حضور پررنگ نوجوانان و دانش‌آموزان در حوادث اخیر کشور که این‌روزها با عنوان «دهه‌هشتادی‌ها» از آنها یاد می‌شود، بسیاری از دغدغه‌مندان حوزه اندیشه را به فکر واداشت و در نهایت هم ثمره آن تفکرات، عمدتا تحلیل‌های سیاسی و جامعه‌شناسانه‌ای بود که سعی داشتند با توجه به چارچوب‌های نظری، فضا و وضعیت را توضیح

جامعه

همشهری آنلاین-حبیب‌الله بابایی: در این میان، خلأ وجود تحلیل‌هایی که از منظر حوزه تربیت به حوادث و بدنه دانش‌آموزی آن بپردازد به‌وضوح حس می‌شد. آنچه در ادامه می‌خوانید، بخشی از نکات مهمی است که حجت‌الاسلام سیدحمید رفیعی‌طباطبایی، مدیر میز نظریه تربیت فرهنگستان علوم اسلامی و مسئول واحد مطالعات نظری دفتر مطالعات تربیت آینده طی گفت‌وگویی پیرامون حوادث اخیر بیان کرده‌ و در واقع بابی مهم به‌ منظور تحلیل ریشه‌های ماجرا و راهکار مقابله با آسیب‌ها و چالش‌های موجود را از دریچه تربیت گشوده ‌است.

حوادث اخیر، ابعاد تازه‌ای داشت که همین تازگی‌ها باعث پیچیده‌شدن تحلیل این حوادث شده است. ما شاهد خشونت‌هایی به‌شدت وحشیانه بودیم که از جامعه عاطفی ما متوقع نبود و موجب تحیر همگان شد. شاید چنین رفتارهایی در جوامع غربی -که هرازگاهی یک نفر با مسلسل به مدرسه و مهدکودک حمله می‌کند- قابل پیش‌بینی باشد؛ اما جامعه ما نمی‌توانست وقوع این اتفاقات را باور کند.

حالا ما هستیم و چند سؤال مهم و اساسی: به راستی ریشه‌های این اتفاقات چه بود؟ اکنون چاره چیست؟ در جامعه ما کدام نهادها به مقابله با این فتنه برخاستند و از چه ابزارهایی برای مقابله بهره‌ بردند؟

ما باید بدانیم که تنها با داشتن پاسخ‌های دقیق می‌توان تهدید این حوادث را به فرصت تبدیل کرد. اما متأسفانه در مواردی شاهد پاسخ‌ها و تحلیل‌هایی سطحی بودیم که مثل همیشه منشأ این حوادث را در حفره‌های امنیتی و فعال‌شدن اتاق‌های عملیات در شهرهای مختلف کشور منحصر می‌کرد و یا صرفا روش اجرای گشت ارشاد را عامل این قضایا می‌دانست و یا فقط افسارگسیختگی شبکه‌های مجازی را عامل همه این حوادث تلقی می‌کرد و از اصل ریشه‌ها غفلت می‌ورزید.

تقابل دو نظام تربیتی

حتما زیاد شنیده‌اید که حوادث اخیر مصداق بارز یک جنگ ترکیبی بود؛ اما این جنگ ترکیبی یک محور داشت که سایر عناصر را به دور خود جمع می‌کرد. محور این اتفاقات را می‌توان شکل‌گیری یک دوقطبی فرهنگی دانست که چشم‌های تیزبین، مدت‌ها پیش در جامعه آن را رصد کرده و تذکر هم داده بودند. این دوقطبی بیش از همه در موضوع حجاب و در موضوعات فرهنگی، خود را عیان می‌کرد که محصول ترویج دو نظام تربیتی متضاد در جامعه بود.

 به دیگر بیان، این شکاف و دوقطبی، محصول دو سنخ سبک زندگی، دو جور آرمان و رؤیا و دو نوع جهان‌بینی بود که یکدیگر را نفی کرده‌اند و می‌کنند. در نتیجه می‌توان مدعی شد که این اتفاقات، محصول تقابل دو نظام تربیتی بود که از مدت‌ها پیش، در جامعه، یارکشی کرده و هر کدام شدت روحی غلیظ‌ترین افراد تربیت‌یافته خود را به رخ طرف مقابل می‌کشید.

به‌عبارت دیگر این اغتشاشات، از نوع فتنه سال88 نبود که طرف مقابل به‌دنبال نمایش کمیت طرفداران خود در خیابان‌ها باشد بلکه در این مورد نظام تربیتی رقیب، بیشتر به دنبال نمایش کیفیت و شدت روحی عده‌ای از تربیت‌شدگان خود بود تا به ما اعلان کند کسانی را پرورش داده که حاضرند برای آرمان‌های خود، دست به هر کاری بزنند و به واسطه شدت روحی بر سایر مردم اثرگذارند. البته ناگفته نماند که به‌رغم به‌میدان‌آمدن تمام‌قد پرورش‌یافتگان‌شان، باز نتوانستند مردم زیادی را متأثر کنند.

