به گزارش همشهری آنلاین، روزنامه فرهیختگان نوشت: این خبر هیچکس را به اندازه مخالفان جمهوری اسلامی برآشفته نمیکند که دولتها و سیاستمداران خارجی حامی براندازی در ایران، برای این نظام سیاسی، جایگزینی در نظر نگرفتهاند به جز سازمان مجاهدین خلق. در مورد هیچ گروهی از فعالان سیاسی و اجتماعی و فکری، بین ایرانیان چنین اجماع منفی و یکدستی وجود ندارد. مجاهدین خلق بدون تردید حتی منفورتر از داعش و سایر گروههای بنیادگرای تکفیری هستند و واکنش هر کدام از گروههای مخالف یا حتی معاند جمهوری اسلامی نسبت به اتهام ارتباط داشتنشان با این گروهک شبهنظامی، همواره رد و انکار بوده است. پیچیدگی ماجرا جایی مشخص میشود که ببینیم دولتهای خارجی معارض یا رقیب جمهوری اسلامی، چرا بهطور قاطع تنها همین گروه را جایگزین مناسبی برای نظام حاکم بر ایران میبینند؟ آنها مجاهدین خلق را در میان گروههای مختلف اپوزیسیون جمهوری اسلامی، تنها گروه منسجم و منظمی میدانند که گاهی قادر به انجام یکسری از عملیاتها در داخل خاک ایران هم هست. نه صرفا عملیات کوری که مردم را هنگام تماشای یک رژه نظامی یا زیارت یک بقعه متبرکه به رگبار ببندد؛ بلکه مأموریتهای هدفمند و مهم.
در خارج از کشور هم شاید تنها همین سازمان شبهنظامی است که در میان تمام گروههای اپوزیسیون، دارای نظم و هرم فرماندهی است. این درحالی است که آنها مطلقا فاقد هر نوع محبوبیت عمومی هستند. حالا مجاهدین خلق، هر سازمان دیگری که بهطور منسجم، برخلاف جهتشان حرکت کند و روی ایرانیان خارج از کشور هم توان تاثیرگذاری داشته باشد را به چشم مانعی جدی میبینند.
بیست سال پس از تشکیل نایاک، سازمان دیگری با نام اویاک، بهعنوان ساماندهنده امور ایرانیان خارج از کشور، در برابر آن ایجاد میشود تا قطع رابطه کامل غرب با ایران را تبلیغ کند. چنانکه مشخص شده، هنوز بعضی از ایرانیان اپوزیسیون خارج از کشور، اطلاع کاملی نسبت به ارتباط اویاک با مجاهدین خلق ندارند و صرفا به این دلیل که آن را یک گروه مخالف جمهوری اسلامی میدانند، هوادارش شدهاند.
این پردهپوشی و مبهمبافی البته نمیتواند تا ابد ادامه پیدا کند و پس از زبانگرد شدن و شهرت یافتن این خبر که پیش از این هم بهطور علنی و رسمی اعلام شده بود، وضعیت اپوزیسیونی که بدون مطرح کردن یک سری مطالبات مشخص، صرفا و مطلقا دنبال سرنگونی نظام حاکم بر ایران است، وارد مرحله بغرنجی میشود. عمر سازمان مجاهدین خلق به نیمقرن نزدیک میشود و عجیب است که نفرت از آن ذرهای در جامعه ایران کم نشده. حتی نوجوانانی از نسل جدید که هیچ نوع آشنایی با این جماعت ندارند، به محض اینکه تصاویری کلی از اردوگاههای این گروه و تیپ و پوشش افراد آن میبینند یا وقتی کمی با ادبیات آنها آشنا میشوند، خیلی سریع نسبت به آنها موضع منفی پیدا میکنند.
