این طرح درواقع همان طرح «شوراهای بیداری» در عراق است که براساس آن از سنیها برای مقابله با عوامل ناآرامی در مناطق خودشان کمک گرفته شد. این کار ابتدا در استان انبار عراق و بعد در دیگر شهرهای این کشور اجرا شد و جواب خوبی هم داد. اکنون نظریهپردازان نظامی آمریکا بهدنبال این هستند که این راهبرد را در افغانستان هم اجرا کنند و با این کار قدرت و اختیارات را از کابل به شبهنظامیان قبایل واگذار نمایند.
دیوید پترائوس فرمانده سابق نیروهای نظامی آمریکا در عراق که اکنون فرماندهی مرکزی نیروهای آمریکا را بهعهده دارد از حامیان این راهبرد است. او به خاطر اجرای این طرح در عراق، در واشنگتن محبوبیت زیادی یافتهاست و حالا میخواهد این راهبرد را در افغانستان هم اجرا کند. پترائوس چندی پیش در دفاع از طرحش به روزنامه نیویورک تایمز گفت: در بعضی مناطق، ابتکار آشتی با محلیها قابلیت خوبی برای اجرا دارد.
اما دیگر رهبران و فرماندهان نظامی آمریکا و همچنین تحلیلگران منطقهای و ناظران افغانستان، در این باره هشدار دادهاند. آنها میگویند تکیه و اعتماد به قبایل افغان در بعضی مناطق میتواند مثبت باشد اما این راهبرد بهطور کلی نواقصی دارد که میتواند به بیثباتی بیشتر افغانستان منجر شود. ژنرال دیوید مککرنان، فرمانده کنونی نیروهای ناتو در افغانستان ماه گذشته در این باره گفت، این راهبرد اگر درست اجرا نشود مایه نگرانی است و باعث میشود گروهی از شبهنظامیان مسلح ایجاد شود که همان کار جنگسالاران افغان را انجام دهند.
ژنرال دیوید پترائوس فرمانده مرکزی نیروهای آمریکایی که پیش از این سمت، فرماندهی نیروهای آمریکایی در عراق را بهعهده داشت، اخیرا دستور بازبینی فوری راهبرد آمریکا در افغانستان را صادر کردهاست. موضوع این بازبینی و تمرکز آن روی دو موضوع است: اول آشتی احتمالی دولت کابل با طالبان و دیگری همکاری با کشورهای همسایه افغانستان ازجمله پاکستان و ایران.
رابرت گیتس وزیر دفاع آمریکا چندی پیش در حاشیه اجلاس ناتو در بوداپست که در ماه گذشته برگزار شد، گفت که او از آشتی در افغانستان حمایت میکند اما حقیقتا نمیداند که این کار چگونه میتواند انجام شود. یک هفته بعد از این سخنان، گیتس در جریان سخنرانی در مؤسسه آمریکایی صلح در واشنگتن حرف مهمی زد و به راهبرد جدیدی در افغانستان اشاره کرد. او گفت، در آخر تنها راه بحران افغانستان همکاری با قبایل و رهبران قبیلهای در مناطق دوردست است تا نوعی اتحاد علیه طالبان ایجاد شود. این همان راهبردی است که از اوایل سالجاری میلادی در عراق اجرا شد و اکنون در پاکستان هم به اجرا گذاشته شدهاست.
گوردون براون نخستوزیر انگلیس در ماه دسامبر سال 2007 گفت که نیروهای بینالمللی در افغانستان باید حمایت خود را از ابتکارات دفاعی جمعی و قبیلهای افزایش دهند. اما در آن زمان این سخنان در واشنگتن توجه چندانی را جلب نکرد. حتی در ژانویه سال 2008، ژنرال دن مکنیل که پیش از مککرنان فرماندهی نظامی ناتو را بهعهده داشت، به روزنامه انگلیسی فایننشیال تایمز گفت: پیشنهاد نخستوزیر انگلیس یک فاجعه است.
