به گزارش همشهری آنلاین، امروز ششم تیر، چهل و یکمین سالگرد ترور ناموفق حجتالاسلام والمسلمین سید علی خامنهای، نماینده امام خمینی در شورای عالی دفاع در سال ۱۳۶۰ است.
ریشههای ترور
با وجودی که در اولین دوره انتخابات ریاستجمهور کشور ۹۵ نفر کاندیدای ریاست جمهوری شدند، اما به جهت بر حذر دانستن روحانیون از دخالت در امور اجرایی کشور توسط آیت الله سید روحالله موسوی خمینی، بنیانگذار نظام جمهوری اسلامی از یک سو و تایید صلاحیت نشدن تعداد قابل توجهی از کاندیداهای ثبتنام شده از سوی دیگر، راه برای رییسجمهور شدن سید ابوالحسن بنیصدر که فرزندزادهِ سید نصرالله بنیصدر معروف به صدرالعلما بود، هموار شد.
تاکید امام خمینی (ره) بر وارد نشدن روحانیون به امور اجرایی کشور مانع از حضور قدرتمند حزب جمهوری اسلامی که اکثریت کرسیهای مجلس را در اختیار داشت، در رقابتهای انتخاباتی و شکست حسن حبیبی، کاندیدای حزب شد.
دیدار سید ابوالحسن بنیصدر با رهبر انقلاب اسلامی و اعلام تصمیم قطعی برای شرکت در انتخابات از سوی او به نحوی انجام شد که گویی حضور او در رقابتهای انتخاباتی خواست رهبر کبیر انقلاب اسلامی است.
با در هم آمیختن جو هیجانی ماههای ابتدایی انقلاب اسلامی با شور و اشتیاق انتخابات، اسم بنیصدر در لیست انتخاباتی جامعه روحانیت مبارز قرار گرفت و او شد پیروز اولین دوره انتخابات ریاست جمهوری. پنجم بهمن ۱۳۵۸ حدود ۱۱ میلیون رای به نفع او به صندوقهای آراء ریخته شد و گزارش وزارت کشور نشان از جذب ۷۶ درصد آراء شرکتکنندگان در انتخابات به نفع بنیصدر داشت.
انتخاب سید ابوالحسن بنیصدر به عنوان اولین رییسجمهور کشور و تفویض حکم ریاست جمهوری او از سوی بنیانگذار انقلاب اسلامی، خاطر او از نشستن بر صندلی قدرت را جمع کرد.
بنیصدرِ روشنفکر، مسرور از نشستن بر صندلی قدرت، نخستوزیر و کابینه مورد نظرش را انتخاب و به مجلس معرفی کرد، اما حزب جمهوری اسلامی، رقیب فکری و سیاسی او که اکثریت مجلس را در اختیار داشت با همه گزینههای نخستوزیری و با اکثر گزینههای وزارت او مخالفت کرد. این اتفاق موجب ایجاد حاشیههای سیاسی و اجتماعی و دلخوری و کدورت در هر دو جریان سیاسی شد.
رای ندادن مجلس به نخستوزیر و وزرای دلخواه بنیصدر رفته رفته موجب بالا گرفتن اختلافات سیاسی بین رییسجمهور و اعضای حزب جمهوری اسلامی شد.
آتش اختلافات، با عملکردِ بنیصدر در بیتوجهی به توصیهها و سفارشهای امام خمینی و اجرای دل بخواهی فرامین ایشان توسط او در کنار همراهی نکردن بنیصدر با فرماندهان نظامی جنگ در تامین به موقع ادوات و جنگافزارهای مورد نیاز جبههها، رفته رفته شدت گرفت.
مجموعه تصمیمات و سیاستهای بنیصدر موجب سلب اعتماد تدریجی بنیانگذار جمهوری اسلامی و افتادنش از چشم مقامات ارشد نظام شد.
آتش اختلافات بین سید ابوالحسن بنیصدر و نیروهای انقلاب در حزب جمهوری اسلامی در پی سخنرانی او در سالگرد درگذشت دکتر محمد مصدق در دانشگاه تهران در تاریخ ۱۴ اسفند ۱۳۵۹ و طرح برخی شبهات و ابهاماتِ بدون سند علیه برخی مقامات ارشد نظام، شدت گرفت. این سخنرانی موجب شعله کشیدن آتش اختلافات بین حامیان و مخالفان بنیصدر و شکلگیری غائله اعتراضات و نابسامانیهای خیابانی در زمستان ۱۳۵۹ شد.
