بلکه میخواهم به عکسهای من بهعنوان کسی که فارغالتحصیل گرافیک است و 15-10 سال در هنرهای تجسمی سابقه کار دارد، نگاه کنند.
قبل از آن البته در مورد همه اینها صحبت شد و ازجمله موضوعات عکسهایش که میگوید حاصل سفرهای اوست و حتی به همین خاطر هم عنوان نمایشگاهش را گذاشته است: «سفر باید...» و حالا میگوید که موضوع عکسهایش «سفر» است و «نور»؛ سفر برای آنکه «بسیار سفر باید تا ثبت شود عکسی» و نور برای آنکه پایه عکاسی است.
او می گوید:«این اولین نمایشگاه عکس من است. قبل از این من 4نمایشگاه موزائیک داشتم و 3 نمایشگاه نقاشی.
نمایشگاههای نقاشی من گروهی بود. اولین نمایشگاهم در سال 74 بود که چهار تا از کارهایم برای بی ینال دانشجویی انتخاب شد. در سال76 در گالری شفق نمایشگاه داشتم و در سال 80هم در فرهنگسرای بهمن. در همان سال هم اولین نمایشگاه موزائیک را در گالری گلستان با خانم دلارام عمید برگزار کردم.
با خانم عمید 4 نمایشگاه موزائیک داشتیم که آخرین نمایشگاه در سال 84 برگزار شد. از سال 84 تا به حال هم نمایشگاه نداشتهام. این اولین نمایشگاه عکس و هشتمین نمایشگاهی است که داشتهام.»
- دارید گونههای مختلف هنر را امتحان میکنید؟
من از دوران محصلیام نقاشی را شروع کرده بودم. سال 73 وارد دانشگاه شدم و در رشته گرافیک درس میخواندم و همزمان هم نقاشی را پی میگرفتم. گرافیک رشته جامعی است و شاخههای مختلف دارد، از جمله عکاسی. عکاسی یکی از واحدهای اصلی ما در دانشگاه بود و من همیشه آن را دوست داشتم. حتی تصمیم داشتم در این رشته ادامه تحصیل بدهم اما وقتی وارد دنیای نمایش و بازیگری شدم آنقدر وقتم را گرفت که از ادامه تحصیل در آن بازماندم اما در این سالها زیاد عکاسی کردم. بیشتر برای دل خودم عکاسی میکردم و در این چند سال اخیر دلم میخواست که از مجموعه کارهایم نمایشگاه داشته باشم و به این نیت شروع کردم به عکاسی کردن و این مجموعه عکسها ماحصل 54سال کار من است.
- آیا چون بازیگری وقت زیادی از شما میگیرد و بنابراین وقت نمیکنید که نقاشی یا کار موزائیک انجام بدهید، عکاسی میکنید؟ به هر حال عکاسی وقت زیادی از آدم نمیگیرد و با دوربینهای دیجیتال این روزها که خیلی سادهتر است و...
راستش از سال 78 به اینطرف، نقاشی در برنامههایم کمرنگتر شد. قبل از آن خیلی جدی کار میکردم اما بعد از آن موزائیک جایگزین آن شد. از سال 76 من دارم روی موزائیک به صورت جدی کار میکنم که ماحصل آن برگزاری 4 نمایشگاه بود و درحال حاضر هم کاری را برای شهرداری منطقه 5 انجام میدهیم و زیر پل مسیر همت- ستاری را درفضایی حدود 150 متر موزائیک کار میکنیم. یک تیم 1510 نفره از دوستان و شاگردانم داریم روی آن کار میکنیم. قرار بود این کار را تا پاییز تمام کنیم اما متأسفانه کمی طول کشید و فکر میکنم در طول زمستان کار را تمام خواهیم کرد.
- یعنی نقاشی را به عنوان یک هنر پایه آموختید و...
