مجمع عمومی سازمان ملل، از سال 2003، روز یازدهم دسامبر ( 21 آذر ) را « روز جهانی کوهستان» نامیده است. این تصمیم در پی اعلام سال 2002 بهعنوان سال جهانی کوهها گرفته شد و هر سال، موضوعی بهعنوان شعار این روز انتخاب میشود.
موضوع امسال، « امنیت غذایی در کوهستان » است. گرسنگی ساکنان مناطق کوهستان، اینک به مسئلهای حاد تبدیل شده و رو به وخامت است. اقلیم سخت و زمین ناهموار و غالبا دور از دسترس و نیز در حاشیه بودن از نظر سیاسی و اجتماعی، کوهنشینان را برای تامین غذا آسیبپذیر ساخته است. دانش بومی در مورد مواد غذایی محلی وشیوههای کشاورزی سنتی در مناطق کوهستانی رو به زوال، و تنوع زراعی و بازدهی در حال کاهش است که اینها، آسیبپذیری کوهنشینان را افزایش میدهد.
تحقیقات جدید نشان میدهد که جوامع کوهستانی دچار کمبود ریز مغذیها هستند و این از عوامل مؤثر در مرگ و میر کودکان است که نرخ آن در کوهستانها بسیار بالا است.
امروزه، بهای مواد خوراکی در سراسر جهان رو به افزایش است و بالا رفتن هزینه حمل به منطقههای دورافتاده کوهستانی به این معناست که جامعههای کوه نشین باید رقم بیشتری برای غذا بپردازند.
روز جهانی کوهستان امسال ، با شعار امنیت غذایی در کوهها، فرصتی است مناسب برای بازتاب این نکته که برای کوهنشینان، دست یابی پیوسته به غذای کافی و مغذی جهت ادامه زندگی فعال و سالم چقدر دشوار است. اولویتها در ارتقای امنیت غذایی در کوهها شامل تشویق و توسعه کاشت غلات سنتی کوهستانی، حفظ شیوههای بومی کاربری زمین، اصلاح برنامه تغذیه دامهای کوهزی، دسترسی بهتر به بازار و کاربست سیاست عمومی ویژه کوهستان است که با مشارکت کوهنشینان تدوین شده باشد.
« امنیت غذایی» برای ایرانیان کوه نشین چگونه است؟ عشایر که تمامی گذران زندگیشان وابسته به کوهستان است، همچنین باشندگان روستاها و شهرهای کوهپایهای تا چه حد از امنیت غذایی برخوردارند؟
بدون وارد شدن به جزئیات آماری، میتوان در یک نگاه کلی به کشاورزی ایران گفت که نه تنها کوهنشینان (که در تولید غله و دیگر اقلام پایهای سخت در تنگنا هستند) بلکه کلیت جامعه ایرانی چنان به درآمدهای حاصل از فروش سرمایههای طبیعی نفت و گاز وابسته است که در واقع، امنیت بسیار شکنندهای در زمینه غذا دارد.
به تازگی حسن روحانی رئیس مرکز تحقیقات استراتژیک مجمع تشخیص مصلحت نظام گفته است که برخلاف بند 38 سیاستهای کلی قانون برنامه چهارم توسعه که دولت میبایست با حرکت به سوی خودکفایی، امنیت غذایی کشور را تامین کند، در3 سال گذشته نه تنها وابستگی غذایی کشور به خارج کمتر نشده بلکه واردات اقلام اصلی مانند گندم، برنج، جو، ذرت، حبوبات، پنبه، شکر، روغن و حتی میوه به شدت افزایش یافته است.
بهزاد قرهیاضی، یکی دیگر از مدیران مرکز یاد شده هم میگوید: «در کشور یقینا امنیت غذایی طبق آنچه در بند 38 قانون برنامه آمده، به وجود نیامده است. ولی با وجود واردات نیز معتقدم امنیت غذایی در کشور کاهش یافته چون جنبههای عدالتی امنیت غذایی نادیده گرفته شده؛ اتفاقی که گزارشهای وزارت بهداشت به خوبی آنها را نشان میدهد. طبق آن آمار، قد جوانان ما کوتاهتر شده و... گرسنگی سلولی بسیار زیاد شده است.»