راهپیمایی اعتراضی و قدرتنمایی اعضای سازمان منافقین در حمایت از بنیصدر در ۱۴ اسفند ۱۳۵۹ در کارنامه سیاسی او به نقطه سیاه تاریخی تبدیل شد. این حادثه تاریخی نامبارک، مسئلهای نبود که برای امام و نمایندگان انقلابی نخستین دوره مجلس، قابل تحمل باشد.
کش و قوس بین جریان بنیصدر و نیروهای انقلاب بالاخره کار را به جایی رساند که پس از اطمینان رهبر انقلاب اسلامی از آشتیناپذیری بنیصدر با نظام جدید سیاسی، در تاریخ ۲۰ خرداد ۱۳۶۰ یعنی ۱۶ ماه بعد از انتصابش به فرماندهی کل نیروهای مسلح، با فرمان جدید به ستاد مشترک ارتش، از این سمت عزل شد.
پنج روز پس از عزل سید ابوالحسن بنیصدر از فرماندهی نیروهای مسلح، مخالفان سیاسی او در تاریخ ۲۵ خرداد ۱۳۶۰ تظاهرات اعتراضی گستردهای در تهران و برخی شهرهای کشور برگزار کردند و خواستار محاکمه و اعدام او شدند.
فردای این تجمع سراسری، طرحی دو فوریتی توسط برخی نمایندگان در مجلس شورای اسلامی به جریان افتاد تا کفایت سیاسی او را بررسی مجدد کنند. با تصویب کلیات طرح، رسیدگی به جزییات آن در صحن علنی مجلس در دستور کار نمایندگان مجلس قرار گرفت.
روند رسیدگی به کفایت سیاسی بنیصدر در مجلس پنج روز طول کشید و مباحث سیاسی داخل مجلس، فضای سیاسی و اجتماعی کشور را گرفتار تلاطمهای سیاسی کرد. اولین دوره مجلس شورای اسلامی در تاریخ ۳۱ خرداد ۱۳۶۰ با اکثریت قاطع به عدم کفایت سیاسی بنیصدر، رای داد.
آیت الله اکبر هاشمی رفسنجانی، رییس وقت مجلس شورای اسلامی در نامهای که در ۳۱ خرداد ۱۳۶۱ به رهبر انقلاب اسلامی نوشت، نتایج رایگیری مجلس شورای اسلامی در رد کفایت سیاسی بنیصدر را به اطلاع ایشان رساند.
وی در این نامه نوشت: «بسم اللَّه الرحمن الرحیم. محضر شریف حضرت آیتالله العظمی امام خمینی- ادام اللَّه ظله. محترما به عرض میرساند، رای مجلس شورای اسلامی در جلسه مورخ ۳۱/ ۳/ ۱۳۶۰ پس از بحث و بررسی با حضور ۱۹۰ نفر به شرح زیر:
آرای موافق ۱۷۷ رای، آرای مخالف یک رای و آرای ممتنع ۱۲ رای است.
در مورد آقای سید ابوالحسن بنیصدر بر این قرار گرفت که «آقای ابوالحسن بنیصدر برای ریاست جمهوری اسلامی ایران، کفایت سیاسی ندارد» به موجب اصل ۱۱۰ قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران مراتب برای اتخاذ تصمیم به خدمت امام عظیم الشأن گزارش میشود. رییس مجلس شورای اسلامی»
امام نیز طی حکمی در اول تیر ۱۳۶۰ رای خود در هنگام تنفیض حکم ریاست جمهوری را پس گرفت و رای مجلس را تایید کرد.
بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران هم در پاسخ به این نامه نوشتند: «بسم اللَّه الرحمن الرحیم. پس از رأی اکثریت قاطع نمایندگان محترم مجلس شورای اسلامی مبنی بر اینکه آقای ابوالحسن بنیصدر برای ریاست جمهوری اسلامی ایران کفایت سیاسی ندارد، ایشان را از ریاست جمهوری اسلامی ایران عزل نمودم. اول تیر ماه ۱۳۶۰»
نهیب روحالله
امام خمینی همان روز در سخنانی خطاب به مخالفان و هواداران بنیصدر، بیان کردند: «من بسیار متأسفم از اینکه کوشش کردم که در این دوره اول جمهوری اسلامی این طور مسائل پیش نیاید و این طور عزل و نصبها نشود لکن با کمال کوششی که کردم اینها نتوانستند بفهمند. من با زبانهای مختلف آنها را دعوت کردم به اینکه رها کنند این راهی را که در پیش دارند و با ملت ایران این طور نکنند.
ایشان با مخاطب قرار دادن بنیصدر، گفتند: «من الان هم نصیحت میکنم آقای بنیصدر را به اینکه مبادا در دام این گرگهایی که در خارج از کشور نشستند و کمین کردند، بیفتید و این آبرویی که از دست دادید، بدتر بشود.»
روزگار تروریستی
هرج و مرج خیابانیِ گروهک تروریستی منافقین در روزهای ۳۰ و ۳۱ خرداد ۱۳۶۰ که در اعتراض به عزل بنیصدر از فرماندهی کل نیروهای مسلح و در مخالفت با رای مجلس به عدم کفایت سیاسی او انجام شد، موجب دمیدن در آتش اختلافات سیاسی و شدت گرفتن موجِ ترورهای کور توسط گروهکهای تروریستی که از سوم اردیبهشت ۱۳۵۸ آغاز شده بود، شد.
یکی از گروهکهای تروریستی که با منشاء ایدئولوژی مذهبی دست به اسلحه برد، گروهک تروریستی فرقان بود که ترور محمدولیالله قرنی، مرتضی مطهری، محمد مفتح، مهدی عراقی و پسرش و آیتالله شیخ قاسم اسلامی را در پرونده داشت و تا ششم تیر ۱۳۶۰ بالغ بر ۱۹ نفر را ترور کرد.
این گروهک تروریستی پس از دستگیری، محاکمه و اعدام اکبر گودرزی، رهبر و عوامل اصلی خود و نیمه خاموش شدن آن، با حمایت برخی هوادارانش بار دیگر دست به چند عملیات کور تروریستی جدید زد. ترور نافرجام حجتالاسلام سید علی خامنهای، نماینده امام خمینی در شورای عالی دفاع و امام جمعه موقت تهران اولین اقدام تروریستی این گروهک پس از سقوط بنیصدر از قدرت بود.
ماجرا
نماینده امام در شورای عالی دفاع ششم تیر ۱۳۶۰ برای ارائه گزارش از جبهههای جنوب نزد بنیانگذار جمهوری اسلامی رفت و بعد از دیدار و گفتوگو، به رسم برنامه هفتگیِ شنبههای خود، به مسجد ابوذر واقع در خیابان فلاح تهران رفت تا بعد از نماز ظهر و عصر برای مردم سخنرانی کند.
او از جماران تا خیابان فلاح با خلبان عباس بابایی که آن زمان سرهنگ دوم نیروی هوایی بود، هم مسیر شد و با او درباره مسائل روزِ نظامی و سیاسی گفتوگو کرد. نماینده امام و سرهنگِ خلبان، نیم ساعت قبل از اذان به مسجد ابوذر رسیدند و ادامه گفتوگوهایشان را در شبستان مسجد، ادامه دادند.
با وجود حضور حجتالاسلام رضا مطلبی، امام جماعت مسجد ابوذر، نماز به امامت سید علی خامنهای اقامه شد. او بلافاصله بعد از نماز عصر پشت بلندگوی مسجد ایستاد و خطاب به نمازگزاران حاضر درباره مسائل روز صحبت کرد.
سخنان ایشان با این جمله آغاز شد: «امروز شایعات فراوانی بین مردم پخش شده و من میخواهم به بخشی از آنها پاسخ بدهم.»
