اما بررسی روند توسعه علم، بهخصوص از پایان جنگجهانی دوم تا بهامروز، به نقش دولتهای دمکرات در توسعه دانش و فناوری صحه میگذارد. در حقیقت 3 انقلابگونه بزرگ در تاریخ دانش و فناوری در 60 سال گذشته رخ داده که در هر 3آنها تصمیم نهایی رئیسجمهوری دمکرات، عامل تأثیرگذاریبوده است؛
عصر فضا، عصر بیوتکنولوژی و نانوتکنولوژی و عصر فناوری اطلاعات. گفتن این نکته هم بدیهی است که دانش و فناوری، متأسفانه در دیدگاهی کاملا تناقضآمیز، رابطه مستقیمی با قدرتطلبی دارد؛
مثلا: آلمان نازی در زمان اوج قدرتش، پیشتاز فعالیتهای مکانیک کوانتومی بود. از دل همین تحقیقات بود که بمب اتمی بیرون آمد یا بسیاری از فناوریهای نوین، نخستین کاربردشان در دوران جنگ سرد و قدرتطلبی آمریکا و شوروی بود که منجر به توسعه علم به شکل امروزی آن شد. بهاینترتیب، هرچند درنهایت پیشرفتهای فناوری در زندگی روزمره و برای راحت کردن سبکزندگی انسان بهکار میرود؛ اما این پس از آناست که این فناوریها همه توان خود را در ارتش خرج کرده باشند.
عصر فضا
پایان جنگ جهانی دوم، همزمان بود با آغاز رقابت 2قدرت بزرگ جهانی، ایالات متحده و اتحاد شوروی برای دستیابی به قدرت برتر دنیا. از دل این رقابت عظیم، دستاوردهای بینظیری بیرون آمد که مهمترین آنها مسابقه فضایی بود.
در 1958، وقتی اسپوتنیک یک با بیپبیپکردنهایش به رؤیای آمریکایی میخندید، این جانافکندی بود که دستور داد با افزایش بینظیر بودجههای تحقیقاتی فضایی، آمریکا باید تا پایان دهه 1960، زودتر از اتحاد شوروی به سطح ماه برسد؛
البته همه دیدند که این شوروی بود که توانست همه نخستینهای فضایی را ازآنخود کند تا اینکه سرانجام با عزم و اراده بینظیر علمی، لاکپشت آمریکا، زودتر از خرگوش شوروی مسابقه را برد و به ماه رسید.
هرچند این اتفاق در زمان یک جمهوریخواه (نیکسون) افتاد؛ اما بدون شک از دل آن دستور کندی و فشارهای جانسون (رئیسجمهوری دمکرات بعد از کندی و قبل از نیکسون) بود که این پیروزی بهدست آمد.
مهمترین نتایج این تصمیم کندی، ایجاد موج جدیدی از فعالیت علمی در یکی از محضترین شاخههای علم یعنی نسبیت عام بود که از حدود 1920 و پس از کشف آن توسط انیشتین و آزمایش ادینگتون، فیتیله پژوهش در آن بهدلیل سنگینبودن ریاضیات آن از یک طرف و جذابیت مکانیک کوانتومی از طرف دیگر، تا حدود زیادی پایین کشیدهشدهبود.
راهافتادن این موج جدید در نسبیت عام بود که امروز ما را به درک عمیقی از ساختار عالم نزدیک کردهاست.
بیوتکنولوژی و نانوتکنولوژی
یکی از دستاوردهای بینظیرخرد بشری، مکانیک کوانتومی و لبلباب آن یعنی مدل استاندارد ذرات بنیادی است.
مکانیک کوانتومی را مدیون فضای فکری هستیم که از ابتدای این قرن بهراه افتاد و در سالهای پس از جنگ جهانی اول در مکتب فکری آلمان (در 2مدرسه بزرگ یکی دانشگاه گوتینگن و دیگری مرکز تحقیقاتی نیلزبور در کپنهاگ) به اوج خودش رسید؛
اما پس از تلاشهای این دانشمندان، عملا از دهه 1980 هیچ اتفاق نظری به عظمت کشفیاتی که از 1925 تا 1975 انجام شدهبود، دیده نمیشد. یکی از مهمترین دلایل این امر، فقدان آزمایشگاههای بزرگ علمی بود تا از دل آنها دادههای جدیدی برای پژوهش استخراج شود.
برای همین، دانشمندان بزرگ فیزیک انرژیهای بالا، طرحی برای ساخت بزرگترین شتابدهنده دنیا بهنام SSC (ابربرخورددهنده ابررسانا) آماده کردند.