مرکز پژوهشهای مجلس در گزارشی که به استناد آمار گمرک ایران تنظیم کرده، سهم صادرات غیرنفتی کشور را در مجموعه صادرات رو به تنزل اعلام کرده و گفته است که در 6ماه نخست سال 87 در برابر 9 میلیارد دلار صادرات «غیرنفتی» ( که 57درصد آن شامل میعانات گازی و محصولات پتروشیمی است)، 30 میلیارد دلار واردات داشتهایم.
این در حالی است که من به استناد تجربه حرفهای خودم میدانم که ارزش کالاهای وارداتی را عموما کمتر اظهار میکنند تا حقوق گمرکی کمتری بپردازند و ارزش کالاهای صادراتی را بیشتر اظهار میکنند تا جایزه تشویق صادرات بیشتری بگیرند! شاید بگویند که امنیت غذایی، لزوما به معنای خوداتکایی در تولیدات کشاورزی نیست و میتوان مانند ژاپن با وارد کردن محصولات کشاورزی و غذایی، بخش عمده نیاز کشور را برآورده ساخت اما، کشوری مانند ما که در هیچ تولید صنعتی مزیت اقتصادی جهانی ندارد و از سوی دیگر دارای خاک گسترده و نیروی کار ارزان است، باید در کشاورزی تامینکننده عمده مواد مورد نیاز خود و حتی یک صادرکننده بزرگ باشد.
امنیت غذایی در کوهستانهای ایران
به هر حال، نیازی به تاکید نیست که امنیت غذایی در کوهستان و برای مردم کوهنشین ایران تاچه حد پایین یا در خطر است. در منطقههای کوهستانی، گذشته از آن که زمین برای کشاورزی کم و زمان مناسب برای کشت کوتاه است، دوری راه موجب گرانتر شدن سوخت و کود و دیگر نهادههای کشاورزی است. همچنین بهدلیل پراکنده بودن جمعیت در مناطق کوهستانی و در دسترس نبودن رسانهها و دیگر ابزارهای بیان و اعمال خواستهها، معمولا دولت در مقایسه با جمعیتهای شهرنشین، توجه کمتری به جامعههای کوهنشین دارد.
سهم هر فرد این جوامع از مجموع یارانههای ملی و خدمات اجتماعی، بسیار کمتر از سهم هر فرد شهرنشین است. بلاهای طبیعی، در مواردی کوهپایهنشینان کشور را تا زیر فقر مطلق و گرسنگی مزمن کشانده است ؛ خشکسالی و فرسودگی خاک در دامنههای جبال بارز جنوبی در استان کرمان فاجعهای تمام عیار را شکل داده که در این مورد، در سال گذشته گزارشهای تکان دهندهای از روستاهای پیدن کوییه و کناردنک در روزنامهها منتشر شد.
جوامع کوهستانی، در جریان برنامههای بزرگ توسعه به سادگی قربانی عواقب جابهجایی و بیخانمانی میشوند. برای مثال، در برنامههای ساخت سد کارون 3
شصت هزار هکتار مرتع به زیر آب رفت و صدها خانوار عشایری از این مراتع رانده شدند؛ یا در جریان ساخت سد لفور، چند روستای کوهستانی تخلیه شده و ساکنان آنها با مبالغ اندکی که دریافت کردهاند، نمیتوانند در جایی دیگر مسکن و شغل پایدار به دست آورند؛ با ساخت و آب گیری سد طالقان، زمینهای حاشیه دریاچه بهدلیل هجوم ویلا سازان تا دهها برابر افزایش قیمت یافته و این در حالی است که زمینهای ساکنان روستاهای به زیر آب رفته فقط متری هزار تا 2هزار تومان خریده شده است.
در پارهای منطقههای کوهستانی دیگر ایران، شاید گرسنگی آشکارا به چشم نیاید اما ناامنی غذایی و توسعه ناپایدار به شکل نامحسوس و در ژرفای اجتماع وجود دارد: در مازندران و گیلان که دارای بهترین شرایط کشاورزی و دامپروری در ایران هستند، هرجا که گردشگری توسعه یافته، پایههای تامین محلی غذا ویران شده است.