به نقاشی اعتقاد دارم و فکر میکنم کسی که میخواهد هنرهای تجسمی را ادامه بدهد باید رنگ، کادر، بافت و کمپوزیسیون را بشناسد. بهنظرم نقاشی مادر همه اینهاست. من علاقه اصلیام حجم و مجسمهسازی بود و موزائیک را به اینخاطر ادامه دادم که فکر میکنم مرا از سطح بیرون میآورد و به حجم نزدیک میکند و برای همین برای من جذاب است. درواقع من طرحهایم را در شکلهای موزائیک اجرا کردم و برای همین برایم جدیتر شد و روی آن تمرکز کردم. من، هم نمیخواهم در شاخههای مختلف فعالیت پراکنده داشته باشم بلکه میخواهم در یک رشته تخصصی متمرکز باشم.
- بگذارید قبل از آنکه به موضوعات عکسهای شما بپردازیم نکتهای را که داشتیم بررسی میکردیم پی بگیرم. کارهای هنری شما دو شاخه دارد: یکی بازیگری و دیگری رشتههای مرتبط با هنرهای تجسمی. بازیگری ناگزیری زیاد دارد و وقت زیادی را از شما میگیرد، درحالی که دلتان به هنرهای دیگر هم هست. چون زیاد فرصت پیدا نمیکنید برای نقاشی یا موزائیک، بنابراین عکاسی را ادامه دادید.
شاید نظر شما این باشد که عکس تو را سریعتر به هدفت میرساند و سریع نتیجهاش را میبینی. شاید بشود از این زوایه به آن نگاه کرد اما واقعیت این است که من از این زاویه به آن نگاه نکردم که عکس در لحظه ثبت میشود و قابل دیدن است و... این مجموعه حاصل چندین سفر من است. نمیگویم همهاش به نیت عکاسی سفر کردم ولی این را میتوانم بگویم که در تمام موقعیتهای سخت و آسان این ابزار را با خودم حمل کردم تا هر لحظهای را که ممکن است اتفاق بیفتد ثبت کنم. عکاسی هم در نوع خودش، سختیهایی را دارد.
شاید آدم فکر کند که امروزه دوربینهای دیجیتال وارد بازار شده و کار را خیلی سادهتر کرده و آدمها خیلی ساده میتوانند عکاسی کنند اما من از دوربینهای مکانیکی، عکاسی را یاد گرفتم، چاپ کردم، ساعتها در لابراتوار روی رنگ، کادر، سیاه و سفید و رنگی کار کردم و با این تجربهها، دوربینهای دیجیتال به تو کمک میکند و به تو امکان دیدن و ثبت موقعیتها را میدهد، بهخصوص در موقعیتهایی مثل سفر که احتمالاً تکرارشدنی نیست.
این امتیاز دیجیتال است که به تو اعتمادبهنفس میدهد، اما واقعیت مهم این است که اگر بخواهی عکسهایت دیده شوند باید چارچوبهای مبانی تجسمی را بشناسی؛ کادر، نور، نقاط طلایی، فرم، ریتم و همه اینها را باید بشناسی. در نقاشی هم همین است؛ آنجا تو میروی به جهانهای خیالی خودت و چیزهایی را تصویر میکنی که ممکن است هیچ کدام در جهان واقعی وجود نداشته باشند و تو سفرهای عمیقتری داشته باشی ولی در عکاسی، تو جهان را از دریچه خودت تصویر میکنی و گوشههایی از آن را طوری نشان میدهی که شاید دیگران آن را اینگونه ندیده باشند.
درواقع این نگاه توست به عنوان هنرمندی که پشت دوربین ایستاده است تا بتوانی یک نگاه تازه بدهی به آن بنا که هزاران نفر از جلویش رد شدند. وقتی که تو سفر میکنی، در هر شهری بناهای تاریخی وجود دارد؛ خیابان، ساختمان، مجسمه و خیلی چیزهای دیگر. خیلی از ما از جلوی آنها رد میشویم و فقط نگاه میکنیم اما اینکه من چگونه آن را ثبت کنم نگاه من است بهعنوان یک عکاس. من این نکات را دیدم؛ خیلی جاها نزدیک شدهام به سوژهام. خیلیوقتها ابهت آن فضا آنقدر برایم زیاد بود که رفتم در لانگشات تا همان حسی را که بهخودم داده به بیننده هم منتقل کنم. این تفاوتها و انتخابهایی است که تو میکنی از قابی که پشت آن ایستادهای.
