آشنایی با خانواده شهید پرنیان اتفاقی بود. سال‌ها قبل هنگام عبور از خیابان بازرگان شهرک ولی‌عصر(عج) کیسه‌های پلاستیکی در یک مغازه خواربار فروشی توجه‌مان را جلب کرد که داخل هرکدامش برنج و حبوبات مختلف بسته‌بندی شده و کاغذهای کوچکی روی آنها چسبانده شده بود.

خانواده شهید پرنیان

همشهری آنلاین - رضا نیکنام : روی هر کدام از بسته‌ها با خودکار اسم کسی نوشته شده بود. پیرمرد که متوجه کنجکاوی ما شد با مهربانی جلو آمد و گفت: «اینها فروشی نیستند. یعنی اینجا امانت هستند تا اینکه بیایند ببرند.» روی دیوار مغازه قاب عکسی از پسری جوان دیده می‌شد که زیرش نوشته بود: شهید سعید پرنیان. صاحب مغازه کم حرف بود و زمانی که متوجه شد به دنبال راز و رمز این بسته‌ها هستیم ما را به بیرون از مغازه برد و انتهای کوچه پرچم سبز رنگ یا حسین(ع) بر سردر خانه‌ای را نشانمان داد و گفت که جواب سوالتان آنجاست و من چیز زیادی نمی‌دانم. حالا چند سال از این ماجرا گذشته و ما دوباره به همان محل می‌رویم. نما و فضای داخل مغازه خواربارفروشی در ابتدای کوچه کاملا فرق کرده به جز قاب عکس شهید «سعید پرنیان» که هنوز کنج دیوار است و قاب عکس دیگری که کنارش قرار گرفته. از کسبه و اهل محل سراغ صاحب مغازه را می‌گیرم که می‌گویند خیلی مشتاق بود که دوباره پسرش سعید را ببیند و بالاخره به آرزویش رسید و پیش او رفت. به همین سادگی. حالا ما مانده‌ایم و بار مسئولیتی که شهدای گرانقدر بر دوشمان گذاشته‌اند.

خواندنی‌های بیشتر را اینجا دنبال کنید

حس مادرانه‌ای که در کلامش جاریست

دوباره ابتدای همان کوچه‌ می‌ایستیم. پرچم سبز امام حسین(ع) هنوز بر سر در پلاک ۲۷ جلوه دارد. در خانه باز است. همسایه‌ها به ما می‌گویند که در این خانه از ۷ صبح تا نیمه شب باز می‌ماند. اینجا خانه امید بسیاری از خانواده‌های آبرومند و زنان سرپرست خانوار است. افرادی که بعد از لطف و عنایت خدا، به حمایت‌های مادرانه حاجیه خانم «کبری اصغری» مادر معظم شهید «سعید پرنیان» چشم دارند.

تقریبا پاسخ سوالات ذهنمان مثل قطعه‌های پازل کنار هم قرار گرفتند. ارتباط بین صاحب مغازه خواربار فروشی با اهل این خانه و بسته‌های ارزاقی که حالا می‌توانیم حدس بزنیم که آن زمان برای خانواده‌های نیازمند کنار گذاشته شده بود.

ساختمان ۲ طبقه‌ای که نامش را «حسینیه عشاق‌الحسین(ع)» گذاشته‌اند هر روز مرکز رفت‌ و آمد زنان بی‌بضاعت و آبروداری است که نامشان در دفترچه حاج خانم نوشته شده و هر وقت که نیکوکاری غذا یا ارزاق و مواد غذایی را به خانه او تحویل می‌دهند تماس می‌گیرد. زنان سرپرست خانوار هر بار می‌آیند و سهمشان را از خانه می‌گیرند و می‌روند تا در کنار بچه‌های یتیم و بی‌پناه خود لقمه نانی بخورند و خدا را شکر کنند که همچنان آبرویشان را حفظ کرده است.

در حیاط کوچک خانه چند جفت کفش زنانه کنار هم چیده شده و صداهای نامفهومی که از اتاق‌ها می‌آید نشان از حضور تعداد زیادی میهمان دارد. حتی اگر ندانید کدام یک از این زنان مادر شهید است از حس مادرانه‌ای که در کلامش جاریست، لو می‌رود. او که همه زنان میهمان در خانه‌اش را دختر خود می‌داند. جالب اینکه همه این مادر شهید را به نام خانوادگی همسرش «پرنیان» می‌شناسند.

