وقتی گفت : «می خواهم هنرم را به‌عنوان باقیات الصالحات عمرم در این دنیا بگذارم و بروم » منظورش برایم روشن نبود، اما حالا که بسیاری از شاگردان جنوب شهریش با هنری که از استاد سپیدمویشان آموخته‌اند، صاحب شغل و روزی شده‌اند، به حکمت نذر و نیاز «داریوش عظیمی» پی می‌برم.

رابعه تیموری

همشهری آنلاین - رابعه تیموری: داریوش عظیمی ساکن محله پاسداران بود، ولی هر روز به جنوب تهران می‌آمد تا در کارگاهی که در یک خانه کلنگی راه انداخته بود، به جوانان جویای کار و شیفته هنر، حاصل یک عمر دود چراغ خوردنش را آموزش دهد. داریوش عظیمی دیگر در میان ما نیست، ولی شاگردانش مسیر او را ادامه می‌دهند.

خواندنی های بیشتر را اینجا بخوانید

شکل و شمایل نمای بیرونی خانه هیچ شباهتی به‌کارگاه تولیدات هنری ندارد. گوشه راهرو مقداری چوب و الوارهای نازک روی هم انباشته شده است. در طبقه همکف ٢ اتاق تودرتو قرارگرفته که روشنایی کوچه و حیاط از پنجره‌هایش به داخل می‌تابد. در اتاق جلویی دختر جوانی مشغول نصب نوارهای باریک چوبی روی بدنه ماکت یک کشتی مسافربری است. عرشه، دکل، بادبان و لنگر ماکت طبیعی و واقعی به نظر می‌رسند. روی دیوار اتاق نقشه‌های مهندسی کشتی ویکتوریا نصب شده که سردرآوردن از پیچیدگی‌های آن آسان به نظر نمی‌رسد.

دختر جوان دیگری در حال برش و چسباندن چوب‌هایی تیغه مانند به ماکت کشتی‌های بادبانی کوچک است که تعداد فراوانی از نمونه‌های تکمیل شده آن در گوشه اتاق به چشم می‌خورد. «پریسا عربی» مربی این هنرجویان جوان است که در خانه قدیمی خود به آنها رایگان آموزش می‌دهد. عربی تفاوت سنی چندانی با شاگردانش ندارد، ولی ‌تر و فرزبودن و مهارتش در بریدن و سوار کردن چوب و الوارها اوستا بودنش را به خوبی نشان می‌دهد.

عربی ساخت کشتی‌های بادبانی، معرق و منبت را رایگان به ٣ شاگردش آموزش می‌دهد. او شاگرد مرحوم «داریوش عظیمی» است و این هنرها را از استادش آموخته است. عربی می‌گوید : «استاد عظیمی به این منطقه آمده بود تا به جوانانی که توانایی پرداخت هزینه کلاس‌های هنری را ندارند هنرش را بدون دریافت شهریه آموزش دهد. عمر استاد عظیمی به دنیا نبود و زود ترکمان کرد، ولی من و دیگر شاگردانش تصمیم گرفتیم به خواسته او عمل کنیم. »

شاگرد با معرفت استاد در هر یک از نمایشگاه‌های هنری که شرکت کرده، دست سازه‌های شاگردانش را هم به نمایش گذاشته است. او می‌گوید : «استاد عظیمی در جنوب تهران حدود ١٠ شاگرد داشت که تعداد زیادی از آنها به ساخت و فروش محصولات چوبی مشغول هستند. این هنرمندان برای ماندگار شدن رسم استاد یک یا چند جوان را رایگان آموزش می‌دهند و خود را متعهد می‌دانند که تا حد امکان زمینه اشتغال شاگردانشان را در بازار محصولات چوبی فراهم کنند. »

این چرخه قطع نمی‌شود

«سیما شریفی» یکی از شاگردان عربی است. ساکت و کم‌حرف به نظر می‌رسد و سخت سرگرم کار است. او می‌گوید : « من همیشه دلم می‌خواست ساخت وسایل چوبی را یاد بگیرم، ولی هزینه هر ترم آموزشگاه‌ها چند میلیون تومان است که پرداخت آن از توان من برنمی آید. وقتی آگهی آموزش رایگان و استخدام این کارگاه را در فضای مجازی دیدم، به این جا آمدم. » شریفی از اولین هنرجویانی است که هر روز صبح به‌کارگاه می‌آید و ٨ ساعت بدون خستگی کار می‌کند. اودر کنار یادگیری ساخت صنایع‌دستی، بابت تکمیل کشتی‌های بادبانی هم از استادکارش دستمزد دریافت می‌کند.
میان ابزار و خرده ریزهای نجاری که روی میز کار داخل اتاق به چشم می‌خورد، ماکت خانه و پیرمردی روستایی جلب توجه می‌کند. پنجره‌های خانه ساده و آبی‌رنگ است و پرده‌هایی پر گل و بته در پشت آن نقاشی شده. تنه حیوانات داخل ماکت که از چوب تراشیده شده‌اند، به خوبی سمباده خورده‌اند و خم و انحنای هیکل حیوانات به زیبایی نشان داده شده است.

