کودکی را در فقر گذراند. پدرش احمد، با کشت گندم در زمینی کوچک و داشتن چند نخل بهسختی خانواده را تأمین میکرد. او که در مکتبخانه درس خوانده بود شبها برای فرزندانش قرآن، ناسخالتواریخ، دعاهایی از مفاتیحالجنان و اشعاری از سعدی میخواند. چشمه دینی و اعتقادی پدر، غلامحسین را به دانستن و تحصیل علم تشنهتر کرد لذا مقدمات را در مکتبخانه گذراند و از آنجا به دبستان رفت.
مدرسه انوشیروان تنها مدرسه اهرم بود لذا جمی پس از پایان تحصیلات ابتدایی باید راهی دیگر برای علمآموزی و اقناع روح و علایق خویش مییافت، پس حاجشیخعلی ماحوزی که در همسایگی آنها زندگی میکرد جامعالمقدمات و بخشی از سیوطی را از وی آموخت.
پدر غلامحسین در 40سالگی فوت کرد و مسئولیت اداره مادر، 5 برادر و تنها خواهر بر شانههای او قرار گرفت. ازطرفی در چنین شرایط سخت و در اوج تنگدستی، او درس و طلبگی را رها نکرد و در 1327 به آبادان مهاجرت کرد تا نزد آیتالله شیخعبدالرسول قائمی (1275 ش، اصفهان- 1373 ش، قم) مؤسس تنها مدرسه علمیه آن زمان آبادان، تحصیل دروس حوزوی را پی بگیرد. در آبادان و به سن 20 بود که با یکی از علویههای بوشهری ازدواج کرد و ثمره آن 4 پسر و 2 دختر است.او پس از چندی به نجف اشرف رفت و در آنجا حاشیه ملاعبدالله و مطول را خواند و از محضر آیتالله راستی کاشانی و شیخ محمدعلی مدرس استفاده کرد.
در هنگامه نهضت ملیشدن صنعت نفت و قیام 30تیر 1331 که بنا بر آن، حمایت آیتالله کاشانی و قاطبه مردم از نخستوزیری مصدق رقم خورد، جمی در نجف بود؛ اما مدت اقامت او 2سال بیشتر طول نکشید و مجبور شد بهدلیل بیماری به آبادان بازگردد و نزد حضرات آیات قائمی، صدرهاشمی و محمدطاهر شبیر خاقانی تحصیل علوم دینی را ادامه دهد. در این زمان با آیتالله شیخ عیسی طرفی هممباحثه شد و رفاقت یافت.جمی پس از پایان درس سیوطی و مغنی بخشی از عروهالوثقی را نیز به استادی آیتالله قائمی خواند؛ بدینترتیب جمی در آبادان ماند، با مردم شهر کاملاً مأنوس شد و در غمها و شادیهای آنها شریک شد و در سردی و گرمی روزگار همواره در کنار مردم این خطه ماند و تبلیغ دینی را پیشه کرد.
همراهی با نهضت امام
پس از تبعید حضرت امام(ره) از کشور در سال 1343، جمی و دیگر روحانیون آبادان در اول آذر 1343 تلگرافی مبنی بر اعلام مراتب ناراحتی و تأسف علما و مردم آبادان از این واقعه(تبعید) تنظیم و برای امام به ترکیه مخابره کردند. بعد از این زمان، وظیفه و مسئولیت سنگینی بر دوش روحانی سرشناس و مبارز آبادان قرار گرفت.
جمی این شهر را به کانون ارتباط ایران با نجف تبدیل کرد. مبارزین برای خروج از کشور و ورود به عراق و بالعکس، از این منزلگاه عبور میکردند و جمی در سازماندهی، حمایت و همراهی ایشان نقش بسزایی داشت. حتی اعلامیهها و نوارهای سخنرانی و کتب، رسالهها و دیگر آثار حضرت امام از نجف ابتدا به این شهر میرسید و از آنجا به دیگر کانونها و مراکز انقلابی سراسر ایران گسیل میشد و در این مسیر و گذر این روحانی نحیفالجثه اما بلندنظر و مبارز بهعنوان حامی و هماهنگکننده، نقش بسیاری داشت.