روزنه‌ای از امید برای بانوان دردمند

چهره اغلب بانوان میهمان این خانه گرفته و غمگین است و حتی اگر می‌خندند انگار پشت خنده‌شان غم بزرگی پنهان شده است. سن شناسنامه‌ چیزی می‌گوید و چین و چروک عمیق بر چهره چیز دیگری را که نشان از زندگی سخت و پرمشقت دارد. برخی همسرانشان سال‌هاست که زیر خاک خفته‌اند و البته تعدادی هم از زنان درمانده‌ای هستند که بود و نبود همسرانشان فرقی نمی‌کند و گرفتار بدسرپرست شده‌اند، مثلاً مردانی که به دلیل اعتیاد آنها را رها کرده و رفته‌اند و هزینه‌های زندگی و بچه‌های قد و نیم قدشان را بر دوش زنان گذاشته‌اند.

عده کمتری هم سایه مردانشان بر سرشان هست و انگار نیست! چون معتادند و نمی‌توانند کار کنند و زنانشان برای در آوردن نانی بخور و نمیر، یا در خانه‌های مردم خدمت می‌کنند یا منتظر یارانه دولت می‌مانند که آن هم کفاف پرداخت قبض آب و برق و گاز را هم نمی‌دهد.

اما اتفاقاتی را که در خانه شهید پرنیان می‌افتد در کمتر خانه‌ای در این کلانشهر می‌توان دید. مردمی که دستشان به دهانشان می‌رسد و حاجیه خانم پرنیان را مانند مادر خود می‌دانند و به صداقت او اعتماد دارند ارزاق و مواد غذایی اهدایی خود را به خانه او می‌آورند و در گوشه حیاط کوچک می‌گذارند و می‌روند و از همان لحظه زحمت مادر شهید شروع می‌شود تا ارزاق و مواد غذایی را به قسمت‌های مساوی تقسیم و میان خانواده‌ها توزیع کند.

من اصلاً کاره‌ای نیستم همه کار را خدا می‌کند

کار مهم‌تر مادر شهید برداشتن گوشی تلفن و گرفتن شماره تک تک زنان سرپرست خانواری است که نامشان در دفتر نوشته شده است. مادر شهید پرنیان می‌گوید: «پول قبض تلفن به زنان را از حقوق پسر شهیدم پرداخت می‌کنم تا او هم در ثواب کارهای خیر سهیم باشد و بقیه هزینه‌ها را از جیبم می‌دهم و خود خدا آن بالا شاهد است که یک تکه از گوشت‌های قربانی یا از ارزاق و مواد غذایی را برای خودم نگه نمی‌دارم و همه را در اختیار زنان سرپرست خانوار می‌گذارم.»

بیشتر اهالی و کسبه، همسایه‌ها و نمازگزاران مسجد محله می‌دانند که در آخرین خانه بن‌بست پرنیان چه خبر است و اگر خانواده‌ای را بشناسند که نیاز به کمک داشته باشد نشانی خانه شهید را می‌دهند. این مادر شهید می‌گوید: «من اصلا کاره‌ای نیستم همه کارها را خدا می‌کند. همه مواد غذایی و کمک‌های مالی را مردم می‌دهند و من و خانه‌ام فقط وسیله‌ای برای رساندن این کمک‌ها به دست زنان آبرومندی است که مثل بچه‌های من هستند و این کمک‌های ناچیز می‌تواند لااقل خرج چند روز آنها را تأمین کند.»

برای صاحبخانه فرقی نمی‌کند میهمان که باشد

اینجا این سوال پیش می‌آید که آیا سازمان و نهادی هم از این مادر شهید و زنان سرپرست‌خانواری که با او هستند حمایت می‌کند؟ مادر شهید پرنیان پاسخ می دهد: «نه مادر جان، رزق و روزی این زنان و بچه‌های آنها دست خداست و حتما می‌رسد، فقط کاش آنهایی که دستشان به دهانشان می‌رسد به این زنان بی‌گناه و فرزندان آنها بیشتر کمک کنند. هرچه باشد ما مسلمانیم و باید دست یکدیگر را بگیریم و انسانیت حکم می‌کند که راضی نشویم همسایه‌مان گرسنه و نیازمند و محتاج باشد.»

مادر شهید تأکید می‌کند: «در این روزهایی که زندگی مردم به سختی می‌گذرد باید بیشتر مراقب زنان آبرودار و بی‌سرپرست باشیم، چرا که آنها یک تنه زندگی را می‌چرخانند و چشم فرزندان‌شان به دستان این زنان است.»

