هولدرلین، شاعر آلمانی سدههای 18 و 19میلادی است که با فیلسوفان و ادیبان بزرگی چون گوته، فیخته، هگل و شلینگ همعصر بود و با آنان مجالست داشت و بر افکار آنان نیز اثر گذاشت. وی 35سال پایانی عمرش را با نوعی جنون سپری کرد و در 1843از دنیا رفت. هولدرلین تا مدتها پس از مرگش ناشناخته ماند و پس از اینکه نیچه به ستایش وی پرداخت مورد توجه واقع شد. مارتین هیدگر نیز در آثار خویش بسیار به هولدرلین و اشعار وی توجه داشت و اندیشه خود را به وی بسیار نزدیک میدانست.
ارزش اشعار هولدرلین فقط در زبان اصلی وی پیداست و به هیچ زبان دیگری نمیشود به ارزش اشعار هولدرلین پی برد. یک مترجم فرانسوی پس از اینکه 7ترجمه متفاوت از شعر «راین» وی را بررسی کرد به این نتیجه رسید که هیچکدام از این ترجمهها به روح هولدرلین وفادار نیستند.
دکتر مجتهدی با ذکر این نکته به طرح چند مقدمه برای شناخت بهتر هولدرلین و اشعار وی پرداخت: اولین مقدمهای که باید در نظر داشت تا فضای فکری هولدرلین را بهتر درک کرد این است که قرنی که وی در آن میزیست قرن هجدهم یا همان دوران روشنگری است و در پایان این قرن عدهای در برابر روشنگری موضعگیری کردند که اولین آنها روسوی فرانسوی بود. وی نخستین فردی بود که مضار پیشرفت سریع صنعتی و ادعا به عالمبودن و عالمشدن را افشارگری کرد ولی این موضعگیری و عکسالعمل در آلمان توسط شعرا به نحوی شدیدتر از فرانسه و انگلستان پیگیری میشد. به طور کلی در اروپای قرن هجدهم 3جریان را باید در نظر داشت:
1 – انقلاب صنعتی انگلیس که در افکار آدام اسمیت نمایان است.
2- انقلاب اجتماعی و سیاسی فرانسه که از 1789م آغاز شد. 3- نهضت فرهنگی آلمان که حالت انقلابی ندارد و آن را «توفان و جهش روحی» نامیدهاند و در این دوره گویی تمام استعدادهای جهان (در شعر و ادب و تئاتر و...) در آلمان به منصه ظهور رسیده است.
در این نهضت نهتنها اهل فرهنگ آلمان به روشنفکران فرانسوی اقتدا نمیکنند بلکه خود این نهضت به نوعی جبههگیری درباره آنان است. «هردر» زبان فرانسه را زبانی مصنوعی و درباری میداند در حالی که از زبان آلمانی با عنوان زبان طبیعت یاد میکند و هولدرلین در شعر «راین» میخواهد تلاطم رود راین را با روح زبان آلمانی سازگار کند و سپس راین را به کل عالم بشری تشبیه میکند.
مقدمه دیگری که باید طرح شود این است که لغت شعر در سنت آلمانی با سنتهای فرانسوی و انگلیسی تفاوت دارد و در سنت آلمانی، شعر لزوما یک قطعه ادبی منظوم و قافیهمند نیست و کاربرد بسیار وسیعی دارد؛ حتی لازم نیست شعر را محدود به لفظ دانست؛ مثلا میتوان از شاعرانه نگاهکردن یا شاعرانه زندگی کردن سخن گفت و زندگی یا نگاه را نوعی شعر دانست.
باید به ریشه لغوی شعر در زبان یونانی هم توجه کنیم. Poetice در یونانی دلالت بر صنعت میکند و شاعر چیزی را میسازد. صنعت شعری نزد ما وزن و قافیه است اما در دوره رمانتیک الزاما این صنعت وزن و قافیه نیست. این نکته را نباید از نظر دور داشت که مصالح شاعر برای این ساختن، الفاظ است و زبان با مفهوم تفاوت دارد؛ ممکن است شاعر اصلا با دلالت کاری نداشته باشد و صرفا منطوقها مهم باشند؛ ممکن است هدف فقط صوت باشد تا جهش روحی را در مخاطب ایجاد کند. این امر را بهروشنی در موسیقی درمییابیم. اشعار هولدرلین از این دست است.
دکتر کریم مجتهدی در ادامه سخنان خویش به بررسی تاثیر و تاثر بین هولدرلین، شلینگ و هگل پرداخت و گفت: من شخصا فکر نمیکنم که شاعران فیلسوف هستند یا فیلسوفان، شاعر؛ هولدرلین، شلینگ و هگل 5سال با هم زندگی کرده و همدرس بودهاند.
هولدرلین به شلینگ نزدیکتر از هگل است و حتی اگر حمل بر اغراقگویی نشود منبع فکر شلینگ و هگل فکر هولدرلین بود که در فلسفه این دو فیلسوف به 2 شکل متفاوت سامان یافت و نظاممند شد. این فکر در شلینگ به فلسفه طبیعت و در هگل به فلسفه تاریخ و سیاست منتهی شد. هولدرلین هرچند از دوران کودکی تحت تعالیم مذهبی بود ولی کشیش نشد و این به دلیل لرزش در اعتقاد وی نبود بلکه او همواره به امر قدسی اعتقاد داشت ولی مراد وی از امر قدسی، لزوما مذهبی و دینی نیست.