نقص‌های نظام تربیتی رسمی ما

نکته عبرت‌آموز آنکه وقتی طراحان خارجی این اغتشاشات تربیت‌شدگان خود را به میدان آوردند، نظام تربیت رسمی ما، متربیانی آماده برای این میدان نداشت. در عوض، بنیان‌ها و ریشه‌های فرهنگی جامعه ما، مثل هیئات و بسیج، به مقابله برخاستند و با حضور زنان محجبه و جوانان و طلاب و دانشجویان جهادی و بسیجی و... مانع یکه‌تازی تربیت‌شدگان نظام تربیتی مقابل شدند؛ در نتیجه اگر ریشه این اغتشاشات را شکل‌گیری دوقطبی فرهنگی بدانیم، درمان ریشه‌ای این قبیل آشوب‌ها هم فقط زمانی اتفاق می‌افتد که با اصلاح نظام تربیت رسمی و غیررسمی، جامعه را از این دوقطبی خطرناک دور کنیم و به سمت هم‌جهت‌شدن فرهنگی افراد جامعه (با وجود سلایق فردی متعدد و مختلف) حرکت کنیم.

هویت مطلوب نظام تربیتی غرب

چنانچه گفته شد، مهم‌ترین عامل ایجاد این دو قطبی در جامعه ما، القا و تشدید دو هویت متقابل توسط دو نظام تربیتی بوده است؛ از این رو لازم است نظام تربیتی غرب و هویت مطلوب آن را شناسایی کنیم.

نظام تربیتی غرب به ‌دنبال القای یک هویت اجتماعی خاص است و دائما این هویت را تشدید می‌کند.

وقتی گفته می‌شود القای این هویت اجتماعی، مهم‌ترین هدف نظام تربیتی غربی است، یعنی قبل از هر هدفی، به‌ دنبال پرورش متربیانی است که این هویت را دریافته‌اند و برای پیشبرد آن تلاش می‌کنند و برخلاف این هویت اجتماعی فعالیت نمی‌کنند؛ هویتی که فرد را به ‌عنوان عضوی از جامعه جهانی، به‌ خودش معرفی می‌کند و این هویت، او را موظف می‌کند به تکمیل نظم فعلی جهان و ایجاد یک جامعه پیشرو بر اساس همکاری و همفکری و ارزش‌های مادی تمدن غربی.

به‌عنوان مثال انسان غربی، تحقق بزرگ‌ترین آرزوهای خود را منوط به ایجاد یک جامعه و جمع پیشرو می‌داند که منافع افراد در آن به شکل حداکثری تأمین شود و افراد بدون اینکه مانع رشد هم شوند، به بیشترین اهداف‌شان برسند؛ یعنی نیازی نیست که انسان‌ها به ارزش‌های مشترکی پایبند و به آرمان مشترکی تعلق داشته باشند. اما باید به‌گونه‌ای اهداف فردی و اجتماعی خود را دنبال کنند که کل جامعه هم، به شکل حداکثری به اهداف خود برسد.

این روحیه از گذشته‌ها در انسان غربی وجود داشته و در سنت اروپایی، حتی از این هم شدیدتر بوده است. اروپایی‌ها در گذشته، بیش از آنکه به منافع فردی خود توجه کنند، به‌دنبال ارتقای اجتماع و ملک و هویت اجتماعی خود بوده‌اند.

مثلا متناسب با اخلاق سنتی‌شان، اینطور نبوده که رعیت‌ها به‌دنبال ارتقای طبقه اجتماعی باشند و اشراف به‌دنبال خوشگذرانی؛ بلکه همه، خود را خدمتگزار هویتی اجتماعی می‌دانستند که از جغرافیا و زمین به آنها القا می‌شد. کسی که در طبقه اشراف نبود، اجازه نداشت برای تغییر طبقه اجتماعی خود تلاش کند. یا مثلاً کسانی که به‌دنبال علم‌آموزی می‌رفتند، پیشرفت علم را بر پیشرفت خود مقدم می‌داشتند و در نهاد علم، خود را وقف پیشرفت علم می‌کردند.

به همین‌خاطر سال‌ها در دورافتاده‌ترین نقاط عالم، روی جزئی‌ترین موضوعات تحقیق می‌کردند تا خدمتی به پیشرفت علمی جامعه کنند؛ چون که جامعه را هویت برجسته خود و رشد علم را رشد خود می‌دانستند و رشد هویت اجتماعی برایشان مهم‌تر از رشد هویت فردی‌شان بود.

