواهد کرد. استاد در بین مباحث خود همواره به تعلیم و تربیت بیش از هر چیز دیگر اهمیت میدادند و همیشه بحثهای خود را در چارچوب تعلیم و تربیت شکل میدادند.
در بین بحث زیبایی هنری ایشان اضافه میکنند که هر موقع تعلیم و تربیت بشری به آن حد رسید که مغز و روان انسانها از هرگونه آلودگیها و از اصول پیش ساخته غیرمنطقی پاک گشت و نبوغ هنری توانست از مغز صاف و دارای واقعیات منطقی عبور کند، هنر برای هنر بدون اندک ارشاد و اصلاح، ضرورت پیدا میکند. اما همه میدانیم که تاکنون چنین وضعی را در مغزهای نوابغ نمیتوان تضمین کرد. استاد از مولانا مثال میآورند که آثار او تاکنون توانسته است هزاران جان را از پوچگرایی تا جاذبه پیشگاه ربویی سوق دهد.
استاد تاکید میکنند تا مسئله تعلیم و تربیت نتواند مغزها را تصیفه کرده و آنها را با خود واقعیات آشنا بسازد «هنر فقط برای هنر» اگرچه باز کردن میدان برای به فعلیت رسیدن نبوغهاست ولی چون به فعلیت رسیدن نبوغ ممکن است از مغزهایی پر از برداشتها و اصول پیشساخته غیرمنطقی به جریان بیفتد، لذا این عقیده بهطور مطلق قابل دفاع نیست.
استاد جعفری بر این مسئله عقیده داشتند که اگر یک هنرمند پیش از آنکه هنرمند باشد، از حیات معقول برخوردار بوده باشد، بارقههای ذهنی خود را پیش از آنکه کشتگاه حیات جامعه را بسوزاند، در خدمت واقعیات ضروری و سودمند برای مردم قرار میدهد. از طرف دیگر اگر رهبران خردمند واقعاً برای مردم جامعه خود، حیات معقول را میخواهند مجبورند که به وسیله تعلیم و تربیت و دیگر رسانهها، هنر و نتایج آن را برای مردم قابل درک بسازند و خواستههای معقول و احساسات عالی آنان را تفسیر و قابل درک و پذیرش کنند.