به گزارش همشهری آنلاین، بالون خیلی پیش از عهد ناصری اختراع شده بود ولی در دوره ناصرالدین قاجار یک بالون به تهران آوردند و ماجرایش این بود: «چند نفر خارجی از اتباع فرانسه ادعا کردند که چیزی اختراع کردهاند که میتوانند با آن به هوا پرواز کنند... قرار نمایش آن را برای روزی در میدان مشق میگذارند و مردم هم که این خبر برایشان عجیب بوده برای تماشا هجوم میبرند. فرنگیها چادر برزنتی بسیار بزرگی را بر سر حفرهای که قبلاً دستور حفر آن را داده و در آن کاه فراوان انباشته بودهاند گشوده، اطراف آن را با میخها و طنابهای مخصوص به زمین محکم کرده...کمکم بالون بالا آمده بزرگ و بزرگتر تا هیولایی کروی شکل شده، سرپا میشود و آنگاه دهانهاش را به هم آورده سبدی به زیرش بسته، یک نفر در آن میرود و در یک لحظه طنابهای آن را بریده، رهایش میکنند».
بعد هم اینطوری شد: «بالن از جا کنده شد. طنابها را رها کردند. فریاد مردم در میدان مشق پیچید. هرکسی چیزی میگفت. عدهای بنای کف و سوت زدن را پیش گرفتند و عدهای دیگر هاج و واج مانده، از خدا طلب بخشش میکردند. هنوز هنرنمایی بالن باد شده در آسمان به پایان نرسیده بود که غول پرنده راه سقوط را در پیش گرفت».
«خدا زد تو سرش افتاد تو میدون»!
پرواز نخست بالون در میدان مشق که با شکست مواجه شد ماجرای جالبی پیش آمد. مردمان سادهدل عهد قاجار گمان کردند که این فرنگیها میخواستند سر از کار خدا در بیاورند یا مثلا پیش خدا بروند و خدا زد پسِ کلهشان! فیالبداهه و فیالمجلس شعر هم سرودند بههمینمناسبت:
عرقچین بر سرم بالون هوا رفت
فرنگی توش نشست پیش خدا رفت
میخواس سر در کنه از کار سبحون
خدا زد تو سرش افتاد تو میدون!
ماجرای جالب دیگر اینکه میگویند عدهای بزرگی بالون را به بزرگی فیل تشبیه کردند و از همان موقع «فیل هوا کردن» بهمعنای «کار دشوار و عجیب انجام دادن» افتاد در دهان مردم.
حالا این بالون هوا کردن را از منظر چشم ناصرالدین قاجار ببینیم که در خاطراتش نوشته است: «پنج ساعت به غروب مانده... دو بالون بزرگ هوا رفت... اول بالون بزرگ سرخ رنگی هوا کردند، یک نفر نشسته هوا رفت زیاد نرفت، بزودی افتاد به باغ و خانه اعتضادالدوله. ما با پیشخدمتها بالای شمسالعماره بودیم... مردم زیادی یعنی کل اهل شهر روی بامها و کوچه و غیره بودند و بعد از نیم ساعتِ دیگر، بالون سفید بسیار خوشترکیب بزرگی هوا رفت، دو نفر نشسته بودند، خیلی خوب و راست به هوا رفت، قریب دو هزار ذرع هوا رفت... نیم ساعت تمام روی آسمان در میان ارتفاع ایستاد، تماشای بسیار خوبی به مردم داد، بعد پایین آمد، یکراست توی باغ سپهسالار افتاده بود، قمرالسلطنه[همسر سپهسالار] و کنیزهای او ریخته بودند سر بالونچیها».
ناصرالدین خیلی لذت برده بود از این نمایش و نوشته است که همه لذت بردند؛ «خلاصه خیلی خیلی تماشا داد. هیچوقت همچه تماشا مردم نکرده بودند».
بالونبازی موقوف شد
در تهران عهد ناصری باز هم چند باری بالون هوا شد و البته برخی بزرگان هم معترض بودند که فرنگی میرود به آسمان و میتواند از آنجا به داخل خانههای مردم نگاه کند و میخواستند پرواز بالون در محدوده شهر ممنوع شود تا اینکه چنین شد: «شاه ابتدا به این حرفهای معترضان چندان اعتنایی نکرد، تا روزی که خود در ایوان شمسالعماره نشسته بود و بالونی از بالای سرش عبور و گلهای زیادی از آسمان نثار شاه کرد. اطرافیان فوری به وی تذکر دادند که ممکن بود به جای گل، گلوله و سنگی بیندازند و شاه را هلاک سازند. این حرفها در شاه اثر کرد و دستور داد بالونبازی موقوف شود».
بالون را موش خورد!
با دستور ناصرالدین بالون هوا کردن در داخل شهر متوقف شد ولی در دارالفنون علاقه به بالون به جان محصلان و معلمان افتاده بود و بهروایت روزنامه «وقایع اتفاقیه»: «در دارالفنون آزمایشگاههای فیزیک، شیمی و داروسازی دائماً در کار و فعال بودند و ترکیباتی از نوع سولفات دوزنگ، سولفات دوفر، اسید دوپتاس... میساختند. در کلاس هم نقشه میکشیدند و علم و عمل را با هم میآموختند. یکی از کارها تهیه گاز هیدروژن و فرستادن بالون به هوا بود».
دیگر اینکه در تاریخ مشهور است که مظفرالدین قاجار برای خودش از فرنگ بالون سفارش داده بود که به تهران رسید ولی به هر دلیل گویا این بالون هوا نرفت. بعد هم در دوره محمدعلی قاجار به فکر برخی درباریان رسید که بهشیوه ارتش فرانسه از بالون استفاده نظامی کنند و با آن مشروطهخواهان را سرکوب کنند که البته این طرح هم به جایی نرسید چون وقتی بالون را باز کردند، معلوم شد موش بخشهایی از آن را جویده و سوراخ کرده و تمام!
نظر شما