او گفت: پیشنهادی که براون داده دقیقا کاری است که ما نباید آن را انجام دهیم. ما نباید پدیده شبهنظامیان را با دست خودمان دوباره در افغانستان به رسمیت بشناسیم. در اوایل سپتامبر همین سال، فرماندهان نظامی آمریکا هم تکیه بر قبایل برای ایجاد ثبات در افغانستان را فکر بدی میدانستند و این را در گزارشی به کمیته تحقیقات نظامی کنگره هم ارائه کردهبودند. اما اکنون چند هفتهای است که همین فرماندهان و روسای آنها در پنتاگون، کمک گرفتن از قبایل را تنها راهحل بحران افغانستان میدانند.
تاریخ معاصر افغانستان سراسر جنگ است و الگوی حکومتی، تابعیت از دولت مرکزی. اما اخیرا این الگو تغییراتی داشتهاست. مثلا در جریان حکومت محمد ظاهر شاه در سالهای 1933 تا 1973 و همچنین در حکومت طالبان در دهه 1990، مقامات مرکزی قدرت زیادی به رهبران قبیلهای دادهبودند. بخشی از ثباتی که افغانستان در دوران ظاهر شاه بهخود دید، نتیجه توافقنامههایی بود که با قبایل محلی، دستهها و اقوام دوردست این کشور منعقد کردهبود.اوج گرفتن درگیریهای خشونتآمیز در افغانستان و حملات طالبان که دور جدید آن از سال 2006 آغاز شد، فرماندهان نظامی آمریکا را بر آن داشت تا بهدنبال راهبرد جدیدی باشند. این راهبرد اکنون که در ماه یازدهم سال 2008 هستیم، وضعیت جدیتری بهخود گرفته اما جزئیات آن هنوز معلوم نیست.
تنها نکته روشن راهبرد جدید این است که هر طرحی باید توسط دولت افغانستان و خود افغانها انجام شود. ژنرال مککرنان چندی پیش به خبرنگاران گفت: این راهبرد باید راهبردی کاملا افغانی و به رهبری خود افغانها باشد. خود افغانها باید بگردند و ببینند که چه مشوقهایی باید برای قبایل در نظر بگیرند و به سراغ کدام قبایل بروند.
کابل توانایی خود را در این زمینه تا حدی نشان دادهاست. یکی از این تواناییها آغاز رایزنی برای گفتوگو با عوامل طالبان بود. البته بعضی اقدامات دولت کابل با انتقاد تحلیلگران و ناظران روبهرو شدهاست. در ماه ژوئن سال 2006، حامد کرزای دستور مسلح کردن قبیله اربکای در جنوب و شرق افغانستان را صادر کرد تا امنیت مرز میان افغانستان و پاکستان را تامین کنند.
این منطقه پشتوننشین است و پشتونها هم از نظر قومی و هم زبانی در جنوب و شرق افغانستان غالب هستند. رحیم وردک وزیر دفاع افغانستان در آن زمان گفت که هدف از این اقدام و دستور کرزای، عضوگیری از میان شبهنظامیان محلی برای نیروی ملی پلیس افغانستان است. وی گفت که این برنامه تاثیر منفی بر تلاشهای بینالمللی برای خلع سلاح گروههای غیرقانونی نخواهد گذاشت.
اما بعضی تحلیلگران اکنون میگویند که آن اقدام کرزای باعث شد تا همه تلاشهای صورت گرفته برای تقویت موقعیت دولت مرکزی از میان برود. مسلح کردن قبایل پشتون در جنوب افغانستان به عقیده بسیاری از تحلیلگران باعث از سرگیری درگیریهای قومی و رقابتهای منطقهای در این کشور خواهد شد.