در گرماگرم سالهای منتهی به پیروزی انقلاب، پیرو رهنمود حضرت امام مبنی بر برگزاری جلسات روحانیون در شهرستانها برای بررسی اوضاع کشور، روحانیون آبادان همچون صدر هاشمی و قائمی، حاجمکی، سنابادی و برهانی و در رأس ایشان غلامحسین جمی نسبت به برگزاری جلسه هفتگی روحانیون مبادرت ورزیدند. این جلسات هر هفته عصرهای جمعه و در مساجد مختلف شهر برگزار میشد که در آن جمی سخنرانی میکرد و روحانیون را در جریان آخرین اخبار قیام و نهضت امامخمینی و اوضاع سیاسی کشور قرار میداد و آخرین توصیهها، رهنمودها و اعلامیههای حضرت امام را برای آنان یادآور میشد.
در سال1351 جمی بهسختی بیمار شد و از فعالیت عادی بازماند و برای درمان و جراحی تومور مغزی به بیمارستان نمازی شیراز اعزام شد. پس از عمل جراحی پیچیده، سخت و سنگین، از بیماری و مرگ نجات یافت اما وضعیت عادی و ظاهری صورتش تغییر کرد. این عمل جراحی بههیچروی سبب نشد که او دست از مبارزه و سخنرانیهایش بردارد بلکه پس از طی دوره نقاهت ادامه مسیر زندگی را صرف فعالیتهای انقلابیاش کرد.
فعالیتها و سخنرانیهای جمی در آبادان سبب شده بود تا او سکاندار و چهره پیشرو انقلاب در آن خطه باشد؛ ازاینرو وقتی روحانیون مبارزی چون سیدعبدالکریم هاشمینژاد، محمد مفتح، هاشمی رفسنجانی و هادی غفاری و... برای سخنرانی به آبادان میرفتند جمی وظیفه حمایت و پشتیبانی ایشان را در آنجا بهعهده داشت و تدارکات لازم را مهیا میکرد و حتی اسباب و وسایل سفر ایشان را به نجف اشرف و دیدار با حضرت امام(ره) فراهم میآورد.
وضعیت او و سخنرانیهایش برای رژیمشاه مشکلساز شد و وی را از بردن نام امامخمینی(ره) بر بالای منابر سخنرانیاش منع کردند.برادرش عبدالرسول نیز از جمله مبارزانی بود که با سازمانها و مراکز انقلابی در ارتباط بود. در سال1355 ساواک در پی بهدستآوردن مدارکی دال بر این ارتباط و فعالیت علیه رژیم شاه، او را دستگیر و بهشدت شکنجه کرد و تا 1357 وی را در زندان نگهداشت.
پس از پیروزی انقلاب اسلامی
با پیروزی انقلاب اسلامی، مسئولیت بر دوش روحانی انقلابی، مبارز و پیشرو شهر آبادان سنگینتر شد. ریزشها و خیزشها منحصر به آبادان نبود. در سراسر کشور عوامل و سرسپردگان رژیم مسئولیتها را واگذاشته فراری یا مخفی و یا دادگاهی شدند. نیروهای پرشور انقلابی با کمترین سازماندهی و تجربه عهدهدار هدایت و اداره دستگاهها و سازمانهای لشکری و کشوری شدند. در آبادان نیز نیروهایی تازه نفس عهدهدار وظایف اداره شهر شدند و یا به هدایت و خدمت در نهادهای برآمده از دل انقلاب پرداختند.
در راس این تغییر و تحولها، جمی بود که بر این فرآیند کنترل و نظارت داشت. او به همراه چند نفر از علاقهمندان انقلاب، شورای انقلاب آبادان را شکل داد و بعد کمیته انقلاب اسلامی را راهاندازی کرد.
جمی علاوه بر برپایی و اقامه نماز جمعه در آبادان، تحولات و تحرکات سیاسی شهر را بادقت و وسواس زیر نظر داشت، تا در این شرایط از فضای به دست آمده سوء استفاده نشود و گروههای ضد انقلاب نشو و نما نکنند. تقریبا تمامی ارکان ادارهکننده شهر با او در ارتباط بودند و با او مشورت میکردند.