- دوربینات را در سفرهای داخلی با خودت نمیبری؟
چرا، میبرم. این سؤال را خیلیها از من میپرسند که چرا عکسهایت ایرانی نیست. من سالهای زیادی نیست که این دوربین دیجیتال را دارم و درواقع 2سال است که این دوربین را دارم. من قبل از آن دوربین مکانیکی داشتم و البته آنها هم دوربین حرفهای بود ولی عکسها اکثراً نگاتیو بود و متأسفانه تصاویرم از لحاظ رنگ و نوع بافت خیلی با هم همخوانی نداشتند، بنابراین فکر کردم آن نمایشگاه را فعلاً نداشته باشم. شاید بعداً بتوانم آنها را به شکل دیگری چاپ کنم. من میخواستم این عکسها را بزرگ چاپ کنم و درکنار آنها که گفتم، این تصاویر خیلی با هم جوردر نمیآمد بنابراین این فاصله را ایجاد کردم و این مجموعه حاصل سفرهای خارج از کشور من است و عکسهای داخلی نیست.
- برای آنها شرح عکس هم میگذاری؟
بله. دارم یک بروشور تهیه میکنم و زمان و مکانی را که آن عکسها تهیه شده در آن میآورم.
- چقدر مهم است که عکسهایت را شرح دهی؟
این شرح را که میدهم از نظر حسی نیست، بلکه از جهت موقعیت مکانی است. به هر حال این چیزها حسی درونی است و تو برای هر عکسات میتوانی اسم و عنوانی بگذاری و احساسی را که آن عکس به تو داده تفسیرش کنی، ولی من نمیخواهم به این صورت تماشاچی را هدایت کنم. این کار فقط یک بیوگرافی است از اینکه این عکس کجاست، در چه موقعیتی عکاسی شده و مشخصات آن مکان چگونه است تا بیننده بتواند آنها را از هم تفکیک کند. خیلی وقتها این اطلاعات به آدم کمک میکند که خیلی بیشتر روی عکسها دقت کند. مثلا شاید تماشاگر برایش مهم باشد که این جا واتیکان است، این جا ژنو است، این موزه پیکاسو است و مجموع اینها میتواند اطلاعات خوبی به بیننده بدهد.
- یک بدی هم دارد. شاید وقتی شما اسم میبری یک توقع ایجاد شود که آن عکس نشاندهنده نگاه کلی شما باشد به آن مجموعه، در حالی که شما شاید به یک موضوع دیگر مثلا نور توجه داشتی. مثلا شما میگویی که اینجا واتیکان است و شاید توقع بیننده این باشد که دیدگاه لاله اسکندری را راجع به واتیکان ببیند. معمولا این اتفاق بیشتر در فتوژورنالیسم میافتد که وقتی شما ژنو را نشان میدهی حس کلیات را راجع به آن فضا نشان میدهی. فکر نمیکنی باعنوان دادن به عکسهایت این توقع ایجاد شود؟
من برای کارهایم اسم نگذاشتهام که مثلا «سفر درونی» یا «تصویر نور در آیینه». من اسمهای اینطوری نگذاشتم و فقط در حد اطلاعرسانی که این عکس مربوط به فلان مکان است. طبیعتا این مکان از دریچه نگاه من عبور کرده که شده آن عکس و نظر من است راجع به آن اشیا. طبیعتا شما اگر بروید، با دیدگاه خودتان آنجا را میبینید. اما اینکه این واتیکان است، این پرلاشز است، اینجا فلورانس است و این ونیز است، خوب است چون شاید برایتان جالب باشد که این عکس مربوط به کجاست. حساب این قضیه با نقاشی فرق میکند. معمولا نقاشها عنوان میگذارند برای کارها ولی اینجا فقط اطلاعرسانی است برای عکسها.
