بیست و چند سال پیش فرانسویها، از کشف فیلمساز جوانی مشعوف شدند که نوع نگاهش به زندگی اخلاقیات و البته سینما، منحصر به فرد بود. کارگردانی که در گام اول حتی نخل طلای کن را هم به خانه برد ولی خیلی زود تصمیم گرفت صرفا ستاره جشنوارهها نباشد.
سودربرگ به هالیوود آمد و در کنار ساخت آثار مستقلی که هر یک، اتفاقی مهم محسوب میشدند، فیلم سرگرمکننده هم بسازد. به همین دلیل است که سالهاست عادت کردهایم شاهد رفتوآمدهای مکرر او میان سینمای مستقل و هنری و سینمای تجاری باشیم. سودربرگ هم اهل روایتهای غیرمتعارف است و هم داستانگویی سرراست.
کارگردانی که هم «کافکا» و «ارین براکوویچ» میسازد و هم «اوشن»ها را. در تازهترین اثرش سراغ چهگوارا رفته است تا باز هم مخاطبان خود را غافلگیر کند.
اینک پس از سالها که با سینمای او زندگی کردهایم باید بدانیم که حدس زدن درباره کار بعدی او و اینکه با چه سبکی سراغ چه سوژهای میرود عملا تلاشی بیهوده و بیثمر است. به همین دلیل وقتی چند سال قبل رسما اعلام شدکه قرار است فیلمی بیوگرافیک درباره انقلابی مشهور آمریکای لاتین ارنستو چهگوارا، بسازد، طرفدارانش غافلگیر نشدند.
از طرفی چندان جای تعجب نداشت که بنینودل تورو ستاره برنده اسکار «قاچاق» در نقش چه گوارا بازی کند؛ حماسهای چهارونیم ساعته از آب درآمده که در آن کارگردان با ساختارشکنی در فیلمهای زندگینامهای در دو بخش، خاصترین لحظات زندگی این فرمانده نظامی را به تصویر میکشد. او در فیلم نخست که «آرژانتین» نام دارد، از پیمان «چه» و دوستش فیدل برای براندازی دولت وقت میگوید، هرچند میان برشهایی هم به سفر چهگوارا به نیویورک و سخنرانی او در سازمان ملل دارد؛ در محلی که خطاب به جامعه جهانی از سکوت مجامع بینالمللی در مقابل اشغال خلیج خوکها و تحریم اقتصادی کوبا ابراز تاسف کرد. «چریک» بخش دوم این فیلم بلند نیز به آخرین ماموریت «چه» در کشور بولیوی و مصیبتی که نهایتا گرفتار آن میشود میپردازد.
- چه انگیزهای سبب شد که ریسک پرداختن به شخصیتی سیاسی چون «ارنستو چهگوارا» را بپذیرید؟
راستش را بخواهید پیشنهاد ساخت این فیلم از جانب بنیسیو و لورا بیکفورد مطرح شد. ما سر کار «قاچاق» بودیم که بحث درباره چنین سوژهای آغاز شد. من هم به کمک دوستانم ادامه دادم تا این طرح به نتیجه رسید. وقتی یک پروژه هنوز در حد یک طرح ذهنی است، هزاران نقشه برای به روی پرده آوردن آن دارید و مدام با آن بازی میکنید. البته این بد نیست و میتوانید همه جوانب و احتمالات موجود را بررسی کنید. در بسیاری موارد مجبور بودیم با مشورت اعضای گروه تصمیمات بزرگی بگیریم. البته کار چندان سختی نبود اما از آنجایی که من با این فرهنگ بیگانه بودم با وجود مطالعات و تحقیقات زیادی که در این زمینه انجام شده بود ناخودآگاه در برخی موارد به مشکل برمیخوردم. به عنوان یک کارگردان سوئدیالاصل تعلق خاطر و بار احساسی یک شهروند کوبایی را به این فرهنگ نداشتم. به عنوان مثال ناچار بودیم به دلیل اینکه اطلاعات کافی نداشتیم به ضرورت حفظ خط روایی قصه تمام رویدادهایی را که بین دو شهر گرانما و لیورو اتفاق افتاده بود را حذف کنیم.