فرقه رجوی بیاینکه قصد ایجاد تغییر در این فرمها را داشته باشد، تعدادی از چندشآورترین عناصر برای جامعه ایرانی را در خودش جمع کرده است. به همین دلیل، قصد تمامعیار دولتهای خارجی برای لیدر کردن این گروه بین نیروهای اپوزیسیون و معرفی کردنش بهعنوان آلترناتیو جمهوری اسلامی، تناقض حلنشدهای در برابر این دولتها میگذارد. تناقضی که در مقاطع بعدی، باید منتظر نتایج شگفتانگیز آن بود. چطور میشود از جماعتی خواست که دشمن جمهوری اسلامی باشند و همزمان در مسیر سرنگونیاش، زیر بیرق مریم رجوی بروند که از او نفرت بیشتری نسبت به جمهوری اسلامی دارند؟
از آمریکاییکشی تا دوستی با آمریکا
گروهی که در دهه ۵۰ شمسی به جشنواره آمریکاییکُشی گروههای چریکی چپ ایران پیوسته بود و اساسا به این شکل توانست اعلام وجود کند، سال ۲۰۱۲ میلادی توسط رئیسجمهور اوباما، از فهرست سازمانهای تروریستی آمریکا خارج شد. حتی قبل از اینکه چنین اتفاقی بیفتد، بعضی از چهرههای سیاسی آمریکا مثل جان بولتون که نماینده دولت بوش در سازمان ملل بود، بهعنوان سخنران در مجامع مجاهدین صحبت کرده بودند و بهعنوان نمونهای که خارج از آمریکا رخ داد، میشود به سال ۸۹ اشاره کرد که مریم رجوی، رهبر مجاهدین خلق، میهمان پارلمان آلمان بود و به نمایندگی از جنبش سبز سخن گفت، بیاینکه هیچکدام از سبزها چنین اجازهای را به او داده باشند.
مجاهدین خلق که از مدتها پیش علیه جمهوری اسلامی و حتی تمامیت ارضی ایران فعال بودند و برنامههای دقیق و منسجمی داشتند، ۱۵ سال قبل از اینکه نامشان از فهرست گروههای تروریستی غرب خارج شود، به فکر رهبری گروههای اپوزیسیون خارجنشین افتادند؛ هرچند بدنامی بیاندازه آنها میان تمام طیفهای ایرانیان، مانع از این میشد که برنامهها را بهراحتی پیش ببرند. بالاخره سال ۲۰۱۲ رسید و باراک اوباما، رئیسجمهور نوبلیست آمریکا، مجاهدین خلق که در ایران به گروهک منافقین معروف بود را از فهرست گروههای تروریستی بیرون گذاشت. دوازدهم مهرماه همان سال، یعنی سال ۱۳۹۱ شمسی، مریم رجوی، سرکرده منافقین، در پارلمان اروپا سخنرانی کرد. گفته میشد که این گروهک در افشای اطلاعات هستهای ایران و به راه افتادن دعواهای دیپلماتیک بعد از آن دست داشته است.
این دعوا از سال ۲۰۰۴ میلادی شروع شد و همان زمان در پارلمان اروپا گروهی درست شد موسوم به «دوستان ایران آزاد». در سال ۲۰۱۲ که آمریکا منافقین را از فهرست سیاه بیرون گذاشت، همین گروه دوستان ایران آزاد، مبتکر دعوت از مریم رجوی برای سخنرانی در پارلمان اروپا شد. عبارت «ایران آزاد» از آن روز به بعد تبدیل به یکی از کلیدواژههایی شد که در گفتمان مریم رجوی به کار میرفت. او این عبارت را در کنار سکولاریسم استفاده میکرد که باقیماندهای حداقلی از ادبیات دوران چپگرایی مجاهدین بود. مجاهدین خلق در دهه پنجاه تسویههای خونینی بین خودشان انجام دادند و جناح سکولار و اصطلاحا ماتریالیست آن، همسنگران مسلمانشان را کشتند. با اینحال این گروه از تظاهر به نمادهای مذهبی دست برنداشته است.