با شروع جنگ تحمیلی شهر آبادان که به هیچ وجه مانند بسیاری از شهرهای مرزی آمادگی ورود به جنگ را نداشت، در وضعیتی بحرانی قرار گرفت و یک سال در محاصره به سر برد. در چنین شرایط و وضعیت آشوبزدهای، با تمام محدودیتها و تنگیهای موجود، جمی در شهر ماند و نقطه قوتی برای مقاومت آن شد. جمی در زیر باران بمب و خمپاره در آبادان ماند و نمازهای جمعه آن را در چنین شرایطی اقامه کرد. نماز و نماد عبادی سیاسیای را که بسیار مورد توجه حضرت امام بود در این شهر زنده نگهداشت.
او در آذر 1361 در انتخابات اولین دوره مجلس خبرگان به نمایندگی از مردم خوزستان برگزیده شد اما درانتخابات دومین دوره این مجلس به دلیل شرکت نکردن در آزمون وضع شده از سوی شورای نگهبان از صحنه رقابت بازماند. غلامحسین جمی نه تنها در دوران مبارزه و طول جنگ بلکه در زمان بازسازی نیز در کنار مردم آبادان ماند و بعد از جنگ نیز سنگر نماز جمعه آبادان را ترک نکرد تا آنکه در سال 1382 به دلیل کهولت سن و ضعف جسمی از این جایگاه کناره گرفت.
جمی سرانجام شنبه هفتم دیماه جاری در پی عارضه تنفسی و مغزی رحلت کرد.
برلیان دفاع مقدس
اکبرهاشمی رفسنجانی که سالها مدیریت جنگ 8ساله را بر عهده داشت، در تجلیل از شخصیت والامقام آیتالله جمی، وی را قطعه مشعشع برلیان در تاریخ دفاع مقدس خواند.
آنچه در پی میخوانید بخشی از سخنان رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام در بزرگداشت امام جمعه فقید آبادان است که سال گذشته در مراسم نکوداشت آیتالله جمی، امام جمعه سابق آبادان در محل سالن همایشهای سازمان صدا و سیما بیان کرد. در تاریخ ایران دورهای به عظمت دوران دفاع مقدس را نمیتوان پیدا کرد. دورهای که ملت ما روی پای خود در برابر همه شروران عالم غرب و شرق و ارتجاع و عامل آنها یعنی صدام مقاومت کرد و در تاریخ، یک سابقه مهمیثبت شد. همه موفقیتهای جمهوری اسلامیمعجزه تاریخ است.
کسانی که در این میدان ایثار و فداکاری کردند و جنگیدند، تاریخ ایران و بلکه دنیا آنها را هیچ وقت فراموش نخواهند کرد. از سوی دیگر نقطه درخشان دوره دفاع مقدس را باید در آبادان و خرمشهر جستوجو کرد.
همان روزهایی که خرمشهریها، ارتش مغرور عراق را دم دروازههای خرمشهر معطل کردند، سرنوشت جنگ قابل پیشبینی شد. مقاومت و پایداری مردم آبادان نیز دیگر مولفه مهم در طول تاریخ دفاعمقدس بود که در ماندن مردم آبادان برای دفاع از خاک ایران این روحانی بزرگ(آیتالله جمی) نقش اول را دارد، هرچند که نماندن برای او آسان بود، اما آنجا ماند چون تشخیص دادند و میدانستند که هویت آبادان با بودنش محفوظ میماند.در آنجا نماز جمعه بر پا کردند و برای مذاکره با رزمندگان و مردمیکه در آبادان مقاومت میکردند، جلساتی تشکیل میدادند. پس این حماسه را باید بیش از این در تاریخ و فضای آینده کشور بگنجانیم.
با سقوط خوزستان، ادامه انقلاب اسلامیحیاتش مشکل میشد چون منابع حیاتی ما در آن منطقه وجود داشت و با همان منابع محدود تخریبشده تا آخر جنگ توانستیم زندگی اقتصادی خود را بچرخانیم. دشمن در چندقدمی مراکز حیاتی ما بود، از کارون عبور کرده بود و محاصره جدی برای آبادان بهوجود آورده بود اما خوزستان، که در تاریخ همیشه پشتیبان کل ایران بوده است، پشتیبانی خود را در جنگ خیلی خوب نشان داد و مردم صبور این منطقه قهرمانی کردند و مرکز الهامبخشی نظام بودند.