- معمولا نمایشگاهها را موضوعی میگذارند و یا اینکه براساس فصل مشترکی آنها را دستهبندی میکنند. شما اگر بخواهید برای عکسهایتان فصل مشترک بگذارید چه چیزهایی فصل ثابت آنهاست؟
به نکته خوبی اشاره کردید. نکتهای که ما میتوانیم در این عکسها به آنها اشاره کنیم بحث نور است؛ نورهایی که کاملا به شکل طبیعی در این مجموعه وجود دارد و شاید در 90درصد این عکسها این موضوع لحاظ شده است. من سعی کردم که عکسهایم را با این نگاه انتخاب کنم. موضوع اولیه من سفر بود. سفر ابعاد خیلی گسترهای دارد و میتوان خیلی متنوع به آن فکر کرد ولی وقتی که به مسئله انتخاب رسیدم دیدم که کار، کار سختی است و بنابراین آمدم در ذهن خودم این موضوعات را کنار هم قرار دادم و به کمک دوستان عکاسم شروع کردیم به انتخاب این عکسها. من چون به تکتک این عکسها دلبستگی داشتم، دلم میخواست که یک آدم دیگری فارغ از خودم آنها را ببیند. از دو، سه نفر از دوستانم این نظرخواهی را کردم منجمله برادرم که خودش عکاس است.
با هم به این انتخاب رسیدیم و آقای معطریان هم خیلی به من کمک کردند در انتخاب این عکسها. در نتیجه به این مجموعه رسیدیم. خیلی از عکسها شکار یک لحظه است، مثل همان عکسی که در لوور گرفته شده و آدمی که دارد از پلهها رد میشود و سرش در کادر نیست و این همسان شده با مجسمهای که سر ندارد. در خیلی از عکسها مثل عکس فلورانس، من ساعتها ایستادم تا نور تغییر کند، آسمان عوض شود و به غروب نزدیک شویم تا من بتوانم از آن زاویهای که دوست دارم عکاسی کنم.
یعنی من با وجودی که در همه این جاها مسافر بودم، در بعضی جاها صبر کردم تا این تغییرات ایجاد شود و در نهایت سعی کردم این تنوع عکسها به وجود بیاید. من به شکل عکسهای خبری فقط نرفتم دنبال شکار لحظه و یا اینکه تمرکزم فقط روی بناها نبوده که از معماریشان عکاسی کنم، سعی کردم این تنوع وجود داشته باشد. چون نمایشگاه اول عکاسی من هم هست سعی کردم تنوع نگاه خودم باشد تا واکنش آدمهای مختلفی که میآیند و این نمایشگاه را میبینند، ببینم و اینطوری شد که در عکسهای این مجموعه حرکت هست، آسمان هست و همینطور موقعیتهای مختلف.
- وقتی از نور صحبت میکنید به نظر میرسد بیشتر روی تکنیک تاکید دارید.
نور به هر حال یکی از ابزارهای اصلی عکاس است چون اگر نباشد چیزی ثبت نخواهد شد و با تنظیم میزان ورود آن به یک کادر ما میتوانیم از یک عکس تخت به یک عکس دارای بعد برسیم. در واقع ما با نور یک فضا را روشن میکنیم و به تماشاچی اجازه میدهیم که بخشهایی را که ما دوست داریم ببیند. من در این سفرها، موضوع آسمان برایم خیلی مهم بود و هر بار با وجد تمام نگاه میکردم تا ببینم آسمان چه ابرهای عجیبی دارد. میدیدم آنجا دشت است و باز و در تهران ما آنقدر درکوهها محصور شدهایم که نمیتوانیم آسمان را اینطوری فراخ ببینیم.
- من حدس میزنم که اگر نمایشگاهت با استقبال مواجه شود که احتمالا میشود، بعد از این دیگر در کنار بازیگری بیشتر به عکاسی میپردازی و هنرهای دیگرت فراموش میشوند چون عکاسی به گرفتاریهایتان نزدیکتر است. هم نزدیک به دوربین است و هم دوربین همیشه میتواند به شما نزدیک باشد و از لحظات میتوانی استفاده کنی و احتمالا شاید چندسال دیگر هم بروی سراغ کارگردانی... .