اکنون هم که موضوع راهبرد جدید آمریکا در افغانستان جدی شده، همین نگرانیها وجود دارد. ژنرال نورالحق علومی، از اعضای پارلمان افغانستان و نماینده قندهار در این پارلمان، چندی پیش در گفتوگویی با روزنامه پیمان چاپ کابل گفت: توزیع سلاح در جنوب افغانستان و همزمان با آن حمایت از تلاشهای ملی برای فروپاشی و خلع سلاح شبهنظامیان، اقداماتی متضاد و تخریبکننده است. دیگر مطبوعات افغان هم در روزهای اخیر در مطالب جداگانهای نسبت به این موضوع هشدار داده و نوشتهاند، این شبهنظامیان مسلح شده ممکن است به جنگسالاران جدیدی تبدیل شوند و این حقیقتی است که نباید آن را دست کم گرفت.
این مطبوعات به درگیری حل نشدهای اشاره میکنند که میان اقلیت هزاره و چادرنشینان مرکز افغانستان وجود دارد. مسلح شدن قبایل به اینگونه درگیریها دامن میزند و آنها را وارد مرحله تازهای میکند. کرزای که از این احتمالات به خوبی آگاه است، جنگسالاران افغان را اخیرا از مناطق خود جابهجا کرده و به بعضی از آنها منصب دادهاست. در یکی از این موارد، او اسماعیلخان از فرماندهان کهنهکار مجاهدین افغان را که زمانی بخش عمدهای از شمال غرب این کشور را تحت کنترل خود داشت، به وزارت انرژی منصوب کردهاست. به کار گرفتن قبایل برای ایجاد امنیت و مقابله با طالبان، کار پیچیدهای است.
پشتونها چندین قبیله مهم در افغانستان دارند که دو قبیله بزرگ آنها یعنی دورانی و قلزای، از بانفوذترین قبایل در طول تاریخ افغانستان بودهاند. این قبایل صدها زیرگروه قبیلهای هم دارند. آنها با مقاومت در برابر طالبان موافقت کردهاند. اما بسیاری از تحلیلگران افغان تردید دارند که پشتونها راضی به همکاری با نیروهای چندملیتی شوند و کاری را انجام دهند که این نیروها میخواهند.
شمال و شرق و غرب افغانستان در کنترل قبایل غیرپشتون است و شاید به همین دلیل غیرقابل پیشبینیتر بهنظر میرسد. جیک شرمن، از مقامات سابق سازمان ملل در افغانستان، در گزارشی در سال 2005 درباره وضعیت جنگسالاران افغان نوشت: استانهای بدخشان و تخار در شمال شرق کشور از دیرباز کانون فعالیت شبهنظامیان غیررسمی بودهاست. این منطقه که کانون مقاومت علیه شوروی در دهه 1980 بوده، دهها هزار شبه نظامی تحت فرماندهی فرماندهان مستقل از دولت مرکزی دارد. مسلح کردن شبهنظامیان، باعث از بین رفتن کل اقتدار دولت کابل در اینگونه مناطق میشود.
فرماندهان ناتو و آمریکا میدانند که راهبرد جدید همکاری با قبایل در افغانستان، کار سریع یا آسانی نیست. بسیاری از این قبایل اکنون سالیان سال است که در نبردهای پراکنده حضور داشتهاند و اگر یکی از آنها در این راهبرد جدید مسلح شوند، جنگسالاران دوباره به قدرت میرسند.
فرماندهان نظامی آمریکا میدانند که پیچیدگیای که در نظام قومی و قبیلهای افغانستان وجود دارد، در عراق نبودهاست.
به همین دلیل نمیخواهند که نیروها و فرماندهان ایساف در تصمیمگیری اینکه کدام قبیله در کدام منطقه باید مسلح شود یا نباید مسلح شود، نقشی داشتهباشند. قبایل و اقوام افغان، ضدیت تاریخی با خارجیها دارند و هرگونه مداخله نیروهای چندملیتی در این روند، میتواند این راهبرد را هم بسوزاند. آنها در این مسیر از کارشناسان خبره قبیلهشناس افغان در داخل و خارج این کشور بهره میگیرند. افغانستان عراق نیست. میتوان بعضی راهبردها و تاکتیکهای یک جنگ را به جنگ دیگر منتقل کرد اما برای این کار بهنظر کارشناسان متخصص در این کشورها نیاز است.
شورای روابط خارجی آمریکا- 8 نوامبر 2008