به گزارش همشهری آنلاین، رمان انقلاب، خاله بازی نیست درباره تغییراتی است که در زندگی دختری ۹ ساله در طول انقلاب چین اتفاق میافتد. نسخه اصلی این کتاب سال ۲۰۰۷ منتشر شده است. زندگی مرفه دختری که همراه پدر و مادر جراح خود در ووهان چین سپری میشد، با انقلاب حزب کمونیست در سال ۱۹۴۹ تغییر میکند.
بعد از انقلاب چین، زندگی برای این خانواده و تعدادی از خانوادههای مرفه دشوار میشود. مخاطب در طول کتاب شاهد تغییر شخصیت این دختر خواهدبود.
در پایان کتاب نقشهای از چین و محلهای که داستان در آن جریان دارد، یادداشت نویسنده، سابقه تاریخی چین و یک مصاحبه کوتاه از نویسنده چاپ شدهاست.
بررسی انقلاب چین در رمان «انقلاب، خاله بازی نیست»
نسخه اصلی کتاب
درباره نویسنده
ینگ چانگ کامپستین (Ying Chang Compestine) (زاده ۸ مارس ۱۹۶۳) نویسنده، سخنران، مجری تلویزیون و سرآشپز چینی آمریکایی است. او بیش از ۲۰ کتاب نوشته است که بر اساس زندگی او در دوران بزرگ شدن در انقلاب فرهنگی چین است. ینگ چانگ کامپستین در ووهان چین به دنیا آمد و بزرگ شد. خانواده او سرمایه دار (بورژوا) در نظر گرفته میشد، بنابراین گارد سرخ، وسایل خانواده او را برداشت و پدرش دو بار به زندان افتاد. به دلیل مشکلات خانواده، کامپستین برای زندگی به خانه پدربزرگ و مادربزرگش فرستاده شد.
- افشاگری ۳ مترجم مشهور ایرانی | فاجعه بیشرمانه شوهر عضو آکادمی و آوازهخوانی که برنده نوبل شد | نوبل کاملا به جغرافیای سیاسی وابسته است
- شباهت برنده نوبل ادبیات ۲۰۲۲ با سیمین دانشور | آنی ارنو چگونه برنده جایزه یک میلیون و ۲۰۰ هزار دلاری شد؟ | کتاب های برنده نوبل خود زندگی نامه است
کامپستین مدرک خود را در رشته ادبیات انگلیسی و آمریکایی گرفت و انگلیسی را در چین تدریس کرد. او همچنین به عنوان مترجم برای اداره زلزله شناسی چین کار می کرد.
ینگ چانگ کامپستین- نویسنده کتاب
قسمتی از متن کتاب
صدای عصبانی رفیق لی از پنجرههای بسته ما با خشونت به درون آمد. «همه فورا در محوطه حاضر شوند. همین حالا به محوطه بیایید!» مادر گذاشت او را مثل یک عروسک خیمهشببازی اینور و آنور ببرم. کمکش کردم کتش را بپوشد و به محوطه برود.
وحشتزده برانکاردی جلوی ساختمان دکتر دیدیم که با ملافه آبی پوشیده شده و خطوط بیرونی بدن یک نفر از زیر آن پیدا بود.
زیر ملافه چه بود؟ بدن ماما؟ چطور امکان داشت؟ او تازه از اینور محوطه به آن ور دویده بود. نمیخواستم چیزی را که میبینم باور کنم.
دو پسر، مادربزرگ لرزانشان را که نزدیک برانکارد ایستاده بود، نگه داشتهبودند. مادربزرگ به شدت گریه میکرد و اشک از گونههایش پایین میچکید. به نظر میرسید که اگر آن دو پسر نبودند، بر زمین میافتاد. پسر بزرگتر مدام چشمهای پف کردهاش را با پشت دست آزادش پاک میکرد. پسر کوچکتر انگار حواسش پرت باشد به دوردست خیره شدهبود.
قلبم از ترس و اندوه لرزید. اگر همین حالا او را به بیمارستان میرساندند، میتوانستند نجاتش بدهند؟ اشکهایم را پس زدم. نمیخواستم رفیق لی آنها را ببیند.
رفیق لی در حلقه گاردهای سرخ، کنار پسر بزرگتر ایستاده بود و همچنان که منتظر جمع شدن همه بود، سیگار میکشید. متوجه ما که شد، با بدجنسی پوزخندی شیطانی تحویلم داد. مادر چشمهایش را نیمه بسته نگه داشت.
در حدود بیست تا از همسایهها، بیصدا در باد سرد بهاری ایستاده بودند. روز قبل باران باریده بود. برای همین زمین محوطه گلآلود بود. چالههای کوچک آب، اینجا و آنجا تشکیل شدهبود. شاخهها مانند دستهایی ناامید در التماس برای کمک روبه آسمان بالا رفته بودند.
رفیق لی از پشت بلندگو فریاد کشید: «همگی خوب به خائن شماره یک نگاه کنید!» به پیکر زیر ملافه اشاره کرد. «با خودکشی، از بازآموزی فرار کرد و نفرتش را به صدر مائو و انقلاب نشان داد!»
رمان انقلاب، خاله بازی نیست نوشته ینگ چانگ کامپستین و ترجمه فریده خرمی در سال ۱۴۰۰ در هزار نسخه و ۱۶۴ صفحه و قیمت پشت جلد ۵۷ هزار تومان توسط انتشارات پیدایش منتشر شد.
نظر شما