... نه واقعیت این است که عکس شاید ترکیبی است از هنرهای تجسمی و هنرهای نمایشی و ابزار آن هم به سینما نزدیکتر است.
- ضمن آنکه در حین کارهای بازیگریتان و در کنار آن راحتتر میتوانید عکاسی کنید.
بله البته. دوربین ابزار راحتتری است برای حمل کردن و طبیعتا در هر جایی میتواند در دسترس باشد اما من واقعا از این زاویه به آن نگاه نمیکنم. واقعیت این است که هر عکسی باید موضوعیتی داشته باشد و تو برای هر عکسی فریمهای زیادی را ثبت کنی. چهبسا که باید صدها فریم عکس را ببینی تا بتوانی یکیشان را انتخاب کنی. الان با وجود دوربینهای دیجیتال این نگاه به عکاسی وجود دارد که ساده است در حالی که در موزاییک باید دانهدانه کاشیها شکسته شود، سمباده بخورد و در جای خودش قرار بگیرد بنابراین کار پرزحمتتری به نظر برسد اما به نظر من هرکدام جایگاه خودشان را دارند و نمیتوانیم بگوییم عکاسی سادهتر از موازییک است.
هر کدام از اینها دنیای خودشان را دارند. قطعا بازتاب این عکسها خیلی برایم مهم است و دلم نمیخواهد از این بعد به آنها نگاه شود که چون من یک بازیگر هستم بیایید کارهای مرا ببینید. من دلم میخواهد به عنوان کسی که فارغالتحصیل گرافیک هستم و چندین سال نقاشی کردم و در زمینه هنرهای تجسمی، نزدیک به 15 سال سابقه کار دارم، کارم را به نمایش بگذارم نه به عنوان یک بازیگر. قطعا بازیگری بخش مهمی از زندگی من هست ولی من نمیخواهم از این زاویه استفاده کنم.
من با دوستان زیادی که در حوزه عکاسی فعالیت داشتند مشورت کردم و سعی کردم نظرات آنها را هم داشته باشم تا بدانم چند درصد از این عکسها قابل نمایش داده شدن هستند. من به عنوان کسی که اولین نمایشگاهم را برگزار میکنم قطعا هیچ ادعایی ندارم و تکنیکهای عکاسی را به اندازه کسانی که حرفهای کار میکنند نمیدانم ولی عکاسی بیشتر برای من حسی است و تجربههای تحصیلی و حسیام را ثبت میکنم.
- فکر میکنید موضوع بعدی شما برای عکاسی چیست؟
خیلی منتظرم که این نمایشگاه برگزار شود و بازتاب آن را ببینم، به خصوص دوست دارم نظر دوستانی را که در حوزه تجسمی فعالیت میکنند داشته باشم و نقاط قوت و ضعف کارهایم را بگیرم. من همین الان با همین موضوعی که کار میکنم به اندازه یک نمایشگاه دیگر عکس دارم اما ترجیح میدهم که به نوعی دیگر برخورد کنم.
- فکر میکنید که به موضوعات اجتماعی هم برسید؟ البته همین عکسها هم خیلی به عکس اجتماعی و آدمها نزدیک شده است.
نکتهای که یکی از همکاران شما با دیدن این عکسها اشاره میکرد همین بود.او میگفت آدم در عکسهایت بیشتر در پس زمینه حضور دارند. من دلیل آن را اینطور گفتم که وقتی تو وارد یک فرهنگ دیگر میشوی و آدمهایی را میبینی که شناختی از آنها نداری و بنابر این نمیدانی که واکنششان نسبت به دوربین تو چگونه است، به همین دلیل من خیلی جرأت نمیکردم که به این آدمها نزدیک شوم و اگر دقت کنی بسیاری از این آدمها در لانگشات هستند و من با فاصله از آنها عکاسی کردم. شاید در شکل دیگری و در آینده به این آدمها نزدیکتر شوم؛ چه در داخل و چه در خارج از کشور.