برخی هم پرسشهای مکتوب مردم را دست به دست به ایشان که پشت میز سخنرانی نشسته بود، دادند. هنوز دقایقی از شروع سخنان ایشان نگذشته بود که ضبط صوتی بزرگ از انتهای مسجد دست به دست شد و جوانی با قد متوسط و موهای فرفری، کت و پیراهن چهارخانه صورتی رنگ با تهریش که تیپ خیلی از جوانهای دهه ۱۳۶۰ بود، دکمه ضبط صوت را روشن کرد و بیآنکه دستگاه را چک کند که آیا درست کار میکند، روی میز گذاشت و به سرعت از شبستان مسجد خارج شد.
سخنان نماینده امام در شورای عالی دفاع ادامه داشت که بلندگوی مسجد شروع به سوت کشیدن کرد.
ایشان در حین سخنرانی، گفت: «آقا این بلندگو را تنظیم کنید» سپس قدری به سمت چپِ میکروفن جابهجا شد تا شاید صدای سوت بلندگو قطع شود اما نشد.
سید علی خامنهای در حال بیان این جملات بود که «در زمان امیرالمؤمنین، زن در همهی جوامع بشری نه فقط در بین عربها، مظلوم بود. نه میگذاشتند درس بخواند، نه میگذاشتند در اجتماع وارد بشود و در مسائل سیاسی تبحر پیدا بکند، نه ممکن بود در میدانهای ...» ناگهان ضبط صوت منفجر شد و برای دقایقی فضای شبستان مسجد تیره و تار شد. نمازگزاران و اهالی مسجد ابوذر از این اتفاق، سخت شوکه شدند.
محافظ شخصی به سرعت بدن غرق خون نماینده امام را به آغوش گرفت و در گوشهای از مسجد پناه گرفت و با آرام شدن نسبی فضا، ایشان را با همکاری چهار نفر از اهالی محل به داخل خودروی بلیزرِ کنار مسجد منتقل کرد و به نزدیکترین درمانگاه در خیابان قزوین، برد.
امام جمعه موقت تهران، روی دستان خونآلود و مضطرب همراهان، وارد درمانگاه شد اما درمانگاه فاقد تجهیزات و لوازم پزشکی لازم بود و از پذیرش ایشان امتناع کرد. همراهان نماینده امام به سرعت در حال ترک درمانگاه و انتقال به مرکز درمانی دیگری بودند که یکی از پرستاران حاضر در درمانگاه، سید علی خامنهای را شناخت و با کپسول اکسیژن همراه آنان آمد.
به پیشنهاد پرستار درمانگاه، خودرو به سمت بیمارستان بهارلو نزدیک پل جوادیه حرکت کرد و پس ورود به محوطه بیمارستان، نماینده امام به سرعت توسط کادر درمان به اتاق عمل منتقل شد.
سمت راست بدنِ نماینده امام پر از ترکشِ قطعات متلاشی شده ضبط صوت بود. دست راستش ورم کرده بود و استخوانهای کتف و سینهاش دیده میشد و به دلیل قطع اعصاب، حرکت نداشت.
به دلیل شدت خونریزی، ۳۷ واحد خون و فرآوردههای خونی به او تزریق شد. کیسههای خون از هر دو دست و هر دو پا به بدن ایشان تزریق میشد و تزریق این حجم خون موجب اختلال در انعقاد خون و تداوم خونریزی و افتادن دو سه باره نبض ایشان شد به نحوی که کادر درمان بیمارستان مجبور شدند پانسمان را چند بار باز کنند و از نو رگها را مسدود کنند.
موج انفجار و ترکشهای رادیو ضبط، استخوان بالای ران و استخوان ترقوه شانهشان را شکسته بود. علاوه بر آن ترکشها موجب پارگی و قطع چند رگ و عصب دست راست او شد و پزشکان نتوانستند مانع از قطع دست راست ایشان شوند.
بقایای متلاشی شده ضبط صوت بعد به دست ماموران امنیتی و قضایی کشور افتاد. آنان با بررسی لاشه سوختهِ ضبط صورت این جمله را که با ماژیک قرمز بر جداره داخلی ضبط صوت نوشته شده بود، کشف کردند: «عیدی گروه فرقان»
تشخیصِ اشتباه
پس از ترور نماینده امام خمینی در شورای عالی دفاع، ابتدا عامل ترور «علی سعادتی» با اسم مستعار «محمدجواد قدیری» منافق نفوذی در کمیته انقلاب، مستقر در اداره دوم ستاد ارتش که بعدها از ایران فرار کرد، معرفی شد اما با تحقیقات اطلاعاتی کاملترِ نیروهای دادستانی انقلاب، رد تروریستها در شهریور ۱۳۶۰ زده شد. آنان محمد متحدی معروف به مهدی متحدی و امیرمسعود تقیزاده را در مشهد شناسایی و دستگیر کردند.