- در پروسه نسبتا طولانی تحقیق، نگارش فیلمنامه و فیلمبرداری از «چه» چه چیزهای جدیدی آموختید؟
همانطور که قبلا اشاره کردم ما از زمان «قاچاق» به فکر ساختن این فیلم بیوگرافیک افتادیم. فکر میکنم تا کن امسال هشت سالی طول کشیده باشد! هرچه که من از «چه» آموختهام در طول این سالها تغییر کرد یعنی تا زمانی که فیلم کامل شد خودم هم درباره یافتههایم اطمینان قطعی نداشتم. اما میتوانم بگویم مهمترین مسئلهای که با تصویر زندگی «چه» به آن برخوردم، لزوم و اهمیت مفهوم انتزاعی «تعهد در مقابل بیقیدی» بوده است. داشتن یا نداشتن چنین احساس تعهدی میتواند در زندگی شخصی و اجتماعی و حتی در متن بزرگتری به نام جامعه جهانی فاجعهآفرین باشد یا بالعکس تعاملات انسانی هر شخص با افرادی که در مقابل آنها احساس مسئولیتی دارند را از ورطه نابودی نجات دهند.
در این فیلم ما با «چه» همگام میشویم و با او به دورههای مختلف زندگی، شرایط و موقعیتهای متفاوت میرویم. اینجاست که میتوانیم خود را با او مقایسه کنیم و ببینیم که تا چه حد متعهد بودهایم. آیا در تعهدات اجتماعی سهیم بودهایم یا تنها نظارهگر ظلم حاکمان زمانه بر مردم؟! تاثیرگذارترین بخش داستان زمانی است که «چه» خود را متعهد میکند زندگیاش را وقف آزادی وطنش کند. او از معدود افرادی بود که میتوانست همه موانع را برای رسیدن به هدفش از سر راه بردارد، حتی زمانی که زندگیاش را در مخاطره میدید! معمولا هر اتفاق یا عاملی که به حفظ تعهدات یک فرد کمک میکنند را به یک قدرت بزرگتر منسوب میدانند، اما این درباره «چه» صادق نیست، زندگی او تنها تاثیر متقابل افراد روی هم را نشان میدهد، به همین خاطر بود که سعی کردم پرداختن به این مسئله را در همینجا کات کنم، اما به طور کلی باید بگویم که این فیلم درباره همان تعهد است.
- اولین بار کجا به نام چهگوارا برخوردید و تا چه حد با این شخصیت آشنایی داشتید؟
من هم مثل بیشتر مردم کشورم اولین بار اسم او را در کلاس تاریخ مدرسه در شرح تاریخ کوبا شنیدم. یکی از مزایای مهم شغل فیلمسازی این است که ما خودمان را برای سوژهای که انتخاب میکنیم آموزش میدهیم، البته این کار جز شخص کارگردان توسط محققانی انجام میشود که مسئولیت این کار را به عهده دارند، من بسیاری از جزئیات این انقلاب را نمیدانستم. حتی فکر میکردم که فیدل کاسترو تنها شخصیت انقلابی و پیروز این جنبش بزرگ بوده است و از تاثیر گروههای مبارز دیگری که در کنار این افراد در طرح و وقوع این انقلاب سهیم بودهاند بیاطلاع بودام. درواقع جز اطلاعات کلی و تصاویر مبهمی که با کلاه بره و نشانهای روی بازویش در اواخر انقلاب کوبا از «چه» منتشر شده بود هیچ ذهنیتی درباره او نداشتم و اساسا نمیدانستم که او از یک مامور بهداری ارتش به یک فرمانده بزرگ تبدیل شده است.
- اسناد تاریخی تا چه حد در تحقیق و جمعآوری اطلاعات فیلم به شما کمک کردند؟
ما در عصر اطلاعات و فناوری زندگی میکنیم. در هر کتابخانه یا سایت اینترنتی که جستوجو کنیم، به کتابها و مطالب بیشماری درباره این شخصیت سیاسی معاصر برمیخوریم. ما سعی کردیم تا حد امکان از همه منابع موجود استفاده کنیم و با افرادی که او را میشناختند یا به نوعی با او در ارتباط بودند صحبت کنیم. بالار در جایی گفته بود: «تحقیق ملجأیی امن برای پناه گرفتن واقعیات است؛ واقعیاتی که ذهن خیالپرداز را محدود میکند، هر شک و شبههای را برطرف و احتمالات دیگر را رد میکند.»
