لفظ «هرمنوتیک» (hermeneutics) از فعل یونانی «hermeneuein» به معنی «تاویلکردن» گرفته شده است. هرمنوتیک را میتوان نظام شناختی دانست که درباره پیشفرضهای تاویل بشر بحث میکند. هرمنوتیک از نام یکی از خدایان یونانی به نام «هرمس»( خدای پیامآور) ریشه گرفته و این معنا را در خود مستتر دارد که هر متن یا پیامی که مربوط به منبع مشخصی است، تاویلکنندهای را میطلبد تا آن معنا را به فرد معینی منتقل کند.
بنابراین در نظریه هرمنوتیک مسائلی مانند متن، چیستی و فهم و پیشفرضهای شخصی که متن را تاویل میکند، بررسی میشود. انجام این اعمال ذهنی، نشان میدهد که هرمنوتیک مسئلهای کاملاً فلسفی است و با توجه به زمینه مشخصی، میتوان به عمل هرمنوتیکی دست زد؛ مثلاً میتوان هنر اسلامی را با رویکردهای هرمنوتیکی بررسی و تحلیل کرد. دلایلی که سبب میشوند هنر اسلامی طبیعتی هرمنوتیکی داشته باشد از موضوعات مطرحشده در سخنرانی «محمدسعید حنایی کاشانی» بود که در روز سهشنبه 10 دی ماه 1387 در سالن کنفرانس نقشجهان فرهنگستان هنر با عنوان «رویکردهای هرمنوتیکی به هنر اسلامی» برگزار شد. کوتاه شدهای از این سخنرانی از نظرتان میگذرد.
دین و هنر در مرحلهای از تاریخ خود چندان با یکدیگر پیوستگی و اتحاد دارند که بهسختی میتوان آنها را از یکدیگر متمایز ساخت. با سربرآوردن ادیان توحیدی و ترک ادیان شرک، پیوند دوباره دین و هنر به مسئلهای دشوار تبدیل شد که بخش بزرگی از کوششهای متفکران جهان اسلام را برای احراز دوباره مشروعیت هنر، به خود معطوف داشت.
این کوششها بدون رویکردی هرمنوتیکی به «هنر» با موفقیت همراه نمیشوند؛ هر چند موفقیت متفکران مسلمان برای کسب مشروعیت هنر آن هم از کانال رویکرد هرمنوتیکی، تنها موجب رواج هنر نمیشود بلکه خود هنر نیز در این میان طبیعتی هرمنوتیکی مییابد. این سخنان را میتوان درآمدی دانست بر سخنرانی حنایی کاشانی که کاملاً زمینه را برای یافتن پاسخ این پرسش که «چه دلایلی سبب شده هنر اسلامی طبیعتی هرمنوتیکی داشته باشد؟» فراهم میکند.
وی در پاسخ به این پرسش چنین گفت: «سرشاری هنر اسلامی از بیانهای تمثیلی، استعاری، نمودگارانه و رمزی، همه حاکی از این است که هنر اسلامی نمیتوانسته یا نمیتواند بدون استفاده از این شگردهای بیانی وجود یابد یا به حیات خود ادامه دهد. بنابراین هنر اسلامی، به دو معنا طبیعتی هرمنوتیکی دارد: 1- نمیتواند بدون کسب مشروعیت از جهانبینی مسلط بر زمانه و زمینه خود حیاتی مختار داشته باشد، بنابراین میباید خود را تاویل کند. 2- امکانهای تاویلی بسیاری را در خود نهفته دارد که هم میتواند بازتابی باشد از تسلیم به جهانبینی مسلط زمانه و زمینه خود و هم بهصورتی متناقضنما، شورشی بر ضدآن باشد.»
مترجم کتاب «تاریخ و مسائل زیباشناسی» در طرح خود کوشید تا با توجه به این دو معنا، گامی «مقدماتی» را در تبیین طبیعت هرمنوتیکی هنر اسلامی و رویکردهای هرمنوتیکی به آن بردارد.
