این همه جمعیت جز در موسم حج و جایی غیر مکه، قابل تصور نیست. هرکس در این شلوغی به خود مشغول است.
نالهها و زمزمهها بیشترین ندایی است که از کناردستیها میشنوی اگرچه بعضی از حاجیها دیگری را به صدای بلند میخوانند و ترکهای ترکیه از همه بدتر.
انگار اینجا هنوز جزء ممالک محروسه عثمانی است و آنها هنوز طلبکار. در مطاف، با چهرههای برافروخته و با دهانی کفآورده فریاد میزنند و «تریک، تریک» میکنند که منظورشان همان «طریق» است.
غافل از اینکه همه این زائران امالقری آمدهاند در پی راه. در مقابل، سیاهها گرچه تنومندند و با دست راه باز میکنند که چه دردی هم دارد، کمتر حرف میزنند و فقط با چشمها.
عربها نیز همچنان خشناند و تندمزاج؛ بهخصوص وقتی ببینند برخلاف اهل سنت که مردانشان در احرام، شانهای را لخت میگذارند، با حوله بالای کمرت را پوشاندهای، سقلمهای میزنند و حالیات میکنند که شانهای عریان کنی؛
گرچه نمیتوان به این توصیهها آن هم در طواف چندان توجهی نشان داد.و تا رسیدن عرفه، حاجیان در خانه خدا بیشتر مشغول راز و نیاز و تلاوتاند.
برای همین در طوافهای مستحب، چگالی جمعیت در چند نقطه بیشتر میشود. یکی در هجر اسماعیل که روزگاری خانه هاجر و اسماعیل بود و به امر الهی جزء خانه خدا محسوب شد تا حالا حاجیان گرد آن نیز بچرخند؛
جایی که میگویند مدفن بسیاری از پیامبران است و همانجا که زیر ناودان طلایی بیت قرار گرفته و میگویند دعا در آنجا به امید اجابت نزدیکتر است.
دیگری حجرالاسود است که میگویند دست زدن به آن گویی دست دادن به خداست و آن یکی رکن یمانی است که شاید بیشتر از دیگر جاها مشتری داشته باشد. همانجا که دیوار بیت شکافته شد تا فاطمه بنت اسد به دستور الهی پا به درون خانهاش گذارد و کودک خود را به دنیا آورد.
و تو میبینی که حتی مأموران سعودی که به ظاهر هرگونه دست زدن به اماکن متبرک را شرک میدانند، پیش از آنکه سراغ حجر را بگیرند، سراغ رکن یمانی میآیند و با هر جانکندنی، دست به این گوشه خانه میزنند.
خدا چقدر مردم دارد و این همه مردم که همه رو به یک قبله دارند و پیرو آیین یک پیامبرند، چقدر از یکدیگر دورند.
اگر چشمها، دیگری را میپاید، زبانها گنگ است و دلها دور. مناسک حج اکنون به عبادتی فردی بدل شده، فارغ از جنبه جمعیاش. که چه میشد این همه مردم وقتی یک دل بودند و یک صدا؛ کمترین نتیجهاش آنکه جای فلسطینیها در موسم امسال خالی نبود و غزه در محاصره.