هویت مطلوب نظام تربیتی شرق

برخلاف اروپایی‌ها، شرقی‌ها معمولاً پیگیر رشد هویت فردی‌شان بودند و هر کاری را به انگیزه رشد هویت فردی‌شان انجام می‌دادند. یعنی فرد شرقی در وحدت خودش، برای رسیدن به کمال، سلوکی فردی داشت و برای رشد خود تلاش می‌کرد. حتی تلاش برای رشد جامعه را هم برای سلوک فردی خود انجام می‌داد؛ به همین دلیل، کارهای جمعی و به‌اصطلاح تیمی، در شرق، به اندازه غرب رشد نکرده است.

البته وجود کارهای جمعی و روحیه اجتماعی در شرق، انکارناشدنی است اما سخن بر سر این است که غرض نهایی از کارهای جمعی در شرق هم، رشد فردی است؛ یعنی محور تربیت، رشد هویت فردی است. اما در سنت غرب و اروپا بالعکس است. آنها واقعا به‌ دنبال ایجاد یک جمع پیشرو هستند؛ یک تیم پیروز.

به هر حال، غربی‌ها به ‌دنبال طراحی سیستمی برای همکاری و همفکری اجتماعی‌اند که سلایق مختلف بر اساس همزیستی مسالمت‌آمیز در کنار هم زندگی کنند. برای ایجاد یک جامعه متوازن که افراد آن آرمان‌های متفاوتی دارند، هر یک از انسان‌ها باید بر اساس یک‌سری قراردادها، به شکلی به ‌دنبال منافع خود باشد که تکامل اجتماعی هم شکل بگیرد.

در نظام تربیتی غرب، کسی حق ندارد تکامل فردی خود را فارغ از جامعه پیگیری کند یا به تکامل جامعه بی‌توجه باشد و یا آن را نقض کند. حتی می‌توان گفت که مطلوب‌شان این است که افراد، این تکامل را بر منافع شخصی خود ترجیح دهند. این همان هویت اجتماعی خاص غربی است.

شرق‌زدگی غرب

بگذریم از اینکه غربی‌ها در دوره مدرن، برای رسیدن به لذت بیشتر و برای ایجاد حرص بیشتر به دنیا و کارکشیدن بیشتر از مردم، تا حدودی از این سنت‌شان دست برداشته و فردگرایی و ایندیویژوآلیسم را ترویج می‌کنند؛ یعنی دچار التقاط و شاید شرق‌زدگی شده‌اند؛ اما هنوز هم هویت جمعی و رشد آن برایشان مهم است. حداقل در نظام تربیتی، وقف‌کردن خود برای ارتقای علم و خدمت به طبیعت و رشد جامعه، ارزش تلقی می‌شود و رشد و تربیت این هویت اجتماعی غربی، مهم‌ترین هدف تربیتی‌شان است.

غرب، در همه اجزاء تمدنی خود، مخاطب را به این هویت جمعی خاص و به دریافت چنین هویتی دعوت می‌کند و در نظام تربیتی‌اش آن هویت را تربیت می‌کند. وقتی افراد از محصولات یا سبک‌ زندگی یا نرم‌افزارهای مدرنیته استفاده می‌کنند، خود را با این دعوت مواجه می‌بینند؛ دعوت به سوی قبول هویتی جمعی که این محصولات و نرم‌افزارها و... را تولید کرده؛ دعوت به عضویت در این هویت و قبول آن به ‌عنوان مهم‌ترین هویت خود؛ دعوت به تلاش برای ارتقای این هویت و مجاهدت برای پیشرفت آن.

راهکار مقابله با نظام‌های تربیتی رقیب

بعد از این دعوت، نظام تربیتی غربی موظف به تشدید و تربیت این هویت است. حالا برای نجات جامعه از دوقطبی فرهنگی، نظام تربیتی ما باید اولا با این دعوت مقابله کند و سپس هویت مطلوب خود را به متربی، القا و در نهایت آن را تشدید و تربیت کند. به‌ عبارتی نظام تربیتی باید هویتی باشد؛ یعنی متربی را به هویت‌های اسلامی ایرانی دعوت و آن هویت‌ها را تربیت کند.

البته ما الان هم چنین کاری را می‌کنیم و متربی را به هویت‌های اجتماعی یا فردی خودمان دعوت و آن هویت‌ها را تربیت می‌کنیم؛ یعنی به رفتارهای اجتماعی مبتنی بر برادری و یاریگری و ایثار دعوت می‌کنیم؛ مثل اردوی جهادی، جنبش مواسات و... که دعوت به خدمت به خلق و ایثار و جهاد برای خدای متعال است.

