نویسنده شازده احتجاب گفته است: صورت مهم است. یعنی همان ظاهر. این نویسنده گفته: آنچه اصل است فرم است (تو بخوان قیافه و ظاهر). گفته نویسنده با هر فرم جدید که با داستانش آن را کشف میکند، یا میسازد و نشان میدهد، یک جهان تازه و معنای تازه خلق میکند. اوگفته ما نویسندگان با فرمهای جدید، معناهای قدیمی و کهنه را دوباره معنی میکنیم؛ دوباره میسازیم؛ تجدید، بنا بازسازی و یا نوسازی میکنیم. وقتی یک خانه کلنگی را میکوبیم و از نو میسازیم، چه چیزی را تغییر میدهیم؟ فرم و شکل و قیافه خانهرا. زمین همان است. مکان، فضا و موقعیت همان است. اما فرم جدید، خانه جدید مسکونی میسازد. نویسنده با هر داستانش، یک خانه جدید باید بسازد. و خانه جدید معنا و مفهوم جدیدی را میسازد.
رمان«تصاویر هالیس وودز» خانه جدیدی برای خود ساخته است. اما نویسنده باید این فرم جدید را از دل خود داستان بیرون بکشد. با شَمِ نویسندگی، شکل و قیافه تازه داستان را کشف کند. در رمان هالیس وودز، شکل روایت داستان از دل شخصیت اصلی داستان، که راوی آن هم هست، یعنی هالیس وودز، بیرون میآید. یعنی شکل بیان داستان با شکل بیان شخصیت راوی گره خورده است. نویسنده اطلاعات و دانش داستانی خود را بر داستان تحمیل نمیکند. هالیس، نقاش است، هر چه در ذهن و احساسش میگذرد به تصویر درمیآورد. راوی داستان هم هالیس است. داستان نه با فصل اول، بلکه با تصویر اول شروع میشود. بعد تصویر2 و فصل 2 و بعد تصویر3، فصل 3. هالیس تصویر را به گونه داستان روایت میکند. از دل اجزای تصویر هالیس، قطعهای از داستان ساخته میشود.
هالیس از دختران بیسرپرست است. هر بار به خانوادهای سپرده میشود، اما به قول خانم گچبری این هالیس وودز کوهی از مشکلات است. هالیس روی همه این زنان که میخواهند او را رام کنند و به یک دختر نازنین و مطیع تبدیلش کنند، اسم میگذارد. از خانم لیمو تا خانم گچبری و خانم خردلی. خانم لیمو به او میگوید: «فکر میکنی خیلی سرسختی، سرسختی را نشانت میدهم.» اما هالیس جور دیگری خودش را میشناسد: «آن زن احمق فراموش کرده بود که اگر من یک مداد و کاغذ داشته باشم، هیچ غمی ندارم.»
داستان در باره جدال درونی و بیرونی هالیس وودز با کسانی است که میخواهند از او چیزی بسازند که خودشان میپسندند. تنها جوزی و پیرمرد هستند که میخواهند هالیس همان طوری باشد که هست. میخواهند او هر چه بیشتر نقاشی کند. پیرمرد میگوید: «جنایت است اگر هالیس فرصت چنین کاری [نقاشی] را نداشته باشد».
نویسنده شکل داستانش را با شخصیت هالیس هماهنگ کرده. یعنی شکل روایت داستان توسط هالیس، قسمتی از شخصیتپردازی داستان است؛ مثل طرز حرف زدن. یکی از راههای شخصیتپردازی در داستان ساختن زبان و ذهن شخصیت است. تصویرهای داستانی و فصلهای داستانی تا پایان داستان، به نظر جدا از هم میآیند. زمان و مکان و موقعیتها با هم تفاوت دارند. انگار که دو داستان از زبان یک شخصیت خوانده میشود. وقتی کتاب به پایان میرسد، این دو خط داستانی در ذهن خواننده تداخل پیدا میکنند. نویسنده در رمانش به کمک خواننده نوجوان خود نمیآید تا در جایی این دو خط را به هم برساند. به همین دلیل این طور کتابها خیلی تدریجی و نرم نرم در ذهن مینشینند. با هر بار خواندن اجزای دیده نشدهای، به چشم میآیند. با هر بار خواندن انگار که گوشه دیگری از داستان خودش را نشان میدهد.
با هر کدام از روایتهای تصویری هالیس، خواننده با ذهنیات این شخصیت، با احساسات و اندیشههایش و انعکاس حوادث در نگاه او همراه میشود. و در هر فصل داستانی همراه میشود با این شخصیت و ماجراهایی که سر راهش قرار میگیرد.
شکل و فرم رمان هالیس وودز باعث میشود شخصیت هالیس، زندگی او و درونیاتش به اعماق ذهن خواننده رسوخ کند و در آنجا ماندگار شود. شکل و فرم خاص این رمان، سبب شده تا معنا و درونمایهداستان هم کاملاً تازه و بدیع باشد و هم چند لایه و عمیق. فرم داستان میتواند پیام و معنای داستان را به سطحیترین، شعاریترین و کلیشهایترین شکل دربیاورد و میتواند سادهترین و پیش پاافتادهترین معناها را چند لایه و چند بُعدی سازد.
*تصاویر هالیس وودز
*نویسنده: پاتریشیا ریلی گیف
*مترجم: شهلا انتظاریان
*ناشر: پیدایش
*قیمت: 1800 تومان