جمره اولی صغری و جمره ثانی یا وسطی و جمره عقبی یا کبری. 3 ستون به نشان 7 سنگی که ابراهیم با آنها در 3 نوبت، شیطان را از خود راند؛ آن زمان که اسماعیل را به قربانگاه میبرد و حاجی جماعت باید در 3 روز، این نشانهای سنگی را سنگ بزند.
روز عید قربان، شیطان بزرگ را 7 سنگ و در روزهای 11 و 12 ذیحجه هر 3 شیطان را هر کدام 7 بار رمی کند؛ یعنی سنگی را که قبلا خارج از منی از زمین جمع کرده بر این نشانها زند. 7 بار رمی و هر رمی 7 سنگ.
و این جمرات تا 3-2 سال پیش خود قربانگاه بود؛ جایی که هر سال کلی کشته میداد. ستونی بود سنگی و باریک که از دل زمین برآمده بود و به طبقهای دیگر بالا رفته بود و وقتی میخواستی نزدیک شوی تا سنگ بزنی باید هم مراقب روبهرو بودی و هم پشت سر؛
چون رمیکنندگان ناشی که از فاصله دور با تمام زور بازو سنگی پرتاب میکردند تا به هدف بخورد، خطا میکردند و آنگاه سنگ بهجای شیطان، روی کله حاجی نگونبختی مینشست که از روبهرو آمده بود.
اما حالا ستونها را پهن کردهاند و به قاعده پایه پلهای خیابان تا سقف بالا بردهاند و وقتی حاجیان روبهروی آن میایستند تا سنگ بزند، دیگر نگران روبرو نیستند و صفحه سنگی این شیاطین را از اسفنجی پوشاندهاند سنگ مانند، تا وقتی سنگ بر سنگ میخورد، به سوی پرتابکنندگان بازنگردد و بر پای ستون بریزد.
و دیدنی است صورتها و بهخصوص چشمهای حاجیان رمیکننده که با چه خشمی و از سر چه غیظی سنگ پرتاب میکنند. گویی آنها ابراهیماند و این صفحههای سنگی شکل،شیطانی که به وسوسه آمده.
جمرات حالا به شکل پارکینگی طبقاتی درآمده با 5 سطح. همکف، جایی است که بیشتر از همهجا ازدحام دارد، طبقات بالا را جدیدتر ساختهاند و از همین رو مشتری کمتری دارد. بنا به قاعدهای ناگفته و نانوشته ضربه به شیطان سنتی پیش از ابلیس مدرن میچسبد از اینرو همکف شلوغتر است که وقتی میآیی دستها از دور چون منجنیقی میماند که با ضرب، شلیک میشوند.
غیر از دوربین های مداربستهای که همه جا را میپاید، کفها را به سنسورهای آمریکایی مجهز کردهاند تا به قاعده همان کنترل ترافیک شهر خودمان که زمان سبز و قرمز چراغ راهنمایی را تنظیم میکند، هر جا ازدحام بیشتر شود را مسدود کنند و جماعت را به جایی هدایت کنند که خلوتتر است.
و این همه تمهیدات از 3 سال پیش شروع شد که ماشین فلان رئیس حکومت که میخواست بر شیطان سنگ بزند، روی پل مِنی به صف مملو از جمعیت مردم زد و کلی آدم چون برگ خزان از بالا، پایین ریختند و روی سر فقیر بیچارههایی که از بیجایی زیر پل خوابیده بودند. پس از این کشتار، به صرافت افتادند که چه کنند با این محشر کبری و این شد که حالا شد و برای همان رئیسان فیس و افادهای، طبقهای زیرزمین مهیا کردهاند که از مسیری دورتر بیایند و با همان ماشین، پای جمره بایستند و فقط شیشه را پایین بیاورند و سنگ بزنند و خلاص.
و در این وادی آرزوها که هر چه از خدا بخواهی، اجابت میشود، مسجدی است بهنام خیف. اگر چه معروف است پای یکی از دیوارهایش، همانجایی است که قربانگاه اسماعیل بوده، اما فلسفه پیدایش مسجد را موضوعی دیگر میدانند.
اینجا همان جایی است که مشرکان مکه به تحریک یهودیان پیمان اتحاد بستند با قبایل عرب تا حمله برند به مدینه و بنکن کنند اسلام را و مسجد یادگاری شد بر شکست پیمان قریش با دیگر اعراب. اما حالا شده پناهگاه حاجیان بیجا و مکان که بیایند و در مسجدی که مشهور است 70 پیامبر در آن نماز خواندهاند، لنگر بیندازند.
و در وادی آرزو، گوشهای قربانگاه است و گوشهای شیطان و تو که انتخاب کنی راه را؛ تو که پا در مسیر خلیل گذاشتهای و حج ابراهیمی بهجا آوردهای که سخت است حاجیشدن و خیلی سختتر، حاجیماندن