گاهی اوقات کاملا حق را به او میدادم. برخی از اطلاعات مستند در تاریخ گیجکننده بودند و به سردرگمی ما دامن میزدند. چنان که جان لیآندرسن یکی از مشاوران ما در کنفرانس مطبوعاتی کن نیز خاطرنشان کرد، میلیونها برداشت از «چه» وجود دارد. چون هرکس برداشت متفاوتی از او دارد. گاها نیز مجبور میشدیم میان چند روایت یکی را که معتبرتر به نظر میرسید انتخاب کنیم و به ضرورتهایی برخی از وقایع یا نکات برجسته را حذف کنیم. دست من زیاد باز نبود.
با خودم گفتم وقتی استارت را بزنیم، بقیه کار خودش پیش خواهد رفت و کمکم میتوانم با توجه به طرح کلیای که در ذهن دارم به آن سر و شکل بدهم. تنها نکتهای که همواره در نظر داشتم این بود که از کلیشه فیلمهای زندگینامهای فاصله بگیرم و به جای موارد بیاهمیت و معمول در بیوگرافی شخصیت روی نکات حساس و تاثیرگذارتر دست بگذارم. به عنوان مثال دوست نداشتم او را در صحنهای جنگی یا سرخورده از ناکامی و شکست بهتصویر بکشم یا در جایی که از او میپرسند «هی، چراتو را «چه» صدا میزنند؟
- از دشوارترین مرحله کارتان بگویید؛ هزینههای لازم برای ساخت این فیلم پرخرج را چطور تهیه کردید؟ فیلمبرداری چندماه طول کشید؟
تنها چیزی که میتوانم بگویم این است که خوشبختانه به کسی یا جایی بدهکار نیستم. (میخندد) با شما موافقم؛ اما پروژه آنقدر بزرگ و پیچیدن بود که بروز چنین مشکلی در آن چندان هم دور از ذهن نبود. چند نفری بودند که من، بنیسیوو لورا بیکفورد را ماهها حمایت میکردند. وایلد بانچ و تلسینو هم دو شرکت بزرگ فرانسوی و اسپانیایی سرمایهگذار در این پروژه بودند. اما باید صادقانه بگویم که همه ما به موفقیت مارک تجاری «چه» امید بسته بودیم. چه گوارا به عنوان تندیسی از ایدئولوژی اقتصادی مارکسیم- لنیسیم نیست میتواند طرفداران زیادی داشته باشد؛ به همین خاطر کافی است تا طرحی از چهره او را روی هر کالایی که میخواهید زود فروش برود بچسبانید و در یک چشم به هم زدن مجبور شوید چند جین دیگر را هم برای پاسخ به تقاضاهایتان سفارش دهید... .
من از همان ابتدا به این کار ایمان داشتم و به همه میگفتم فقط اگر بتوانیم چیزی را که در ذهن من است بسازیم آنقدر بیننده خواهیم داشت که چند برابر سرمایه را به ما برگردانند. اما درباره فیلمبرداری باید بگویم که محدودیت بودجه برنامه سخت و زمانبندی شدهای را به ما دیکته میکرد. ما برای هر بخش 39روز زمان داشتیم که اگر بخواهیم آن را با دیگر کارهایی که من ساختهام مقایسه کنیم مشخص میشود فرصت به مراتب محدودتری از «یازده یار اوشن» داشتهایم. گاهی اوقات میان فیلمبرداری 2سکانس 100 روز فاصله میافتاد. جالب است که بگویم ما ابتدا بخش دوم را گرفتیم و بعد به سراغ بخش اول رفتیم.
