این مسیر البته با برخی اتفاقات، هموارتر هم شد؛ کودتای افغانستان و دستگیری پدر و عمویش که باعث شد بنویسد.
پس از آزادی پدر رحیمی از زندان، خانوادهاش به هند مهاجرت کردند اما عتیق تا پس از کودتا موفق نشد به آنها بپیوندد. این فاصله، یکی از دوران دشوار و البته آیندهساز او بود چرا که در فاصله رفتن به هند، در معدنی در افغانستان کار میکرد که بعدها الهامبخش نخستین رمان او شد؛ «خاک و خاکسترها». جالب اینکه رحیمی مثل همه افغانیهای روشنفکر، این رمان را به زبان فارسی نوشت اما بعدها زبان فرانسه را انتخاب کرد.
او در این باره به بیبیسی میگوید: «به زبان فرانسه روی آوردم چون آزادی بیشتری در نوشتن به من میداد. وقتی ریشههایم، زبانم، اصالتم را پیدا کردم دیگر سخت بود که به فارسی بنویسم. به افغانستان بازگشتم و مدام میخواستم سؤال بپرسم و درباره تابوهای مردم کشورم مطلع شوم اما زبان مادریام این امکان را به من نمیداد.» رحیمی درباره فارسی نیز میگوید چون این زبان را می ستاید، وقتی به فارسی مینویسد احساسات بر او غلبه میکند و به همین خاطر به زبان فرانسه روی آورده است. هرچند این استدلال کمی عجیب بهنظر میرسد اما شاید حق با رحیمی باشد.
رحیمی با ناآرامشدن فضای سیاسی کشورش به پاکستان و از آنجا به فرانسه رفت و بعد، پناهندگی سیاسی گرفت. حالا او یک فرانسوی است؛ فرانسوی روشنفکری که با «سنگ صبور» حتی لوکلزیو- برگزیده فرانسوی نوبل امسال- را نیز تحتالشعاع خود قرار داده است؛ هرچند آخرین رمان لوکلزیو یعنی «شعر گرسنگی» هنوز پرفروشترین کتاب فرانسه است.