کلیدواژه دیگری که در سخنان مریم رجوی تکرار میشود، مبارزه با ایران هستهای است. این واژه حاوی یک رمز کنایی بین رجوی و طرفهای غربی است و ازجمله دلایلی بهحساب میآید که آنها برای توجیه حضورشان در صحنه مطرح میکنند. در مقابل سایر گروههای اپوزیسیون که سلطنتطلبان را میتوان عمدهترین و مشهورترینشان دانست، فرقه رجوی خود را بهعنوان یک پیمانکار امنیتی که قادر به انجام عملیات در داخل خاک ایران است، معرفی میکند. سلطنتطلبان غیر از سرمایه شخصی اعضای این خاندان که فراتر از تامین هزینههای یک زندگی مرفه برای خودشان، امکان مانور بیشتری برایشان نمیگذارد، چیز دیگری برای عرضه ندارند. گفتمان و ایده آنها صرفا روی نوستالژی دوران پهلوی تکیه دارد و توسط بخشی از شهروندان معمولی، بیشتر برای انتقاد شدید از ناکارآمدیها در حکومت فعلی به کار برده میشود نه اینکه قاطبه همان شهروندان، حاضر باشند به نظام سلطنتی برگردند. سوای از دعواهای احساسی که در تایملاینهای رنگارنگ توییتر یا فضای اینستاگرام به چشم میخورد، چنانکه پیداست دولتهای معارض یا رقیب با جمهوری اسلامی توان ایجاد یک راهبرد و ایده جدید را بین اپوزیسیون ایران نمیبینند و سلطنتطلبان و گروههای دیگری از این دست را نمیتوانند بهعنوان یک ابزار کاربردی در نظر بگیرند. در این شرایط تنها گزینهای که باقی میماند، مجاهدین خلق است؛ هرچند مردم ایران، حتی سرسختترین دشمنان حکومت و تمامیت ایران، نسبت به این گروه تنفر دارند.
دشمنان مخفی، دشمنان عیان
رئیسجمهور اوباما، همان وقتی که با ایران مذاکراتش را برای توافق هستهای موسوم، بهطور مخفیانه در عمان آغاز کرد، مجاهدین را هم از فهرست سیاه گروههای تروریستی بیرون گذاشت. سال ۹۲ در ایران دولت عوض شد و حسن روحانی سر کار آمد که در همان تبلیغات انتخاباتی، کارویژه خودش را حل منازعه هستهای با غرب، خصوصا آمریکا معرفی کرده بود. او بلافاصله پس از اینکه سر کار آمد، کارش را در این زمینه شروع کرد ولی افتاد مشکلها...
دولت بنیادگرای عربستان که ولیعهد ماجراجوی آن محمد بنسلمان، در اوج جوانی، پس از یک کودتای درونخانوادگی خشن روی کار آمد، به جمهوریخواهان آمریکا نزدیکتر بود تا به دموکراتها و ازجمله دولت اوباما. شیوخ منطقه حس کردند در توافقات هستهای که حالا به قرارداد برجام معروف شده بود، منافع آنها در نظر گرفته نشده و سر ناسازگاری گذاشتند. در رأس آنها حکومت سعودی قرار داشت و اقدامات ویرانگری مثل اشغال سفارت عربستان در تهران هم به این تنش دامنه بیشتری داد. عربستان جنگ یمن را آغاز کرد و حتی پیشنهاد میانجیگری و مذاکره ایران را تحت این عنوان که قضیه کاملا عربی است، نپذیرفت. همداستان با سعودیها، رژیم اسرائیل هم که آن ایام بنیامین نتانیاهو نخستوزیرش بود، نسبت به هر توافقی با ایران مخالفت میکرد. سعودیها و صهیونیستها در این مقطع زمانی به گروه مجاهدین خلق نزدیک شدند. سعودیها بهطور علنی و صهیونیستها به شکلی دوفاکتو، غیررسمی و مثل اکثر اوقات مخفیانه؛ چه اینکه ارتباط بین اسرائیل و مجاهدین خلق از مدتها پیش آغاز شده بود. با توجه به همین ارتباطات، کمابیش میتوان حدس زد که منابع مالی مجاهدین خلق چیست.
برجام یک شور و امیدواری در میان آن گروههای اجتماعی از ایرانیان ایجاد کرده بود که مجاهدین و حامیانش بعضی از آنها را در شرایطی دیگر، واجد پتانسیل اعتراض یا حتی براندازی میدیدند. علاوهبر آن، بیرون از مرزهای ایران، دیاسپورای مهاجران ایرانی ساکن در غرب، به گروههای لیبرالی متمایل شده بود که هوادار ایجاد ارتباطی صمیمانه میان ایران و غرب بودند. در این فضای گفتمانی، جنگ و تحریم مذموم شمرده میشد و مجاهدین بزرگترین دشمن خودش را انسجامی میدید که میان ایرانیان خارجنشین مخالف جنگ و تحریم وجود داشت. در آمریکا نایاک که از ۲۰۰۲ تاسیس شده بود، بهعنوان اصلیترین هماهنگکننده این جو شناخته شد؛ سازمان مردمنهادی که متولی امور ایرانیان ساکن آمریکا بود. بسیاری از این ایرانیها، افرادی تحصیلکرده و دارای نفوذ نسبی در مطبوعات و مجامع دانشگاهی آمریکا بودند. حتی این سازمان به دریافت حمایت از جانب محمدجواد ظریف متهم شد و وزیر خارجه ایران آن را تکذیب کرد.