برای صاحب این خانه فرقی نمی‌کند که مراجعه‌کننده ایرانی است یا ملیت دیگری دارد، نمونه‌اش زهرا از همسایگان افغانستانی است که همسرش را به دلیل ابتلا به سرطان از دست داده است. می‌گوید: «همسرم مدتی در بخش آی. سی. یو بیمارستان بستری بود و بعد از تحمل دردهای زیاد فوت کرد و من با فرزندانم تنها شدیم. من زن دوم او بودم که ۲ فرزند داشت و مادر بچه‌ها در افغانستان شهید شده بود و من هم از او صاحب ۴ فرزند دیگر شدم. روزگارمان در سختی می‌گذرد.» او می‌گوید: «من از طریق مسجد محله به حاج خانم معرفی شدم. خدا خیرش بدهد که آبروی ما را حفظ می‌کند.»

اگر حمایت مادر شهید نبود

زهرا و فرزندانش نه یارانه دارند و نه بیمه و نه حقوق. می‌گوید: «من مجبورم در خانه‌های مردم کار کنم، اما این کار همیشگی نیست و با توجه به اینکه هر ماه کرایه خانه می‌دهم و با داشتن ۶ بچه یتیم زندگیم خیلی سخت می‌گذرد.» زهرا می‌گوید: «یکی از پسرانم در عبدل‌آباد پارچه می‌فروشد و من هرکاری از دستم بر بیاید می‌کنم تا فرزندانم سختی نکشند. این روزها به پرده‌ها مروارید می‌زنم و به ازای مروارید زدن به پرده دستمزد می‌گیرم.»

اما فرشته، زنی ۴۵ ساله است که او هم به این خانه شهید، پناه آورده تا بتواند روزگارش را سپری کند. همسرش به دلیل اعتیاد، او و ۴ فرزندش را رها کرده و رفته و حالا مجبور است با سبزی پاک کردن در خانه هزینه زندگی را در این شرایط سخت و بغرنج در بیاورد. می‌گوید: «به سختی هزینه‌های اجاره خانه، خورد و خوراک را تأمین می‌کنم. حاج خانم مانند مادر، ما را زیر بال و پر خود گرفته و خدا می‌داند که اگر حمایت‌های او نبود زندگی‌مان چقدر سخت‌تر می‌گذشت.»

وقتی خانه آتش گرفت، به خانه شهید معرفی شدم

زندگی زهرا ۳۷ ساله، یکی دیگر از زنان سرپرست خانوار از یک سال پیش که همسرش تنهایشان گذاشته و رفته به سختی می‌گذرد. دلیلش برای بسیاری از زنان حاضر در این خانه آشناست؛ اعتیاد همسر و شانه خالی کردن از مشکلات زندگی. زهرا می‌گوید: «به خاطر اعتیاد از شوهرم طلاق گرفتم. چند ماه بود که اجاره خانه را نداده بودم و مجبور شدم وسایل خانه را بفروشم و با ۳ فرزندم به خانه پدرم در پاسگاه نعمت‌آباد برگردم. فقط با پول یارانه زندگی می‌کنم.»

او می‌گوید: «وقتی همسرم خانه را آتش زد و فرار کرد، همه اهالی محله فهمیدند و مرا به خانم پرنیان معرفی کردند و تحت پوشش این خانواده شهید قرار گرفتم.»

وضعیت سارا که شوهرش به مصرف شیشه اعتیاد داشته و یک سال است تنهایش گذاشته، بتول که همسرش فوت کرده و خودش مبتلا به سرطان است و لیلا و اکرم و زهرا و معصومه و... هم بغرنج و این مادر شهید پرنیان است که از آنها حمایت می‌کند. این روزها تعداد زیادی زن سرپرست‌ خانوار به این خانه شهید پناه آورده‌اند تا چرخ زندگی‌شان بچرخد و بتوانند ستون خانه‌شان را استوار نگه دارند.

از میان زنانی که در خانه شهید پرنیان نشسته‌اند وضع یکی وخیم‌تر است و با هر حرفی به گریه می‌افتد. شوهر معتادش سال‌هاست آنها را تنها گذاشته و رفته و او و دخترانش نمی‌دانند که زنده است یا مرده؟ می‌گوید: «بعد از رفتن او وسایل خانه‌ام را کم‌کم فروختم تا از گرسنگی نمیریم. به خانه پدرم رفتیم که حداقل اجاره ندهیم، اما بعد از مرگ پدرم مجبور شدیم به خانه دامادم برویم و از این بابت بسیار خجالت می‌کشم.» زن نمی‌تواند بغضش را کنترل کند و می‌گوید: «یکی از دخترانم دبیرستانی است و من اصلاً نمی‌توانم هزینه‌اش را بدهم و حتی نتوانسته‌ام پول کتاب‌هایش را بپردازم.»