- لوکیشنهای اصلیتان باید همان کوبا و بولیوی باشند؛ درست است؟
متاسفانه من به عنوان یک آمریکایی مجوز ساخت فیلم در کوبا را نداشتم اما در سفرهای زیادی که با مجوز رسمی وزارت امور خارجه انجام شد توانستیم از نزدیک از مکانهایی که این رویدادها در آنجا به وقوع پیوسته بود دیدن کنیم. در بولیوی برای فیلمبرداری آزاد بودیم. بخش نخست را در مکزیک، پورتوریکو و نیویورک گرفتیم و بخش دوم را در بولیوی و اسپانیا.
- چرا تصمیم گرفتید فیلمتان را به دو بخش تقسیم کنید؟
در آغاز ما کار بولیوی را انجام میدادیم و بعد تصمیم گرفتیم آن را بسط دهیم چون هرچه سبک سنگین کردیم دیدیم بولیوی بدون شرح انقلاب کوبا و تصویر مبارزات پیگیر جریانهای سیاسی آن دوران بیمعنا خواهد بود. سخنرانی چه گوارا در نیویورک و ملاقاتهای او با فیدل کاسترو در مکزیکوسیتی همه در تاثیرگذاری و معنا بخشیدن به جنبشهای بولیوی لازم بودند. این پروژه درست مثل «the Sorcers Apprentice» بزرگ و بزرگتر شد و کمکم احساس کردم به فیلمنامهای خیلی بلند و عملا خسته کننده و ملالآور شده است. فکر نمیکنم یک فیلم چهار و نیم ساعته برای بیننده هم جذابیت زیادی داشته باشد؛ به همین خاطر تصمیم گرفتم به جای دادن توضیحات جسته و گریخته آن را در دو کار مجزا و در مجموعهای دنبالهدار بیاورم. با خود گفتم بد نیست از روی طبیعت و نظام حاکم بر آن الگوبرداری کنم. وقتی یک سلول بیش از اندازه بزرگ میشود تقسیم میشود تا زنده بماند.
برای تاثیرگذاری بیشتر و جاانداختن موضوع برای مخاطب لازم بود که به جزئیات بیشتری بپردازیم و ابهامات قصه را برطرف کنیم. تنها راه حل این مشکل تقسیم کردن فیلم به 2 بخش بود اما این تصمیم، خود مشکلات دیگری در پی داشت. لازم بود قراردادها را تمدید کنیم و با تکتک افراد دوباره مذاکره کنیم. خوشبختانه تمام آنانی که در پروژه با ما همکاری داشتند آنقدر به آن علاقهمند شده بودند که از این ایده استقبال کردند. فیلم جز در چند ایالت آمریکا در بقیه سینماها در دو قسمت جداگانه و با وقفه به نمایش درآمد.
- لحن و فضای دو بخش تا چه حد با هم متفاوتند؟
باوجود آنکه هر 2 فیلم با هدف پرداختن به یک شخصیت قصه را پیش میبرند و قهرمانشان یکی است بدون شک تفاوتهای زیادی با هم دارند. لازم بود که در تصویر نیز این تفاوت در لحن دو متن را به مخاطبم القا کنم. شرح تاریخ انقلاب کوبا درست پس از وقوع این انقلاب و تحقق آرمانهای افرادی نوشته شده بود که در این کشمکش پیروز شده بودند؛ افرادی که پیروزمندانه تاریخ را به نفع خود نوشتهاند و نوعی واپسنگری در نوشتههایشان دیده میشود. ساختن ورسیونی بصری از چند فصل از تاریخ معاصر این کشور نیازمند دید وسیع و بازی بود و البته سبک کاری خاص خودش را هم میطلبید. برای قاببندیها و حتی نوع فیلمبرداری لازم بود از شیوههای کلاسیکتری استفاده شود و حتی در موسیقی متن و تیتراژ نیز از روشهای سنتیتر!
با وجود آنکه تاریخ بولیوی هم تقریبا همزمان با یادداشتهای انقلاب کوبا نوشته شده، تصویری متفاوت از چه گوارا را نشان میدهد. این نوشتهها زاویه دید مشخصی ندارند و «چه» را یک شخصیت تنها و منزوی معرفی میکنند که نمیداند در اطرافش چه میگذرد؛ به همین دلیل سعی کردم در تصویر از سبکی استفاده کنم که بیننده بیشتر، فضا و حالتهای روحی کاراکترها را حس کند تا اینکه تحت تاثیر کلام و دیالوگها قرار بگیرد.