نوشتم تا بماند
آیتالله غلامحسین جمی (1304ـ 1387) پس از پیروزی انقلاب اسلامی با حکم حضرت امام(ره) بهعنوان نخستین امامجمعه آبادان معرفی شد و از چهرههای ماندگار و مظهر مقاومت شهر آبادان در دفاع مقدس بود. مردم آبادان چند روزی است با پیر مقاوم خود که در سن 83سالگی بر اثر بیماری راهی خانه ابدی شد، وداع کردند. در این کوتاه بر مهمترین آثاری که در باره وی منتشر شدهاند، مروری خواهیم داشت.
«کتاب نوشتم تا بماند» بیست و چهارمین کتاب از مجموعه یادداشتهای جنگ تهیه و منتشر شده توسط دفتر ادبیات و هنر مقاومت، به اهتمام محسن کاظمی، مهمترین کتاب درباره آیتالله جمیاست. فصل نخست این کتاب یادداشتهای روزانه آیتاللهغلامحسین جمی در جنگ را از تاریخ 24 مهر 1359 تا 19 مهر 1360 دربرمیگیرد.
فصل دوم شامل یادداشتهای پراکنده آیتالله غلامحسین جمی با عناوین دوران مبارزه، جمی و بیماری، در میان بحران، پایداری تا پیروزی، بدرقه خاموش و آوای توحید است.
در فصل سوم با عنوان پیوستها آثار شفاهی آیتالله غلامحسین جمی و از جمله خطبه نماز جمعه و سخنرانیها و گفتوگو با مطبوعات گردآمده است.
کتاب نوشتم تا بماند در قطع وزیری و 855 صفحه، با شمارگان 2500 نسخه و قیمت11000تومان و جلد گالینگور تاکنون توسط انتشارات سوره مهر به چاپ دوم رسیده است. چاپ نخست این اثر سال 1386 با شمارگان 2200 نسخه روانه بازار کتاب شده بود.«خاطرات حجتالاسلام غلامحسین جمی» کتاب دیگری درباره وی است که وقایعی مانند؛ کشف حجاب، نهضت ملی شدن صنعت نفت و نقش علما و فداییان اسلام در آن واقعه، نقش آبادان در نهضت امام خمینی(ره)، فعالیتهای آیتالله قائمی و وقایع شتاببخش به پیروزی انقلاب اسلامی را شرح میدهد.
در پایان این کتاب، فصل جداگانهای از خاطرات آیتالله جمی از جنگ تحمیلی بهصورت روزشمار آمده است. کتاب خاطرات حجتالاسلام غلامحسین جمی در قطع رقعی و 295 صفحه و با شمارگان3000 نسخه و قیمت 19000ریال، سال 1385 توسط انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی تدوین و منتشر شده است. شماره بیست و سوم ماهنامه تاریخی- فرهنگی شاهد یاران نیز که با موضوع زندگی و سرگذشت آیتالله جمی است، مهرماه 1386 توسط نشر شاهد منتشر شده است.
نماد صبر و استواری
عاطفه و همت بسیاری متوجه تجلیل از او در مراسم تشییعش بود. تا آخرین روزهای عمر خود بسان روزهای حصر آبادان، اطرافیان را میهمان محبت، آرامش و وقار خود میساخت. چشمان زلالی که آیینه ضمیر تابناک و صیقل خورده او بودند، بیش از هر چیز، بیننده را به عالم معنا و جهاد فرا میخواند و صحنههای ناب و بیبدیل روزهای خون و آتش را تداعی میکرد. آنچه در پی میآید چکیدهای از شاید آخرین گفتوشنود با اوست که در نشریه شاهد یاران به چاپ رسیده است.
-
بخش اعظم شهرت شما در میان مردم ایران، مقاومتی است که در روزهای جنگ نشان دادید و در تقویت و پایداری نیروهای رزمنده در آبادان نقشی تعیینکننده را ایفا کردید. از خاطرات شیرین آن روزها، نکاتی را بیان کنید.
من واقعاً نمیدانستم سرانجام ما چه خواهد بود. در نمازهای جمعه به مردم وعده پیروزی میدادم، ولی خودم نمیدانستم سرانجام کارمان چه خواهد شد. در ایام حصر آبادان و با وجود تمام اخبار بدی که به ما میرسید، از جمله اخبار انفجارها و ترور شخصیتهای بزرگی چون شهید بهشتی و 72 تن یاران انقلاب، بهحمدالله روحیه ما تضعیف نشد. این یک توان خدایی بود. خدا این روحیه را به ما داده بود که در اثر شنیدن این خبرها روحیهمان را از دست نمیدادیم.