با این رفتارها متربی را به هویت‌های اجتماعی اسلامی و ایرانی فرامی‌خوانیم که برخلاف هویت اجتماعی غرب، دنیامحور نیست. بعد هم این هویت را تربیت و مسیر تکامل را برایش هموار می‌کنیم. گاهی هم با جلسات اخلاق و ترویج فرهنگ‌های عرفانی و توسعه معنویت و... متربیان را به هویت‌های فردی و رشد و کمال شخصی دعوت و هویت فردی‌شان را تربیت می‌کنیم.

هویت تاریخی؛ مزیت فرهنگ ما

اما نکته بسیار مهم این است که ما باید بدانیم که نقطه مزیت ما برای مقابله با نظام تربیتی غرب، بهره‌مندی از یک هویت تاریخی است که رشد و ارتقای این هویت را باید به‌عنوان مهم‌ترین هدف نظام تربیتی خود انتخاب کنیم و متربی را به آن دعوت و آن هویت را به او القا و در وجودش تشدید کنیم. تنها در این صورت است که در میدان هدف‌گذاری، دست برتر خواهیم داشت و با القای این هویت می‌توانیم جلوی نفوذ هویت غربی در جامعه را بگیریم و از تشدید دوقطبی اجتماعی دور شویم.

این هویت تاریخی، یک هویت جمعی است که برخلاف هویت‌های اجتماعی، فرد در این هویت، خود را با کسانی شریک می‌بیند که مانند خودش، همگی به آرمان مشترکی تعلق دارند.

افرادی که هویت تاریخی مشترک دارند، نه فقط برای منافع شخصی و با آرمان‌های فردی متفاوت، بلکه بر اساس آرمان و تعلق مشترک و واحد، و بر اساس همدلی و تعلق به یک تصویر مشترک، به تلاش اجتماعی مشغول هستند؛ هدفشان هم فقط در رسیدن به یک رابطه «بُرد ـ بُرد» و رسیدن به یک جمع پیشرفته محدود نمی‌شود؛ بلکه یک تعلق مشترک، آنها را به همدلی و اتحاد واقعی رسانده و واقعا، به یک هویت مشترک رسیده‌اند و آرزوهای خود را به آن آرمان مشترک گره زده و حیات خود را در حیاتِ جریانی می‌بینند که در جست‌وجوی آن آرمان است؛ برخلاف هویت اجتماعی که وحدتی قراردادی را بین افرادی بدون تعلقات مشترک ایجاد می‌کند. اساسا قراردادها هم برای جلوگیری از نزاع این افراد شکل می‌گیرند. اما هویت تاریخی، حقیقتا افراد جامعه را به وحدت می‌رساند و آنها را هم‌جهت و به ایثار و گذشت برای تحقق آرمان‌ها دعوت می‌کند.

ما اگر القا و رشددادن به هویت تاریخی را مهم‌ترین هدف نظام اهداف تربیتی خود ندانیم، از نقطه مزیت فرهنگ اسلام در تربیت استفاده نکرده‌ایم و در واقع در یک میدان مساوی، در حال زدوخورد با رقیب تمدنی خود هستیم و احتمالا بر دوقطبی هویتی جامعه غلبه نخواهیم کرد.

کد خبر 723142
منبع: روزنامه همشهری

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

نظرات

  • نظرات منتشر شده: 1
  • نظرات در صف انتشار: 0
  • نظرات غیرقابل انتشار: 0
  • فرشاد IR ۲۲:۳۵ - ۱۴۰۱/۰۹/۰۵
    1 0
    زمانی جامعه موفق هست که فرد فرد ایرانی موفق باشد .جامعه باید طوری باشد که هرکس با توجه به کار تلاش خودش به رشد و موفقیت فردی دست پیدا کند . بعد از اون به افراد دیگر نیز می‌تواند کمک کند . اگه کسی میخواد رشد کنه پولدار بشه باید بتونه . الان طوری شده که اگه کسی طبقه اجتماعیش پایین باشه هرچقدر هم کار و تلاش کنه از راه درست نمیتونه یک زندگی نرمال داشته باشه .چون تورم به گونه ای هست که بخش بزرگی از درآمدش توسط حکومت و طبقه ثروتمند وبرنده جامعه بلعیده میشه. خیلی خوبه که مردم هویتی داشته باشند که دنبال ایثار کمک کردن همدلی باشند ولی نه در جامعه که بخش بزرگی از مردم بجز منافع حداکثری خود به هیچ چیز فکر نمی‌کنند. اگه غرب دچار شرق زدگی مسئولین کشور ما دچار غرب زدگی هستند و این سبک با فرزندانشون تبلیغ کردن و مردم کشور میبینن اونا دم از هویت که شما گفتین میزنن ولی در خفا همون هویت غربی دوست دارن . قبل انقلاب چی داشتن اینا ولی الان جز طبقه یک درصد ثروتمند جامعه هستند.