در بازجوییهای اطلاعاتی، مسعود تقیزاده به تفصیل نقشه ترور رییسجمهور وقت کشورمان را تشریح کرد اما محمد متحدی به جز چند خط، سخنی نگفت و در دادگاه نیز از خود دفاع نکرد.
نقشه ترور
امیرمسعود تقیزاده در اعترافاتش در دادگاه، گفت: «طرح استفاده از ضبط صوت برای عملیات از قبل توسط مهدی [محمد متحدی] مطرح شد. چون من برای یک خبرنگار ژاپنی کار میکردم، از طریق او دیدم چند بار برای مصاحبه مطبوعاتی پیش بهشتی هم میرفتند و معمولا خبرنگارها ضبط صوت را روی میز میگذاشتند. این فکر به نظر مهدی [محمد متحدی] رسیده بود. این طرح مخصوصا بعد از عدم موفقیت در کارهای معادیخواه یا موسوی اردبیلی خیلی فکر مهدی را مشغول کرده بود.
یک طرحی را برای من کشیده بود که از روی آن یکی را درست کنم و آن یک مکعب مستطیل بود که در آن چند سوراخ به نظر ۹ میلیمتری با فواصل مساوی تعبیه شد و بعد از تهیه به یک تراشکار دادم و حتی وی مشکوک شده بود و گفته بود که این برای اسلحه است و من با هزار مکافات و توجیه بالاخره گرفتم و مهدی بعد از چند روز کار روی آن چیزی درست کرده بود؛ به قراری که چهار تا فشنگ در چهار سوراخ گذاشت و سپس یک صفحه را که چهار میخ به آن وصل کرده بود و توسط یک محور، وسط این صفحه را به سمت مکعب مستطیل میکشید که اگر ضامن را کشیده و صفحه را به عقب برده و رها میکردیم، میخها بر روی فشنگها خورده و آنها هم عمل میکردند. البته به نظر درست بود ولی وقتی من و رضا در جاده سولیقون آن را هرچه امتحان کردیم عمل نکرد.
اولین دفعه با ماشین رفتیم، حسین هم بود که عمل نکرد. وقتی دفعه دوم که مهدی میگفت حتما ضامنش را نکشیدهاید، با رضا رفتیم باز هم نتیجه نداد. به این ترتیب مسئله مانده بود تا اینکه مهدی طرحش را تغییر داده و این بار به جای چهار سوراخ یک سوراخ گذاشته بود. قسمتی با قطر بزرگ و این همان طرحی بود که در ضبط ترور آیتالله خامنهای استفاده شد. البته این را امتحان کرده بودم و خوب هم عمل کرده بود. البته به غیر از من مهدی خودش امتحان کرده بود و این دفعه در انتهای آن سوراخ که قطرش حدود یک سانتیمتر بود یک سوراخ که منتهی میشد، آن سیم چاشنی برق از آنجا خارج میشد و سپس مقداری باروت روی چاشنی ریخته و سپس هم تعدادی ساچمه بلبرینگ روی آن ریخته و با یک دایرههای پلاستیکی و چسب روی آنها گذاشته و ثابت میکردند.
این ضبط در مرحله اول برای موسوی اردبیلی در نظر گرفته شده بود که هر شب جمعه در مسجد کنار خانهاش سخنرانی و تفسیر داشت و مهدی به حسن گفته بود که چون او تفسیر قرآن میکند کار در آن زمان از نظر بیرونی خیلی تبلیغ بدی میشود، به همین دلیل دفعه بعد من رفتم و دیدم که امکان دارد که کار با ضبط انجام دهیم، بنابراین برای هفته بعد مهدی ضبط را تهیه کرده بود ولی درست همان هفته وی به مشهد رفته بود و نشد. تا اینکه مطلع شدیم آیتالله خامنهای در یک محل یک برنامه پرسش و پاسخ دارد. من روز قبل برای شناسایی مسجد رفته و فردایش با ضبط به محل رفتم.