با وجود اینکه آبادان، شهری محاصره شده بود، من مردم را تشجیع میکردم که به مقاومت ادامه بدهند. هر جا چند تا رزمنده جمع میشدند، در آنجا حاضر میشدم و آنها را به مبارزه ترغیب میکردم و سخنان قوی میگفتم، اما خودم در درونم حال دیگری داشتم و نمیدانستم چه میشود. همه ارتشهای جهان برای جنگ با ما که بیسلاح بودیم، آمده بودند. من رزمندهها را دلداری میدادم و تشجیع میکردم و خودم هم در درونم به خدا پناه میبردم و خدا هم حفظ فرمود.
-
در ایام حصر رابطه عاطفی شما با امام و پیامهایی که ایشان برای شما میفرستادند تا چهحد در حفظ روحیهتان تاثیر داشت؟
امام همیشه به ما وعده نصرت و پیروزی میدادند. البته همه به ما نظر موافق داشتند. شرایطی بود که حتی یک ساعت در آبادان ماندن هم مشکل بود، اما هنگامیکه رزمندهها میدیدند که من ماندهام، انگیزه پیدا میکردند که بمانند و مقاومت کنند.
-
در آن روزها چه عاملی سبب میشد که حرف شما این همه روی مردم تاثیر داشته باشد؟
البته من خودم را لایق این صفات نمیدانم. اولاً که لطف و عنایت خدا بود. از سوی دیگر میدیدند که ما اراده کردهایم به آنچه میگوییم عمل کنیم و صداقت داریم. در موقع جنگ، من واقعاً در آبادان تنها بودم و روحانی دیگری در آنجا نبود. اینها میآمدند و پس از مدت کوتاهی میرفتند. بهترین و خوشترین ایام من همان روزهایی بود که در حصر آبادان قرار داشتیم. کسانی را دیدم که حقاً از اولیای خدا بودند.
در آن ایام بسیاری از رزمندههایی که به جبهه آمده بودند، هنوز نابالغ بودند، اما با شور و تحرکی عجیب و ارادهای خللناپذیر و بدون ذرهای چشمداشت تلاش میکردند و زحمت میکشیدند. یادم هست در یکی از بازدیدهایی که از جبهه داشتم، یک نوجوانی که تازه بالغ شده بود، هنگامیکه میخواستیم عبور کنیم، از ما جواز عبور خواست.
با وجود اینکه ما را میشناخت، چون جواز نداشتیم، اجازه عبور نداد. من از دیدن این صحنه واقعاً مشعوف شدم.
-
پس از شکسته شدن حصر آبادان، خاطره شیرین شما کدام است؟
اینکه مملکت بلافاصله پس از رحلت امام، رهبر پیدا کرد و آن هم شخصیتی چون رهبر معظم انقلاب، از خاطرات خوش من است. من در آن جلسه خبرگان حضورداشتم و وقتی تاییدات امام نسبت به ایشان نقل شد، به ایشان رأی دادم و بعد از آن هم یک روز به اتفاق آقای جزایری و عدهای از مردم خوزستان خدمتشان رفتیم. ابتدا ما صحبت کردیم و بعد هم ایشان صحبت کردند. آن روز هم از اوقات خوش زندگی ماست.
-
بزرگترین آرزوی شما چیست؟
خوشبختی ما روزی است که ببینیم در این مملکت چیزی جز اسلام نیست و جز به منویات اسلام عمل نمیشود.
هدف ما و همه ملت از همه این تلاشها تحقق اسلام بود و طبعاً آن روز بیش از هر زمان خوشحال خواهیم بود که شاهد اسلامیباشیم که همه ملت برای تحقق آن تلاش کردند و امام راحل تمام هم خود را مصروف آن کرد و طبعاً تمام مؤمنین و مجاهدین در این کشور هرگاه که ببینند این کشور، قدمیبه سوی تحقق اهداف اسلامیپیش میرود، شادمانتر خواهند بود. آرزوی ما هم جز این نیست.