استاد ممتاز فلسفه دانشگاه تهران در ادامه به بررسی برخی آثار هولدرلین (یک رمان و یک نمایشنامه) پرداخت: زندگی هولدرلین را به5 بخش تقسیم میکنند که قسمت دوم آن (8-1794) دوران رمان هیپریون(Hiprion) نام دارد. در این رمان هولدرلین جوانی را تصویر میکند که به دنبال هویت اصیل خویش و مثال اعلایی که تصور میکند در یونان است در جستوجوست.
هولدرلین این کار را archeology مینامد؛ یعنی بازگشت به بنیاد و ریشه و مثال اعلی، و ما این واژه را اکنون «باستانشناسی» ترجمه میکنیم در حالی که هولدرلین از این واژه، معنای اصیلی را در نظر داشت. در این رمان جوان به دنبال فرهنگ یونان است ولی یونان دیگر مانند قدیم نیست و کشوری دست خورده و جنگزده است.
در این رمان هولدرلین میکوشد تا به هر طریقی برتری فرهنگ یونانی را بر فرهنگهای کهنی مانند مصری و هندی یا... نشان دهد. هولدرلین نمایشنامهای تحت عنوان «مرگ امپدکلس» نیز دارد که 2 بار آن را تحریر کرده و به شرح دلیل خودکشی افسانهای وی در بالای کوه آتشفشانی اتنا پرداخته است. در تحریر اول امپدکلس حکیمی دانشمند است که برای جداشدن و ترک جامعه دست به این عمل میزند ولی در تحریر دوم وی متوجه میشود که به شعر خودجوش و فیالبداهه خیانت کرده و به فلسفه پرداخته است؛ به همین جهت از خود منزجر میشود و با این کار میخواهد سابقه خود را از بین ببرد.
دکتر کریم مجتهدی پس از بررسی برخی از آثار هولدرلین به رابطه شعر و فلسفه نزد او پرداخت و گفت: وی فلسفه افلاطون و یونان و تمام مظاهر فرهنگ یونان را بهخوبی میشناخت و به پیندار (شاعر یونانی) بسیار علاقهمند بود تا آنجا که اشعاری تحت عنوان «اشعار پیندارس» دارد که تحت تاثیر این شاعر کهن و حتی با لهجه یونانی سروده شده است.
راجع به وی باید بگوییم که کانت را میشناخت و در کلاسهای فیخته شرکت میکرد. به نظر او فیخته رابطه انسان و طبیعت را قطع میکرد و افکار وی به همین جهت برای هولدرلین خوشایند نبود. شعر برای هولدرلین ماقبل فلسفه و مابعد فلسفه است و هیچوقت با فلسفه منطبق نمیشود؛ شعر یا حیرت است و بحران (قبل از فلسفه) یا شعف و یأس (بعد از فلسفه) است. هولدرلین با شعرش به دیگران شعف میدهد؛ شاعر زندگی است. او ایجادکننده یاس نیست. وی هرچند خود سالم نبود ولی معلم سلامتی بود. اما وی چگونه چنین شعفی را ایجاد میکرد؟
در شعر وی روح زبان و روح قوم آلمانی مطرح است که میخواهد خود را محلول در طبیعت ببیند و شعر راین وی نیز همین را نشان میدهد. در این شعر هولدرلین میخواهد کندی و تندی حرکت آب و فاسدشدن و زندگیبخشبودن آن را با کل حرکت بشری مطابقت دهد و هیدگر نیز از همین جهت به هولدرلین توجه دارد. هیدگر به ذات شعر پرداخته و شعر را متبلور کرده است. به نظر هیدگر زبان، محل عبور وجود است، شعر خانه وجود و شاعر حافظ خانه وجود است. شعر هولدرلین با تفسیر هیدگر نحوهای از بیان وجودشناسی و هستیشناسی است.
اگر شاعر، فیلسوف نیست دلیل بر آن نیست که متفکر هم نیست بلکه شعر آشیانه تفکر است.دکتر کریم مجتهدی در پایان سخنانش به ذکر نکتهای از تاریخ هنر و ارتباط آن با شعر هولدرلین پرداخت: در عصر معاصر (از هولدرلین به بعد) تحول نقاشی اروپایی، از تصویری به انتزاعی است ولی در موسیقی، جریان برعکس است و هرچقدر موسیقی جدیدتر میشود از حالت انتزاعی به انضمامی درمیآید و اصوات به صداهای واقعی نزدیکتر میشود.
در شعر هولدرلین نیز ما شاهد همین امر هستیم و شعر وی نوعی شعر انضمامی است. در شعر هولدرلین اشیاء با تمام خصوصیاتشان ظاهر میشوند. شعر وی کرات عالم را منعکس میکند؛ یعنی تا آنجا که مقدور است وی شعرش را ملموس و به واقعیت روزمره نزدیکتر میکند.