قبلا مهدی آن را با چراغ امتحان میکرد و خوب عمل میکرد ولی روز عمل، صبحش که من چند دفعه آزمایش کردم، متوجه شدم که زیاد هم قابل اعتماد نیست و با کمی تکان از حالت معمولش بیرون میآید. به هر حال من ظهر به مسجد رفتم و دیدم که یک نماز به امامت خود آیتالله خامنهای خوانده شده و نماز بعدی را هم من شرکت کردم و سپس وقتی ایشان برای سخنرانی به پشت میز بزرگی که قرار داشت، رفت٬ من بعد از یکی دو دقیقه ضبط را به کار انداخته و جلوی ایشان گذاشتم.
البته چون میز بزرگ بود و برای برداشتن کاغذ سؤالها به آن طرف و این طرف خم میشد، من امکان اینکه به هدف بخورد را زیاد نداشتم و دیگر اینکه چون ترس داشتم، قبل از رسیدن نوار به آخر بمب عمل کند هر چه سریعتر به کناری رفته و جورابهایم را پوشیدم و سپس به توالت رفته و از آنجا خارج شدم و از کوچه پشتی به میدان ابوذر که فولکس را آنجا گذاشته بودم رفتم و از محل دور شدم.»
پس از بازجوییها و محاکمه متهمان، آیتالله محمد محمدی گیلانی، رییس دادگاه انقلاب تهران امیرمسعود تقیزاده و محمد متحدی را به اعدام محکوم کرد و حکم هر دو تروریست در ۱۸ بهمن ۱۳۶۰ در مصلای تبریز اجرا شد.
واکنش امام
امام خمینی (ره) رهبر فقید انقلاب اسلامی یک روز بعد از سوء قصد به جان نماینده خود در شورای عالی دفاع پیام تندی صادر کردند.
ایشان نوشتند: «بسم الله الرحمن الرحیم، جناب حجت الاسلام آقای حاج سید علی خامنه ای- دامت افاضاته.
خداوند متعال را شکر که دشمنان اسلام را از گروهها و اشخاص احمق قرار داده است، و خداوند را شکر که از ابتدای انقلاب شکوهمند اسلامی هر نقشه که کشیدند و هر توطئه که چیدند و هر سخنرانی که کردند ملت فداکار را منسجمتر و پیوندها را مستحکم تر نمود و مصداق «لا زال یُؤیّدُ هذا الدّین بالرجل الفاجر» تحقق پیدا کرد. اینان هر جا سخن گفتند خود را رسواتر کردند و هر چه مقاله نوشتند ملت را بیدارتر نمودند و هر چه شخصیتها را ترور نمودند قدرت مقاومت را در صفوف فشرده ملت بالاتر بردند.
اکنون دشمنان انقلاب با سوء قصد به شما که از سلاله رسول اکرم وخاندان حسین بن علی هستید و جرمی جز خدمت به اسلام و کشور اسلامی ندارید و سربازی فداکار در جبهه جنگ و معلمی آموزنده در محراب و خطیبی توانا در جمعه و جماعات و راهنمایی دلسوز در صحنه انقلاب می باشید، میزان تفکر سیاسی خود و طرفداری از خلق و مخالفت با ستمگران را به ثبت رساندند. اینان با سوء قصد به شما عواطف میلیونها انسان متعهد را در سراسر کشور بلکه جهان جریحه دار نمودند. اینان آن قدر از بینش سیاسی بی نصیبند که بی درنگ پس از سخنان شما در مجلس و جمعه و پیشگاه ملت به این جنایات دست زدند، و به کسی سوء قصد کردند که آوای دعوت او به صلاح و سداد در گوش مسلمین جهان طنین انداز است.