«فرزانه فضیله» از بانوان نیکوکاری است که چندی است شرایط کارآفرینی را برای زنان فراهم کرده و در همین خانه شهید به زنان آموزش می‌دهد. او خودش را خدمتگزار این زنان می‌داند و می‌گوید: «اینها زنان آبروداری هستند که دست روزگار آنها را نیازمند کرده است و باید تا جایی که از دستمان بر می‌آید به آنها و ایتام آنها کمک کنیم و چه نعمت خدمتی بالاتر از این را سراغ دارید؟»

به گفته فضیله تاکنون زنان سرپرست خانوار بسیاری تحت پوشش این خانواده شهید قرار گرفته‌اند. هر وقت هر مقدار آذوقه، ارزاق و گوشت قربانی و لباس و نوشت‌افزار و هر از گاهی غذای بسته‌بندی شده به دست مادر شهید پرنیان برسد بین این خانواده‌ها تقسیم می‌شود. گاهی افراد خیر و نیکوکار به حساب مادر شهید پول واریز می‌کنند و او با توجه به اینکه نیاز زنان را می‌داند بین آنها تقسیم می‌کند.در اینجا باید یاد کنیم از پدر معظم شهید پرنیان که در دوران حیاتش در امور خیرخواهانه مشارکت داشت و همسرش را به این کارها تشویق می‌کرد. گاهی وقت ها بسته‌های ارزاق از طریق حاج آقا در مغازه به دست خانواده‌ها می رسید.

سعید جانم اهل این دنیا نبود

مادر این خانه، روح فرزند شهیدش «سعیدرضا پرنیان» را در هر لحظه از زندگی حاضر و ناظر می‌داند و می‌گوید: «من ۴ پسر دارم و سعید فرزند دوم من بود و به جرات می‌توانم بگویم اهل این دنیا نبود و به آرزویش که شهادت بود رسید.»

او ادامه می‌دهد: «سعید جانم به پیشنهاد من با دختر خوبی ازدواج کرد و عمر زندگی آنها فقط ۵ ماه بود و حاصلش فرزند پسری به نام مصطفی است که پزشک شده و سال‌ها قبل ازدواج کرده و اسم پدرش را برای فرزندش انتخاب کرده است.»

شهید والامقام «سعیدرضا پرنیان» فرمانده گردان انصار تیپ ذوالفقار بود و در ۱۹ اسفند سال ۱۳۶۳ در شرق دجله در عملیات بدر به شهادت رسیده است.