برای اجرای این طرح، در سال 1994 چیزی حدود 14میلیارد دلار بودجه لازم بود. امروز برای شروع اینطرح حداقل 60 میلیارد دلار هزینه لازم است.
تصمیمگیری برای این بودجه بسیار سخت بود. بههمین دلیل کلینتون تصمیم را به کنگره واگذار کرد. در کنگره آمریکا از 2شاخه اصلی فیزیک (انرژی بالا و ماده چگال) 2نفر از بزرگترین فیزیکدانان زمان واینبرگ و ویلسون را دعوت کردند تا درباره این طرح مناظره کنند.
واینبرگ طرفدار ساخت SSC بود و ویلسون معتقد بود که این پول عظیم باید در ماده چگال هزینه شود تا دانش تبدیل به فناوری بشود که هدف اصلی آن یعنی سادهکردن زندگی برای مردم عادی محقق شود.
پس از این مناظره نمایندگان کنگره رای بهنفع ماده چگال دادند و دولت فدرال آمریکا که دمکرات بود، این هزینه را صرف پژوهشهای ماده چگال نرم (بیوتکنولوژی و پزشکی) و ماده چگال سخت (نانوتکنولوژی، متالورژی و علم مواد) کرد.
بهاینترتیب پیشرفتهای عظیمی که در چند سال اخیر در پزشکی و ژنتیک اتفاق افتاده از یک طرف و موج بزرگ فناوری نیمهرسانا که در تلفنهای همراه و لپتاپها به وقوع پیوست و منجر به انقلاب اطلاعات شد از طرف دیگر، مدیون این تصمیم دولت فدرال بود.
انقلاب اطلاعات
یکی از مهمترین دستاوردهای دولت دمکرات کلینتون، اینترنت بود. در آن زمان بود که با حذف مالیات از فناوری اطلاعات و تامین پشتوانه مالی برای کارآفرینان، بیزینسهای کوچک در دنیای کامپیوتر انقلاب عظیمی بهراه انداختند که نمونههای معروف آنها مایکروسافت، اپل، یاهو و گوگل هستند.
تمرکز معاون محبوب کلینتون، الگور بر موضوع تجارت الکترونیک و حمایتهای دولت فدرال از انتقال فعالیتهای روزمره به دنیای دیجیتال، در عرض 4-5 سال فناوری اطلاعات را تبدیل به بیزینسی با بیشترین ارزش افزوده کرد.
فناوری اطلاعات در این مدت کوتاه راهی را که اتومبیلسازی در عرض 100سال و فناوری فضایی در عرض 40 سال رفته بودند، پیمود و از آنها جلو زد و تبدیل به دومین عامل مؤثر در تولید ناخالص ملی آمریکا بعد از انرژی شد.
تغییر در آبوهوا
همانطور که میبینید، اکثر این فناوریها ابتدا کاربردهای نظامی پیدا کردند که این نشاندهنده دیدگاه سلطهجویانه حاکم بر آمریکا حتی در مسائل بنیادینی مثل دانش و فناوری است.
اما برخلاف دولتهای جمهوریخواه که از بعد از نیکسون تبدیل به جولانگاه اقتصاددانان مکتب شیکاگو (فریدمنیها) شده و بازار را به بازار و مکانیسم تنظیمی عرضه و تقاضا سپردهاند، دولتهای دمکرات، در توسعه حداقلی کالاهای عمومی مثل بهداشت، هوای پاک و دانش تلاش بیشتری از خود نشاندادهاند.
اینامر با نزدیکی دیدگاههای اقتصادی اوباما با اقتصاددانان نوکینزی، در این دوره نمود بیشتری خواهد داشت.
البته با تمرکز سناتور گور روی مباحث هوای پاک و گرمایش زمین و با توجه به اینکه ایالات متحده بهتنهایی بیش از 50درصد گازهای گلخانهای عالم را تولید میکند، بهنظر میرسد که در دوران اوباما از یکسو شاهد فشارهای مالیاتی بر صنایع آلودهکننده باشیم و از طرف دیگر، هزینهزیادی صرف پژوهشهای بنیادی در زمینههای رسیدن به منابع انرژی پاک و وسایل مصرفی بهینه بشود.
بهاین ترتیب، اگر در بحث دانش و فناوری، دولت کندی و جانسون «دولت فضانوردی» و دولت کلینتون «دولت فناوری اطلاعات» بودند، دولت اوباما «دولت انرژیهای پاک» خواهد بود