« مریم قانع نژاد» این ماکت را ساخته است او دانشجوی کارشناسی ارشد رشته نقاشی است و می‌گوید : « من به‌کار با چوب علاقه دارم و این رشته را از خانم عربی یاد می‌گیرم. من هم با دیدن روحیه استاد، تصمیم گرفته‌ام دانسته‌هایم را در اختیار دیگران بگذارم و وقتی به مرحله استادی رسیدم، هنرم را به‌کارآموزان دیگر آموزش می‌دهم. »

باقیات الصالحات یک هنرمند | رسم استاد ماندگار شد

همه‌چیز از پلاک ٨ کوچه شهید مرتضوی شروع شد

تابستان سال ١٣٩٦ بود که شنیدم صنعتگر و هنرمندی اهل دل در محله آذری کارگاه صنایع چوبی راه انداخته و به جوانان جنوب شهری ساخت وسایل چوبی را رایگان آموزش می‌دهد. در فروش دست‌سازه‌های‌شان هم به آنها کمک می‌کند تا شاید در بازار صنایع‌دستی سری توی سرها درآورند. گشتم و کارگاه را در کوچه تنگ و باریک شهید مرتضوی پیدا کردم. یک خانه کلنگی یک و نیم طبقه بود با یک در آهنی طوسی رنگ کوچک ودر اتاق‌های تودرتوی بزرگ آن چند جوان مشغول سابیدن و میخ زدن و رنگ زدن چوب و الوارهای باریک و بلند بودند.

دم و دستگاه کارگاه مفصل بود و از اره فلکه تا دستگاه برش و انواع چوب و الوار یافت می‌شد. استاد عظیمی کارگاه پربروبیایش در محله پاسداران را تعطیل کرده و لوازم و وسایل پرو پیمان کارگاهش را به اینجا آورده بود تا شاگردان جوانش بدون پرداخت ریالی از آنها استفاده کنند. کم‌و کسری‌های آنها را هم خودش تامین می‌کرد و هر روز صبح با یک بغل الوار و میخ و تخته به‌کارگاه می‌آمد.

او از دوستان قدیمی «عبدالله خامه چی» استاد صنایع چوبی مرکز کارآفرینی منطقه ١٧ بود و در مدت کوتاهی که در این مرکز با دوستش همکاری می‌کرد متوجه شد بسیاری از جوانان جنوب شهر عاشق هنر هستند، ولی به دلیل بالا بودن هزینه یادگیری صنایع چوبی و ناآشنا بودن به فوت‌وفن‌های کاسبی در بازار فروش محصولات چوبی عطای عشقشان را به لقای آن می‌بخشند. او در روزنامه برای جذب جوانان جویای کار عاشق هنر جنوب شهری آگهی منتشر کرد و سیل جوانانی که برای اشتغال مراجعه کردند، او را مطمئن کرد که راه درستی برای باقی گذاشتن باقیات الصالحات عمرش انتخاب کرده است.

برنامه‌هایی که آرزو ماندند

استاد مهربان در آن کارگاه جوانان بسیاری را آموزش داد و دست آنها را در دست تاجران صنعت چوب گذاشت. او برای توسعه کارگاهش و آموزش شاگردان جنوب شهری‌اش خواب و خیال‌های بسیاری داشت : « می‌خواهم دیوارهای این کارگاه را با تابلوها و آثار خودم و بچه‌ها پر کنم تا اینجا شبیه یک نگارخانه و نمایشگاه شود. طبقه بالا محل کار خانم‌ها می‌شود و پایین کارگاه آقایان. توی حیاط هم ماکت چند کشتی را می‌گذاریم. می‌خواهم پای خریداران عمده بازار چوب را به اینجا باز کنم. دوست دارم در سال‌هایی که از عمرم باقی مانده، هر کاری که می‌توانم برای جوانان این محله‌ها انجام دهم تا باقیات الصالحات عمرم باشد. »

از عمر داریوش عظیمی چندان نمانده بود و ٢٠ اسفند همان سال بر اثر سکته قلبی درگذشت، ولی شاگردانش مسیر او را ادامه دادند و این چرخه متوقف نشد.

استاد عظیمی در رشته‌های نقشه‌کشی ساختمان، طراحی لباس، معرق، منبت‌کاری، مجسمه‌سازی و ساخت ماکت کشتی‌های بادبانی مهارت داشت. او ٤ سال در جنوب کشور، در یک کارگاه لنج‌سازی کار کرده بود و ساخت و طراحی کشتی‌های بادبانی، کانتینردار و لنج از توانایی‌هایش بود.


کد خبر 707803

برچسب‌ها

پر بیننده‌ترین اخبار زیر پوست شهر

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha