اما امروزه با گسترش و همه گیر شدن تلویزیون و شبکههای تلویزیونی و ماهوارهای و اینترنت جایگاه رسانههای گروهی دیداری در عوامل اجتماعی کردن یک فرد جایگاه نخست تقسیمبندی متخصصان علوم اجتماعی را از آن خود کرده است.
بر کسی پوشیده نیست که خصلت عمومی جمعیت یک کشور فضایی آفریده از جمع خلقیات فردی افراد آن جامعه است که به دلیل ملهم شدن از منابع مشترک تاثیرگذار، باعث بروز خلقیات مشترک میشود که اریک فروم از آن به عنوان منش اجتماعی یاد میکند.
این منش اجتماعی و خلق عمومی باعث میشود که یک کشور در تحقق اهداف
بلند مدت خود موفق یا ناموفق باشد. به عنوان مثال اگر کشوری توسعه اقتصادی را
هدف غایی و نهایی جامعه خود قرار دهد اگر منش اجتماعی مردم آن جامعه از منابع ضد توسعه تغذیه شود و عادات روانیای مبنی بر تنآسانی، قناعت و هرچه پیش آید خوش آید در آن جامعه همهگیر شود؛ از پیش معلوم است که اهداف توسعه لااقل در بین عموم مردم محقق نخواهد شد. این اصل باعث شده است بسیاری از کشورهای توسعه یافته یا در حال توسعه برای رسیدن به اهداف بلند مدت خود به مهندسی فرهنگ بپردازند و سعی کنند فرهنگ خویش را از مفاهیم ضد هدف پالایش کنند.
از این مقدمه طولانی میخواهیم به جایی برسیم که باید فصل مشترک بحث خلقیات و منش اجتماعی با رسانههای گروهی باشد.
امروزه نقش تلویزیون در فرایند اجتماعی شدن کودک و حتی بزرگسال نقشی برجسته و بسیار مهمتر از دهههای قبل است اما نکته مهمتر این است که این فرایند همیشه فرایند مثبتی نیست و بسیاری از برنامههای رسانهای چون تلویزیون ناخودآگاه و در فضای غفلت والدین و متخصصان رسانه، به تخریب روان مخاطب مشغول است.
بسیاری از ما هنگام تماشای یک سریال هیجانانگیز تمامی حواس دیداری و شنیداری خود را به تلویزیون معطوف میکنیم و اگر در یک لحظه کسی نظر ما را به سوی خویش جلب کند فردی را میبینیم که با رنگ پریده در حالی که دندانها را به هم میفشرد و دستها را به هم گره کرده، ضربان قلبش بسیار تندتر از حد نرمال میزند. حال اگر متخصص
روان پزشکی بتواند در آن لحظه روان ما را به زیر میکروسکوپ ببرد میتوانیم ویروسهای نادیدهای را ببینیم که بخش مثبت اندیش، صلحجو، آرام و خیرخواه روان ما را میجوند و تخریب میکنند.
این تخریب بعد از مدت کوتاهی در رفتار اجتماعی ما بروز کرده و در صورت همهگیر شدن به صورت خصلتی عمومی و منش اجتماعی جامعه را از وجود خویش مالامال میکند. حال اگر در جامعهای متخصصان امور جوانان بتوانند انرژی انباشته شده از این فرایند منفی را در اموری چون ورزش موسیقی و... کانالیزه و جهتمند کنند میتوانند از سرریز شدن مستقیم این خلقیات در فضای عمومی و زندگی عادی مردم جامعه جلوگیری کنند وگرنه این خلقیات مستقیما جامعه را از وجود خود انباشته و در رفتارهای اجتماعی باز تولید میشوند.
پیر شدن آنتن
عملکرد تلویزیون در یکی دو دهه اخیر و همچنین اهداف آن به نسبت گذشته تغییر کرده است. براساس اهداف جدید تلویزیون میبایست طبق هدف تعالی و سعادتمندی انسان و اهداف معنوی، از تولید و پخش برنامههای تخریبگر و هیجانآور و کاذب جلوگیری میکرد. این راهکار در طول سالهای پس از پیروزی انقلاب بارها و بارها در قالبهای متفاوتی خود را نشان داده است اما در سالیان اخیر با افزایش تعداد شبکهها و به تبع آن افزایش تولید و خرید برنامههای نمایشی صورت متفاوتی به خود گرفته است.
اما در بن مایه تمام این محدودیتهااجتناب از 2 عامل خشونت و مسائل جنسی به عنوان پایه محرمات تلویزیون پذیرفته شده بودند.
براساس این محدودیتها که در تلویزیون و سینما اعمال میشود بسیاری از ژانرها یا از ساختار تلویزیون و سینمای ایران حذف شدهاند و یا آنقدر محدود شدهاند که حتی مثال زدن از آنها بسیار سخت است؛ ژانرها و گونههایی چون ملودرامهای عاشقانه، فیلمهای وحشتناک و مهیج و برخی از فیلمهای حادثهای از این جمله بودند. اما چنانکه نوشتیم در سالهای اخیر حجم تولیدات تلویزیون افزوده شد و طبیعتا این محدودیتهای ژنریک جوابگوی تقاضای مخاطب و یا حداقل زمان پر شدن برنامههای نمایش آنتن پخش نبود.
تلویزیون به دلیل گسترش طیف مخاطب و برای ایجاد جذابیت بیشتر چشم خود را تا حدودی بر تأثیرات منفی سریالهای خشن و جنایی بست، چنان که حجم بالای سریالهای پلیسی با بنمایههای قتل و پیدا کردن قاتل و سریالهای حادثهای و رزمی با صحنههای نبرد با شمشیر و نیزه و سرعت اتومبیل و تصادف و فرار از دست پلیس تلویزیون را انباشت.
سریالهای گاه محبوبی چون هشدار برای کبری11، افسران پلیس، کارآگاه علوی، امپراطور دریا، بیگناهان، هویت، زندگی در مریخ و... فیلمهای سینماییای مثل به زور اسلحه، جنگ سالاران، فرمانروایان خیابان و انبوه فیلمهای 90دقیقهای تلویزیون که برخی از آنها موضوعشان پلیسی است نمونه کوچکی از برنامههایی هستند که میتوان آن را هر روز مشاهده کرد، به نحوی که به جرأت میتوان گفت اسلحه و اسلحه کشی پای ثابت برنامههای نمایش سیما هستند و روزی یا شبی را بدون آنها نمیتوان تصور کرد.
در واقع باید عنوان کرد تلویزیون در سالیان اخیر برخی از اهداف فرهنگساز خود را در دغدغه پر کردن آنتن گم کرده است. انبوه سریالهای پلیسی ایتالیایی در یک برهه زمانی و یا سریالهای رزمی کرهای و پخش پشت سر هم آنان نشان دهنده یک نوع سیاست «باری به هر جهت» در پخش سریال و فیلم است. این سردرگمی به همراه ناآگاهی اکثر خانوادهها از تاثیر مخرب آثار نمایش خشن باعث میشود که روان اکثر مخاطبان کودک و نوجوان که پای ثابت اکثر سریالهای خشن تلویزیون هستند آسیب جدی ببیند. این آسیب حتی روان بزرگسالان را نیز نشانه گرفته و ناخودآگاه تماشای زیاد سریالهای جنایی، پلیسی، رزمی و حتی ماورایی باعث دور شدن ذهنیت مخاطب از فضای عادی، امن و سرشار از نوعدوستی میشود که آن شایسته یک جامعه با اهداف مذهبی و متعالی نیست.
جای خالی خانواده
اما تلویزیون ما برای گریز از چنین تاثیر مخربی باید چه کار کند؟ بسیاری از متولیان محدودیتهای زیاد در پخش را دلیل اصلی این تقلیل و کمبود ژانر در تلویزیون میدانند اما به نظر میرسد محدودیت، دلیل و یا بهانه خوبی برای ترویج فرهنگ ناامنی و خشونت نیست و سیاستگذاران تلویزیون باید در این مقطع ریسکپذیری خود را بالا برند و تنوع ژانرها و مخصوصا ایجاد توازن بین ژانرهای مختلف نمایش را سرلوحه قرار دهند. کم نیستند سریالهایی اعم از داخلی و خارجی که با بزرگنمایی روابط خانوادگی همسایگی و حتی عاشقانه نمونههای موفقی بودند. داستان یک شهر، خانه سبز و سریالهای طنز 90شبی و سریالهای خارجیای چون جواهری در قصر و متشکرم که اخیرا پخش میشوند جایگزینهای خوبی برای حذف حداقل نیمی از سریالهای خشن و پلیسی تلویزیون هستند.
چنانکه در ابتدای متن به آن اشاره کردیم تلویزیون این روزها نقش اول را در فرایند اجتماعی کردن و فرهنگسازی بازی میکند و نیاز امروز کشور ما به دلیل واقع شدن در مسیر ناگزیر توسعه همه جانبه، کاملا مشخص است. ایجاد و یا به عبارت بهتر تحکیم فرهنگ دوستی، تعاون، خیرخواهی، رفاه جویی، قانونمندی و امنیت روانی زندگی نیاز اصلی برای داشتن جامعهای رو به جلو و پذیرای توسعه است و به جرأت میتوان ادعا کرد که برخی از سریالهای نمایشی ما در صورت تحلیل محتوای روانی – اجتماعی آن به شدت مخرب هستند. این امر باتوجه به نقش رسانههای خارجی و بازیهای رایانهای موجود در بازار میتوانند از نسل آینده یک کشور، نسلی ترسو، بیاطمینان، انزوا طلب و در نهایت نسلی ضد توسعه را شکل دهند.