برای مثال، در کلاردشت تمامی زمینهای گندمکاری به ویلاسازان فروخته شده؛ در کوهپایههای جنوب لاهیجان بیش از نیمی از باغهای چای در یکی دو دهه اخیر به زیر ساخت و ساز رفته و در کوهپایههای جنوبی لنگرود، زمین بازی رونق گرفته و فندقکاری میرود که فراموش شود. در ییلاقهای نزدیک تهران مانند رودبار قصران، لواسان، شهرستانک، دماوند و کن، باغداری فراموش شده یا ارزش اقتصادی خود را از دست داده و در عوض ویلا سازی بیمارگونه و قطعهقطعه کردن باغها همهگیر شده است.
در اینگونه مناطق، جامعههای محلی به این شکل مضمحل میشوند که با فروش زمین، ابتدا پولی کم و بیش قابل توجه به دست میآید و درمقابل، اشتغال ( کشاورزی یا دامداری ) از دست میرود. در مرحله بعد، تورم حاکم بر اقتصاد کشور ارزش پول را کم و کمتر میکند و در شرایطی که رشد جمعیت هم زیاد است، جوانان محلی هیچ راهی به جز رفتن به شهرهای بزرگ و مشغول شدن به کارهای خدماتی غالبا فصلی و موقت ندارند.
فرسایش خاک، عامل بزرگ ناامنی غذایی
عامل بزرگ ناامنی غذایی (یا تهدیدکننده امنیت غذایی) در کوههای ایران، فرسایش دهشتناک خاک است. به گفته فرود شریفی، رئیس سازمان جنگلها و مراتع «هر سال بیش از 2 میلیارد متر مکعب خاک حاصلخیز در اثر فرسایش خاک از اراضی کشاورزی شسته شده و سبب از بین رفتن هزاران هکتار زمین و در نتیجه کاهش تولید محصول میشود.»
شکی نیست که فرسایش خاک در کوهستانها، بهدلیل شیب زیاد چند برابر میانگین کشور است و بهدلیل کم عمق بودن خاک در این زمینها، جبرانناپذیری این فاجعه جدیتر است.
چرای مازاد بر ظرفیت مراتع، شخم زنی دامنهها در جهت شیب برای کشت دیم، راهسازی و دیگر ساخت و سازهای غیراصولی و جنگلزدایی از مهمترین عاملهای فرسایش خاک در ایران است. امروزه در بسیاری از بهترین چمنزارهای کشور، مانند دامنههای سبلان و سهند هم نمیتوان گیاهان با ارزش علوفهای (مانند گیاهان خانواده پروانه آسا) را به سادگی دید و آنچه باقی مانده گونههای درجه 2 و 3علوفهای (گندمیان و...) یا گیاهان به کلی غیرعلوفهای (مانند ترشکها) و سمی (مانند «شیر سگ») است. غم انگیز اینکه حتی «پارکهای ملی» کشور مانند تندوره، گلستان، لار و سرخه حصار هم از چرای دام و انواع پروژههای «عمرانی» در امان نیستند و به این ترتیب، نه تنها ذخیرههای علوفهای مراتع بلکه بهطور کلی ذخیرههای ژنتیک گیاهی کشور در معرض خطر انقراض هستند.
محمد درویش، پژوهشگر محیط زیست نوشته است که «از هر 1000 متر مربع خاک کشور بر اثر فرسایش، سالانه 5 متر مربع برای همیشه از حیز انتفاع خارج میشود... و اگر عوامل دیگر مانند شور شدن خاک، افت حاصلخیزی، تغییر کاربری و برهنگی خاک را به حساب آوریم، شاید بتوان گفت که سالانه یک درصد از خاک کشور را از دست میدهیم.» . با این وصف، جای پرسش از مدیرانی است که در دفاع از «آب و خاک» میهن فریادها سر میدهند، اما هیچ کاری برای جلوگیری از این خسران گران نمیکنند! آیا مرزهای میهن فقط همان خط قراردادی است که گرداگرد خود کشیدهایم و آیا در این چارجوب میتوان روی خاکی سترون و فرسوده زندگی و تغذیه امن و پایدار داشت؟!
*مدیر گروه دیده بان کوهستان انجمن کوه نوردان ایران