اینان در این عمل غیر انسانی به جای برانگیختن و رعب، عزم میلیونها مسلمان را مصمم تر و صفوف آنان را فشرده تر نمودند. آیا با این اعمال وحشیانه و جرایم ناشیانه وقت آن نرسیده است که جوانان عزیز فریب خورده از دام خیانت اینان رها شوند و پدران و مادران، جوانان عزیز خود را فدای امیال جنایتکاران نکنند و آنان را از شرکت در جنایات آنان بر حذر دارند؟ آیا نمی دانند که دست زدن به این جنایات، جوانان آنان را به تباهی کشیده و جان آنان به دنبال خودخواهی مشتی تبهکار از دست می رود؟
ما در پیشگاه خداوند متعال و ولی بر حق او حضرت بقیة الله -ارواحنا فداه- افتخار می کنیم به سربازانی در جبهه و در پشت جبهه که شبها را در محراب عبادت و روزها را در مجاهدت در راه حق تعالی به سر می برند. من به شما خامنه ای عزیز، تبریک می گویم که در جبهههای نبرد با لباس سربازی و در پشت جبهه با لباس روحانی به این ملت مظلوم خدمت نموده، و از خداوند تعالی سلامت شما را برای ادامه خدمت به اسلام و مسلمین خواستارم.»
واکنش خامنهای
نماینده امام در شورای عالی دفاع نیز در واکنش به این پیام در گفتوگویی که ۱۰ تیر ۱۳۶۰ در بیمارستان با خبرنگار صدا و سیما داشت، گفت: «بعد از چهار روز که از این حادثه بر من میگذرد به فضل الهی و به کمک و تلاش بیدریغ کارکنان عزیز این بیمارستان، خودم را در وضع بسیار مناسب و خوبی میبینم. هر وقت به یاد این میافتم که این حادثه موجب شده امام عظیمالشأن ما اظهار لطف کنند و در پیامشان اظهار دلسوزی بکنند و ملت بزرگ و قهرمان ما دست به دعا بردارند و دعا کنند، در خودم احساس شرمندگی میکنم. در راه انجام وظیفه، اینگونه حوادث حوادثی نیست که این همه لطف و محبت و بزرگواری را چه از سوی امام، چه از سوی امت و همچنین از سوی کارکنان و کارمندان این واحدهای پزشکی که واقعاً شب و روزشان را در این کار گذاشتهاند، این همه اظهار شد.
من به حمدالله حالم خیلی خوب است. امروز هیچ احساس ناراحتی فوقالعادهای نمیکنم. بیشترین بخش از ناراحتیهایی که داشتم بحمدالله برطرف شده، راحت میتوانم بنشینم، راحت میتوانم از تخت پایین بیایم و راحت میتوانم غذا بخورم و در همه احوال محبت و لطف کارکنان بیمارستان، پزشکان و بقیه، به من کمک کرده و میکنند. من بدین وسیله از همین جا عرض سلام و ارادت بیپایان خودم را خدمت امام امت میکنم و به ایشان عرض میکنم که در مقابل حوادثی اینچنین، ما هیچ انتظاری نداریم و توقعی نداریم که کمترین رنجشی به خاطر ایشان بنشیند. ما معتقدیم که «سر خمّ می سلامت شکند اگر سبویی»
همچنین از امت مسلمان و قهرمان که این همه دارند فداکاری میکنند در جبههها و پشت جبههها، این همه دارند جانهای عزیز و نفیسشان را در راه خدا میدهند، انتظار نداریم که در مقابل یک حوادث کوچکی از این قبیل اظهار نگرانی و احساس نگرانی کنند و ما را بیشتر از آنچه که شرمنده هستیم، شرمنده نکنند. از خداوند متعال توفیق همه را خواستارم.»
منابع:
صحیفه امام جلد ۱۲ ص ۱۵۷
تبیان، ترور نافرجام آیت الله خامنهای
صحیفه امام جد ۱۴ ص ۵۰۳ و ۵۰۴
خامنه ای دات آی آر، ترور مردان خمینی
مرکز اسناد انقلاب اسلامی، بازخوانی ۲۴ ترور پس از پیروزی انقلاب اسلامی
رویدادها و داوریها - خاطرات مسعود حجازی -۲ جلد - انتشارات صمدیه و نیلوفر
مصاحبه حجت الاسلام و المسلمین سیدعلی خامنه ای، واحد مرکزی خبر، بیمارستان قلب
انتهای پیام
نظر شما