نایاک از چند سال پیش بهعنوان یکی از دشمنان اصلی مجاهدین در دستورکار این گروه برای دفع و جایگزینسازی قرار گرفته بود. حسن داعیالاسلام که شناختهشدهترین چهره ضدنایاک بهحساب میآید و در دادگاه هم چند نوبت پیگیریهای مستوفایی علیه این سازمان داشت، قرابت فکری و استراتژیک مشخصی با مجاهدین خلق دارد. حتی بستگان درجه یک او امروز در اردوگاه تیرانا زندگی و فعالیت میکنند. نایاک در داخل ایران هم منتقدان سرسختی دارد که احتمالا جریان انقلابی با تمام مشتقاتش را باید مهمترین آنها دانست. اما اختلاف این جریان با نایاک دلایلی دقیقا عکس مجاهدین خلق دارد. انقلابیها طبیعتا طرفدار حمله به ایران یا تحریم شدن آن نیستند و دعوایشان بر سر این است که اعتماد به غرب را جایز نمیدانند. انقلابیها هیچوقت نخواستند یا نتوانستند برای نایاک مشکلی جدی ایجاد کنند؛ چه اینکه دیاسپورای ایرانی ساکن در غرب، حوزه اصلی نفوذ و فعالیت آنها نبود و بهطور کل انگیزههای کمتری بین آنها برای رویارویی مستقیم با نایاک وجود داشت؛ درحالیکه مجاهدین خلق، زمین باز دیگری برای خودش تعریف کرده بود و نایاک یک مانع مهم به حساب میآمد.
ژنرالها به میدان آمدند و دیپلماسی به کما رفت
وقتی تقویم ورق خورد و به تابستان سال ۱۴۰۰ رسید، دیگر نه اوباما و نه ترامپ، بلکه جوزف بایدن در کاخ سفید بود. در ایران هم حسن روحانی رفته بود و حالا ابراهیم رئیسی دولتداری میکرد. دولت جدید ایران در حال مذاکره با گروه ۱+۴ و به واسطه آنها با آمریکاییها بود تا یا برجام احیا شود یا توافق جدیدی در این زمینه بهدست بیاید. حتی بر سر اینکه مذاکرات و توافق احتمالی پس از آن، چه باید نامیده شود، برجام یا چیزی دیگر، هنوز اتفاق نظری وجود نداشت اما چند بار خبرهایی رسید که به نظر میرساند توافق در دسترس و نزدیک به امضاشدن است. در این سالها هربار که بوی توافق پیچید، دولتهای غربی بزرگترین گزینه ضدتوافق را هم فعال کردند تا همه اهرمها را از دست نداده باشند.
اینبار هم، چنین شد. ۲۲ دیماه سال ۱۴۰۰ بود که گروهی از نمایندگان پارلمان فرانسه با مریم رجوی دیدار و گفتوگو کردند و همان حرفهای تکراری شنیده شد؛ ایران آزاد، ایران غیرهستهای، رهایی از حکومت ملاها و... توافق اما حاصل نشد و در اسفندماه ۱۴۰۰ روسیه که رهبر آن اعلام میکرد بابت گسترش ناتو به شرق نگران است، به اوکراین لشکر کشید. نماینده هیات روسیه در مذاکرات هستهای، میخائیل اولیانوف، در حقیقت نقش رابط بین ایران و آمریکا در این مذاکرات را بازی میکرد که مستقیما با هم گفتوگو نمیکردند. حالا اما بین خود آنها یک جنگ نیمهمستقیم و نیمهنیابتی در جریان بود. اروپاییها حتی گربههای روسی را تحریم کردند و دانشگاههایشان داستایوفسکی و تولستوی را از مواد درسی بیرون گذاشتند.