مدرس فلسفه دانشگاه شهید بهشتی در پاسخ به این پرسش که «چرا هنرباید از دین طلب مشروعیت کند؛ مگر هنر و دین عناصر مشترکی ندارند؟» چنین گفت: «بهنظر میآید که دین و هنر واجد عناصر مشترکی باشند؛ هر دو به فهم و بیان جهان واقعیت میپردازند. نظریهپردازان هر دو حوزه میتوانند مدعی شوند که بصیرتها یا شهودهای هنری و دینی فهمی مستقیم و غیرمفهومی از جهان واقعیت به دست میدهند و متکی به الهام و نبوغ یا دیگر استعدادهای موهوبیاند. هر دو از صورتها و موضوعات و فعالیتهایی بحث میکنند که بیانگر شهودهایی خاص از واقعیتاند و این شهودها بهطور غالب، اما نه همواره، غیراستدلالیاند.» مترجم کتاب «رودلف بولتمان» در ادامه بهطور خاص به دین اسلام و ویژگیهای آن پرداخت.
وی اسلام را در مقام دینی وحیانی، دارای خداشناسی خاصی دانست که در آن توجه به اصل توحید در رئوس همه اصول دیگر، از هر واقعیت دیگری، سلب اصالت میکند. وی اصل توحید را اصلی معرفی کرد که در مقام سرچشمه و سرآغاز، ورای هر موجود محسوس قرار میگیرد و چنین افزود: «همین امر اسلام را بر آن میدارد که سختگیرانه، عادتهای ذهن انسان بدوی را در توجه به جهان محسوس، نفی و انکار کند و به او بیاموزد که آنها را فقط «آیات» یا نشانههای واقعیتی بزرگتر و پایدارتر ببیند تا بتواند به درکی از کل عالم و روابط حاکم بر آن دست یابد.»
اما نکته مهمی که مترجم کتاب «فلسفه وجودی» در ادامه بر آن تمرکز کرد، تجربه تاریخی اسلام درباره اهل شریعت و اهل هنر و شهود و اندیشه بود که نشان میدهد این افراد برداشت یکسانی از خداشناسی آیات قرآنی ندارند. وی گفت: « اهل ظاهر، میکوشند که هرگونه توجه قلبی انسان به امور مادی و محسوس را نفی و از این طریق او را به پرستش خدای یگانه وادارند. گاه خدای اهل شریعت نزد پاکدینترین آنان به مفهومی یکسره انتزاعی تبدیل میشود. اما ارباب معرفت، اهل باطن، میکوشند، از راه مشاهده ربوبیت به حقیقت دست یابند و خدا را نه بهصورتی مفهومی صرفاً انتزاعی و غایب و برکنار از جهان بلکه بهصورت موجودی حاضر در جهان و آشکار در آن ببینند. آیات خداوند آشکارکننده او نیز هستند. انسان به فهم خداوند نمیرسد مگر از رهگذر فهم آیات او. از همینرو، دیدگاههای باطنی در اسلام نیاز به مشروعیت «زیبایی» جسمانی و مادی به منزله راهی بهسوی خدا مییابند.»
حناییکاشانی برای روشنتر شدن مطلب و همچنین شرح توأم با مثال این روند هرمنوتیکی در تجربه تاریخی، شکلگیری مفهوم «هنر» در جهان اسلام، از رویکردهای هرمنوتیکی معاصر آغاز کرد و به این منظور ابتدا به سراغ نظریات هرمنوتیکی 2تن از مورخان و نظریهپردازان معاصر «هنر اسلامی»، تیتوس بورکهارت و سیدحسیننصر رفت و چنین ادامه داد: «در این دو رویکرد توجهی به «معنا»ی اساساً دینی هنر اسلامی و بازتاب اصول اعتقادی اسلام در این هنر، وجود دارد.
بدینترتیب، این مورخان و نظریهپردازان به تعریفی از اسلام و هنر قائلاند که ترکیب «هنر اسلامی» را معنادار میسازد. در بخش دوم توجه میکنم به رویکردی که به تخاصم مشهور هنر و دین در جامعه اسلامی میپردازد و نشان میدهد که چگونه رفع این تخاصم و مشروعیتبخشیدن به هنرهای سکولار در جامعه دینی ممکن شده است؛ چرا که به زعم برخی در جامعهای دینی «هنر» نمیتواند وجود یابد مگر اینکه بتواند از «دنیویترین» تعابیری که در جامعه دینی نکوهیده میشود نیکوترین تاویل ممکن را بهدست دهد.»