کد خبر 704039

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

نظرات

  • نظرات منتشر شده: 25
  • نظرات در صف انتشار: 0
  • نظرات غیرقابل انتشار: 2
  • زینب حسن پور IR ۱۹:۳۹ - ۱۴۰۱/۰۶/۲۶
    57 1
    خوشا ب سعادتشون
  • زهرا قاسمی IR ۱۹:۴۰ - ۱۴۰۱/۰۶/۲۶
    57 1
    کاش این آدما زیاد شن
  • محمدامین IR ۱۹:۵۲ - ۱۴۰۱/۰۶/۲۶
    62 1
    دمش گرم
  • معصومه IR ۱۹:۵۳ - ۱۴۰۱/۰۶/۲۶
    45 1
    چ خوب ک هنوز هستن همچین ادمایی
  • مسعود ده نمکی IR ۲۰:۰۰ - ۱۴۰۱/۰۶/۲۶
    49 0
    شهدا همیشه ایثارکردند
  • نازنین زمانی CH ۲۰:۰۳ - ۱۴۰۱/۰۶/۲۶
    53 0
    امیدوارم که روح این شهید بزرگوار قرین لطف و رحمت الهی باشه که روزنه ی امیدی برای درد مندانه
  • لیدا فاتحی CH ۲۰:۰۵ - ۱۴۰۱/۰۶/۲۶
    54 0
    خدا به مادر گرامی این شهید عزیز خیر دنیا و آخرت و عطا کنه
  • سارا غفاری CH ۲۰:۰۷ - ۱۴۰۱/۰۶/۲۶
    2 2
    خیلی جالبه که بعد از این همه سال ،بازم نام کسایی رو می شنویم که هم خودشون و هم خانواده شون مایع افتخار ایرا ن و ایرانی هستن
  • یاسمن گنجی CH ۲۰:۱۰ - ۱۴۰۱/۰۶/۲۶
    66 1
    کاش مسئولین کشور کمی از این خانواده شهید الگو برداری می کردن تا اوضاع جامعه و معیشت مردم به این حال و روز نمی افتاد
    • نیما NL ۱۱:۴۰ - ۱۴۰۱/۰۶/۲۷
      46 1
      امروز فیلتر شکنها همه از سوئیس،خخ
  • مهشیذ عسگری IR ۰۰:۳۴ - ۱۴۰۱/۰۶/۲۷
    59 0
    من این مادر شهید و می شناسم در خونه شون به روی همه باز است
  • فریدی IR ۰۰:۳۶ - ۱۴۰۱/۰۶/۲۷
    58 0
    ما هر نذری داشته بشیم می بریم می دیم به ایشون تا بین گرفتاراتن پخش کنند
  • میثم بهمنی IR ۰۰:۳۹ - ۱۴۰۱/۰۶/۲۷
    48 0
    مادران شهدا همه خیر و نیکوکاراند.ایشون که سال ها این کار را انجام می دهند مردم برگردن ایشون حق دارند
  • غفور باری IR ۰۰:۴۹ - ۱۴۰۱/۰۶/۲۷
    45 0
    سنی ازشون گذشته اما به فکر بانوان بدسرپرست و بی سرپرست هستند. دست مریزاد
  • حدیثه محمدی IR ۰۱:۰۵ - ۱۴۰۱/۰۶/۲۷
    49 0
    کرایه خونه منو جور کردن ایشون. من یک زن تنها با یک دختر بچه که هیچ آهی در بساط نداشتم از کمک ایشون سامان گرفتم
  • مادر IR ۰۱:۱۸ - ۱۴۰۱/۰۶/۲۷
    2 0
    عکس این شهید هزار حرف برای گفتن دارد. روحش شاد
  • مقصودی IR ۰۱:۲۱ - ۱۴۰۱/۰۶/۲۷
    2 0
    نسل جوان با مادر شهید ارتباط خوبی برقرار کرده اند این قدر که او مردمدار است
  • لیلا زمانپور IR ۰۱:۳۳ - ۱۴۰۱/۰۶/۲۷
    2 0
    این حاج خانوم کار دلی انجام می دن. کارشون خدایی است. شهدا هم توی اون دنیا ضمانت شون رو می کنن
  • نریمان اولادی IR ۰۱:۵۷ - ۱۴۰۱/۰۶/۲۷
    2 0
    کاری که برای خدا باشد باقی می ماند.
  • زهرا کوهی IR ۰۱:۵۹ - ۱۴۰۱/۰۶/۲۷
    2 2
    مادر شهید پرنیان بسیار دقیق هستند و اگر به کسی کمک می کنند حتما راه و چاره کسب در آمد را هم می آموزند . یعنی فقط ماهی نمی دهند بلکه ماهیگیری یاد می دهند .
  • IR ۰۳:۳۸ - ۱۴۰۱/۰۶/۲۷
    3 0
    استادماهم نیازدارم میتونه ب ما کمک کنه
  • خانم توکلی IR ۱۱:۴۸ - ۱۴۰۱/۰۶/۲۷
    2 0
    بسم ارب الحسین ؛ خداوند را به عظمت بی انتهایش قسم میدهم عمر این مادر را طولانی و بابرکت قراردهد تا امام زمان(عج)ظهور کنند و ایشان در سپاه آقاجان در کنار فرزند شهیدش خدمت کنند که واقعا سزاوار این موهبت الهی هستند ؛ دستان پاکت را میبوسم مادر مهربان
  • سوسن رحمانی CH ۱۱:۴۹ - ۱۴۰۱/۰۶/۲۷
    2 0
    شهیدان و خانواده ی گرامی آنها مایع افتخار هستن
  • IR ۱۲:۵۷ - ۱۴۰۱/۰۶/۲۷
    2 0
    نباید بگذاریم خون شهیدان پایمال شود
  • IR ۱۲:۵۷ - ۱۴۰۱/۰۶/۲۷
    0 0
    نباید بگذاریم خون شهیدان پایمال شود