جشنوارههای فیلم اروپا گفتند که دیگر هیچ فیلمی را از روسیه نمیپذیرد و سایت imdb آندره تارکوفسکی را از فهرست ۱۰۰ فیلمساز برتر تاریخ سینما بیرون گذاشت. روسیه حتی از جامجهانی فوتبال کنار گذاشته شد و کارشناسان متعددی که علوم سیاسی و تاریخ را طبق چشماندازهای نظری متفاوتی بررسی میکردند، در این نکته همصدا شدند که جهان آبستن زایش یک نظم جدید است. در این وضع، مذاکرات هستهای ایران و ۱+۴ بلاتکلیف ماند و سازمان مجاهدین خلق همین را فرصتی برای ازبین بردن بعضی از دشمنان ایرانیاش در خارج از کشور دید. مایک پنس که تا چندی پیش معاون اول رئیسجمهور آمریکا بود، به کمپ تیرانا رفت و در همایش سالانه منافقین گفت: «رژیم تهران میخواهد دنیا را فریب بدهد و بگوید مردم دنبال بازگشت دیکتاتوری شاه هستند، اما مطمئن باشید ما فریب نمیخوریم. جایگزین مناسب و معتبر رژیم، مریم رجوی است.»
اپوزیسیون جمهوری اسلامی که برایش حتی دوام نظام سیاسی موجود، راحتتر از تحمل مجاهدین بود، از کنار این عبارت واضح سوتزنان رد شد و همگی سعی کردند به روی خودشان نیاورند که چه شنیدهاند. این اما به نظر نمیرسید که فقط حرف مایک پنس باشد و قضیه خیلی جدیتر بود. برای محور غربی، برای محور عربی و برای محور عبری.
مناسبات ایران با همه این محورها به نقطهای رسید که تخاصم را به حد اعلا برد. همه محورهای متخاصم، دنبال فرصتی برای نفتپاشی بر حریقهای احتمالی ایران بودند. اعتراضات معیشتی آنها را چندان به نقطه مدنظرشان نمیرساند چه اینکه تب عدالتخواهی را بالا میبرد و این زمین بازی هیچکدام از آنها نبود؛ نه شیوخ، نه بلوک غرب و نه صهیونیستها. آنها همهشان در کمین فرصتی از نوعی دیگر نشسته بودند. هر چیزی که طبقه متوسط را تحریک کند.
روز انتقام فرا رسید
بالاخره فرصتی که خیلیها به دنبال آن بودند و حتی چند بار برای ایجادش تلاش کردند، در شهریور داغ ۱۴۰۱ فرارسید. خانم مهسا امینی، مسافری از شهر سقز که همراه خانواده به تهران آمده بود، در بازداشتگاه گشت ارشاد دچار سکته شد و سپس در بیمارستان جان سپرد. سرنوشت او در یک آن و یک لحظه به نمادی از خشکی و عدم انعطاف فرهنگی حکومت، یا لااقل بخشی از آن تبدیل شد و موجی از اعتراضات را در جامعه به راه انداخت که در ابتدای مسیر، تعدادی از وفادارترین افراد نسبت به جمهوری اسلامی هم بینشان به چشم میخوردند.
این یک اعتراض اجتماعی بود که میتوانست به جناحبندی سیاسی و مذهبی افراد ربطی نداشته باشد و یک خواسته مشخص را در مورد برخورد حکومت با سبک زندگی مردم پی بگیرد. با این حال دولتهای رقیب یا دشمن ایران قصد بهرهبرداریهای دیگری را از این قضیه داشتند و میخواستند اجازه ندهند که مطالبات روی یک موضوع بهخصوص و قابل تحقق، مثل سبک زندگی متمرکز بماند. از همان لحظه اول یک شبکه فارسیزبان وابسته به سعودی که پیش از این نشستهای مجاهدین را پوشش زنده میداد، روایتگر اصلی رویدادهای ایران شد و تلاش کرد مطالبات را به سمتی ببرد که عملا غیرقابل تحقق بود.