نتیجه چنین صحنههایی زیاد واضح و مشخص نیست. سعی کردم تا رنگآمیزی نماها و حال و هوای بصری چندان جذاب و وسوسهانگیز نباشد. برشها عمدتا بینظم هستند تا مخاطب نوعی حس نگرانی و دلهره را در طول فیلم خصوصا زمانی که با «چه» عازم کوههاست با خود داشته باشد. اما به طور کلی قرار نیست که این حس همواره با شما باشد؛ شما آرام آرام با ریتم عادی قصه پیش میروید چون فراز و نشیب زیادی در شخصیت او وجود ندارد؛ تنها در مواقعی تنشها گریبانگیرتان میشود که او زودتر تسلیم من و تلههای تاریخی میشود که از منابع مختلف یافتهام. رفته رفته به پایان فیلم دوم که نزدیک میشویم مخاطب با چشیدن طعم تلخ فرجام تراژیک این قهرمان ناکام، ترس و دلهره آن لحظات را به فراموشی میسپارد.
- فکر میکنید اگر «چه گوارا» زنده بود کوبای امروز را چطور ارزیابی میکرد؟
(میخندد) این سؤالی است که بسیاری مشتاقند پاسخ آن را بشنوند اما متاسفانه ما نمیتوانیم به آن جواب دهیم.
- فکر میکنید فیلمتان تا چه اندازه ماهیت سیاسی دارد؟
به نظر من هر فیلمی که به نوعی به شرح زندگی یک شخص یا تصویر یک موقعیت میپردازد طبق تعریف سیاسی است، چه این کار پلیسی باشد چه «ارین براکوویچ». به نظر من هر فیلمی که با نگاهی ساده و بیتکلف به سوژهاش بنگرد و سعی در بازی با آن نداشته باشد، میتواند یک فیلم سیاسی باشد. البته فیلم سادهای که نه فانتزی باشد و نه صرفا برای سرگرم کردن مخاطب ساخته شده باشد. از سوی دیگر فیلمهایی چون «چه» که یک ایدئولوژی خاص را مطرح میکنند، روی اصول یک مکتب خاص مانور میدهند و یا اساسا به واسطه آنها موجودیت یافتهاند هم میتوانند یک فیلم سیاسی باشند.
اما باید بگویم من با قصد فیلم سیاسی ساختن این موضوع را انتخاب نکردم. همه میدانند که من کمونیست نیستم. چند هفته پیش در جایی مطلبی را عنوان کرده بودم که بد نیست یک بار دیگر آن را تکرار کنم. میدانید! با شناختی که از «چه» پیدا کردهام من در جامعهای که او در پی ساختنش بود، هیچ جایگاهی نداشتم. او در کتاب «انسان و سوسیالیسم در کوبا» میگوید: «هیچ هنرمند بزرگی نیست که بتواند یک هنرمند واقعی باشد.» در مدینه فاضله او کار من از بیاهمیتترین کارهایی بود که میتوانست وجود داشته باشد.
فکر میکنم که اگر «چه» زنده بود از من تنفر داشت. اما به نظر من او یکی از جالبترین و تاثیرگذارترین چهرههای سیاسی در نیم قرن گذشته است. عقاید او هنوز هم از جالبترین ایدههای مطرح شده در مناظرات سیاسی روز به حساب میآیند. به نظر من انقلاب کوبا آخرین انقلاب آنالوگ در چند سال اخیر است. امروز تمام این اتفاقات از جرقه حرکت تا پیروزی آن میتواند در 2 هفته روی دهد. تکنولوژی، مبارزه با روش «چه» و کاسترو را تقریبا غیر ممکن کرده است. به نظر من ساختن یک فیلم درباره جنگی که با امکانات دنیای مدرن وقوع آن تقریبا غیر ممکن به نظر میرسد میتواند برای بینندگان جالب باشد.