مترجم کتاب «علم هرمنوتیک» در ادامه با توضیح عنوان «هنر اسلامی» که از سوی هنرشناسان و مورخان اروپایی به آثار هنری بهوجود آمده در تمدن اسلامی داده شده است، هنر اسلامی را همچون بسیاری از شاخههای دیگر دین و تمدن و فرهنگ و تاریخ کشورهای اسلامی و نیز ادیان و فرهنگهای دیگر، از قرن نوزدهم میلادی مورد توجه محققان خاورشناس اروپایی دانست و خاطرنشان کرد: «در دهههای اخیر با رشد نهضتهای سیاسی و فرهنگی در جهان اسلام برای خود مسلمانان نیز هنر اسلامی به موضوعی درخور کسب خودآگاهی فرهنگی و دینی و سپس تثبیت هویت ملی و دینی تبدیل شد.
در چرایی توجه اروپاییان به تمدن و فرهنگ و تاریخ و دین و هنر جوامع دیگر و طبقهبندی و توصیف نظریهپردازی و کاوش در میراثهای آنان سخن بسیار گفته شده است و در اینجا نیازی به تکرار یا نقد و بررسی آنها نیست، اما بایسته است یادآور شویم که نظریههای مربوط به «دین» و «هنر» و «زیباشناسی» و «هرمنوتیک» در مقام رشتههایی متمایز از یکدیگر و تابع قواعد علم سکولار، به قرن هجدهم میلادی بازمیگردد و مرهون ظهور روشنگری اروپایی است. این علوم همچنین ادامه سنت «انسانگرایی» اروپایی است که به عصر رنسانس برمیگردد.»
وی از این قسمت چنین نتیجه گرفت که پرداختن به تحقیقاتی درباره هنر اسلامی یا هر «هنر دینی» یا «مقدس» دیگری، صرفنظر از اینکه این تحقیقات چه اغراض و مقاصدی را میتواند بهطور ثانوی در پی داشته باشد، ریشه در مبانی انسانگرایانه دانشهای عصر جدید دارد. «بدین طریق، هرگونه نگاه ما به گذشته، چه «بازسازانه» و چه «واسازانه» بیهیچ شرمندگی یا پنهانکاری، مقید و متکی به یافتهها و برساختههای نظریهپردازیهای جدید اروپایی است.»
مترجم کتاب «فلسفه اروپا در عصر نو» از جمله نکات مهم بررسی شده را جنبههای فکری و نمودگارانگارانه و معنوی هنر اسلامی دانست و افزود: «هنر اسلامی، بهطوری که دانشورانی همچون تیتوس بورکهارت و سیدحسین نصر عقیده دارند پیوندی تنگاتنگ با اسلام در مقام دینی وحیانی دارد و این هنر را نمیتوان بدون مبانی معنویاش چنانکه بایسته است فهمید و قدرشناخت.
این نظر اگر مطلق پنداشته شود، بهصورتی که «اولیور لیمن» در «درآمدی بهزیباشناسی اسلامی»(2004)، آن را وصف میکند، یکی از یازده خطای مشترکی است که درباره هنر اسلامی وجود دارد: تعریف ماهیتگرایانه از اسلام، آنجا که بهگفته لیمن، نصر در کتاب خود، علم و تمدن در اسلام، میگوید: «نمودگار تمدن اسلامی رودی جاری نیست، بلکه مکعب کعبه است که صلابت و استواری آن نمودگار خصلت پایدار و تغییرناپذیر اسلام است.»، به دیدگاهی ماهیتگرایانه روی میآورد که گرچه به کلی ناموجه نیست- چون هر دینی باید خصوصیتی ثابت داشته باشد تا متمایز از ادیان دیگر باشد- نظری را ابراز میکند که از آزمون سربلند بیرون نمیآید؛ چرا که این نظر در سنجش همه رفتارهایی که آنها را میتوان اسلامی طبقهبندی کرد، همه تاویل و تفسیرها را دربرنمیگیرد.»
در ادامه بهعنوان آخرین مبحث، مدرس فلسفه غرب دانشگاه شهید بهشتی، از جمله کوششهای مهم برخی از نویسندگان تاریخ هنر اسلامی یا نظریهپردازان این حوزه را تلاش برای تبیین یا شرح معانی رمزی و نمودگارهای هنر و عرفان اسلامی دانست و بهارائه خلاصهای از نظریات و آرای دو تن از برجستهترین آنها پرداخت.