عدهای از حکومت ایران میخواستند که فرو بپاشد و از ماهیت ایران میخواستند که با تجزیه و اشغال کنار بیایند. این بازی مطلوب و مورد نظر مریم رجوی بود و خیلی زود باعث شد که سر و کلهاش پیدا شود. ۲۳ روز بعد از فوت مهسا امینی، در چهاردهم مهرماه ۱۴۰۱، مریم رجوی بعد از ۱۰ سال دوباره در پارلمان اروپا سخنرانی کرد تا حضور رسمیتیافته مجددش نشان بدهد که بهواقع تمام غوغاهای گروههای مختلف اپوزیسیون، دربرابر کاربرد عینی و مشخصی که سازمان مجاهدین خلق برای غربیها و بعضی کشورهای دیگر دارد، هیچ است. تظاهرات گروههای مختلف اپوزیسیون خارجنشین در چند شهر قاره اروپا و آمریکا به راه افتاد.
در لندن دستههای مختلف چنان با چوب و لگد و مشت به جان هم افتادند که پلیس ناچار به مداخله شد و کار به تعارض میان تظاهرکنندگان ایرانی و پلیس لندن کشید. شهردار لندن موضع سرسختانهای علیه این اوباش گرفت و تصاویر آنها برای شناسایی و مجازات بین شهروندان منتشر شد.
بیبیسی فارسی هیچ خبری در رابطه با هیچکدام از این رویدادها کار نکرد، اما خود دیپلماتهای انگلیسی بیشتر از قبل به همان نتیجهای رسیدند که قبلا رسیده بودند. با این جماعت نمیشد تا لب مرزهای ایران رسید، چه رسد به اینکه حکومت مرکزی ساقط شود یا حتی بتوان آن را تهدید کرد و امتیازی گرفت. همین تیپ از ایرانیان خارجنشین، خارجنشینهای دیگری که مثل خودشان فکر و رفتار نمیکردند را خار چشمشان میدیدند. چند ماه پیش از آن هم هنگام برگزاری انتخابات ریاستجمهوری ایران، حمله و توهینهای فراوانی به ایرانیانی شده بود که در خارج از کشور میخواستند رأی بدهند. حتی مدتی بعد وقتی یک فیلم ایرانی در خارج اکران شد، این جماعت به ایرانیانی که میخواستند به تماشای یک فیلم به زبان مادریشان بروند و بازیگران آن را از نزدیک ببینند، حمله کردند. حالا اعتراضات پس از مرگ مهسا امینی، داشت بهانههای بسط و گسترش چنین رفتارهایی را بیشتر فراهم میکرد و بیرون از مرزهای ایران، نایاک کمکم تبدیل شد به خالی که همه تیرها به سمت آن شلیک میشد.
توهم آلترناتیو
در ۲۶ مهر ۱۴۰۱ پارلمان انگلیس در «کمیته بریتانیایی، برای ایران آزاد» میزبان سخنرانی مریم رجوی شد. بهرغم اختلافاتی که میان ایرلند و بریتانیا وجود داشت، کمتر از یک ماه بعد کنفرانسی در دوبلین، پایتخت جمهوری ایرلند برگزار شد که تعدادی از نمایندگان وابسته به دولت، به همراه تعدادی از اپوزیسیون و عدهای از طیف مستقل، به همراه تعدادی از وزرای سابق در آن حضور داشتند.
سخنران این کنفرانس هم مریم رجوی بود. یک هفته بعد او میهمان پارلمان کانادا بود که کنفرانسی به همان سبک و ترتیب دوبلین برگزار میکرد. رجوی در آنجا حرفی که مایک پنس، معاون اول ترامپ درباره گروه مجاهدین خلق زده بود را تکرار کرد: ما تنها آلترناتیو جمهوری اسلامی هستیم. دو هفته بعد مریم رجوی از طریق ویدئوکنفرانس میهمان سنای ایتالیا شد و به مناسبت ۱۶ آذر که در ایران روز دانشجو هم بود، باز همان سخن را تکرار کرد: ما تنها آلترناتیو جمهوری اسلامی هستیم. ابتدا اخبار سخنرانی رجوی در پارلمان کانادا بهصورت مشروح و رسمی منتشر نشد و این خبر پس از پیگیریهای متعدد به تایید رسمی رسید. سنای ایتالیا هم بخشی از صحبتهای رجوی که گروه خودش را آلترناتیو جمهوری اسلامی مینامید، بعد از چند ساعت از خروجیهای وب حذف کرد. آنها میدانستند که این ایده بهشدت از لحاظ اجتماعی بین ایرانیان با واکنشهای منفی مواجه میشود اما در عمل راهی و برنامهای جز این نداشتند.
انکار بیفایده بود. فردای آن روز، نزدیک ساختمان اداری دایرکسن که به مجلس سنای آمریکا تعلق داشت، گروه کوچکی از معترضان ایستاده بودند و درحالیکه پلاکاردهایی به دست داشتند، علیه حکومت ایران شعار میدادند. تعدادشان کم بود اما منظم و منسجم بودند؛ همانطور که مجاهدین خلق همیشه بودهاند. فقط این اواخر که اعضای آن سنشان بالا رفته، برای شلوغ کردن اجتماعات از سیاهیلشکرهای اجارهای استفاده میکنند که فارسی هم نمیدانند و گاهی چهره آنها از صدمتری مشخص میکند که ایرانی نیستند. فردای روزی که مریم رجوی میهمان سنای ایتالیا شد، همین جمعیت منسجم و کوچک، تظاهراتی در واشنگتن داشتند و یک روز بعد وارد ساختمان کندی، در مجلس سنای آمریکا شدند. هشت سناتور دموکرات و جمهوریخواه به همراه گروه چهل نفرهای از مشاورینشان و جمعیتی از فرستادگان سفارتخانههای مختلف در این نشست شرکت کردند.
باز هم مریم رجوی میهمان و سخنران محفل بود. رجوی از طریق ویدئوکنفرانس برای آنها سخنرانی کرد و هم خود او، هم چند نفر از سخنرانان که مقامات رسمی آمریکا بودند، درباره شورای جدیدی که قرار است نماینده ایرانیان ساکن آمریکا باشد، سخن گفتند؛ اویاک. سازمان جوامع ایرانیان آمریکا یا همان اویاک کار خودش را از ۱۹۹۷ آغاز کرده بود اما فعالیت رسمیاش به پس از ۲۰۱۲ میلادی بر میگردد که سازمان مجاهدین خلق از فهرست گروههای تروریستی آمریکا خارج شد. در مرامنامه اویاک بهطور مشخصی ذکر شده که قصد آنها سرنگونی حکومت فعلی ایران است و به عبارتی جز این هدف، چیز دیگری در مرامنامه آنها بیان نشده است. غیر از مجلس سنا که میزبان مریم رجوی بهعنوان پیشوای اویاک بود، پیش از آن کنگره آمریکا هم در نشریهاش با نام «هیل» سه یادداشت از اعضای اویاک درباره آلترناتیوهای جمهوری اسلامی منتشر کرده بود که تلویحا همه راهها را به مجاهدین خلق ختم میکرد.
جمهوریخواهان آمریکا برخلاف دموکراتها، عموما با هیاهوی بیشتری به حمایت از مجاهدین خلق میپردازند و البته در ازای آن اکثر اوقات پول میگیرند. تا به حال گردهماییهای سالانه متعددی برای مجاهدین خلق تحت عنوان «ایران آزاد» برگزار شده که غیر از مایک پنس معاون اول ترامپ، رودی جولیانی شهردار سابق نیویورک و جان بولتون مشاور سابق امنیت ملی آمریکا هم در آن شرکت داشتهاند. مایک پمپئو وزیر خارجه دونالد ترامپ هم دو سال پیاپی در ۲۰۲۱ و ۲۰۲۲ میهمان و سخنران این گردهمایی بود. با فعالتر شدن دامنه فعالیت اویاک، این مساله عیانتر از سابق مشخص میشود که آلترناتیو کشورهای خارجی برای جمهوری اسلامی، سازمان مجاهدین خلق است و این ایدهای گذرا نیست که بخواهد تغییر کند. این یعنی کشف حجاب مریم رجوی و پرده برداشتن او از فعالیتهایی که پشتپرده انجام میداد و گردن نمیگرفت. حالا اعضای اپوزیسیون خارجنشین باید تصمیم بگیرند که یا از حمایت دولتهای خارجی بهطور مطلق دست بشویند، یا مجاهدین خلق را بهعنوان لیدر و رهبر خودشان بپذیرند یا مواضع مترقیتری اتخاذ کنند.
نظر شما