به گزارش همشهری آنلاین، مدتی قبل به مأموران پلیس پایتخت خبر رسید که در جریان یک درگیری خونین در باقرشهر، جوانی به قتل رسیده است. تحقیقات نشان میداد که مقتول اهل کشور افغانستان بود که یک سال قبل بهصورت غیرقانونی وارد کشور ایران شده بود. آنطور که شاهدان میگفتند، شب حادثه ۳نفر راه مقتول را سد کرده و یکی از آنها با ضربات چاقو، مقتول را از پا درآورده بود.
تیم جنایی پس از تحقیق از شاهدان به بررسی تصاویردوربینهای مداربسته پرداخت که تصاویر بهدست آمده گفتههای شاهدان را تأیید میکرد. به این ترتیب تصویر متهم به قتل بهدست آمده و تلاش برای دستگیری او آغاز شد.
قاتل آشنا
ماموران برای کشف راز این جنایت به تحقیق از خانواده مقتول پرداختند. برادر وی گفت: قاتل برادرم یکی از هموطنانمان به نام سعید است که از یک سال قبل برادرم را تهدید به قتل کرده بود.
او ادامه داد: اختلاف سعید و برادرم بر سر مسائل طایفهای بود. سعید پیغام داده بود که قصد کشتن برادرم را دارد و این پیغام به گوش برادرم رسیده و او را به وحشت انداخته بود.
به حدی که جرأت نمیکرد تنهایی از خانه خارج شود. حتی یکبار سعید به برادرم حمله کرده بود که مردم به دادش رسیدند و نجاتش دادند. برادرم وقتی جانش را در خطر دید شبانه چمدانش را بست و قاچاقی از افغانستان به ایران فرار کرد. او در ساختمانی در تهران مشغول کارگری شد.
همه ما تصور میکردیم که دیگر همهچیز تمامشده اما قاتلش سایه به سایه به تعقیب برادرم پرداخت تا اینکه او را پیدا کرد و جانش را گرفت.
دیدار اتفاقی
با شناسایی هویت قاتل، جستوجو برای دستگیری او ادامه یافت تا اینکه چند روز قبل فردی راهی اداره پلیس شد و سرنخی از وی در اختیار کارآگاهان قرار داد.
این فرد که یکی از اقوام مقتول بود، گفت: من کارگر ساختمانی هستم و برای انجام کاری به یکی از محلههای پایتخت رفته بودم که بهصورت کاملا اتفاقی، قاتل تحت تعقیب را در خیابان دیدم. بیآنکه متوجه شود او را تعقیب کردم و متوجه شدم در یک ساختمان نیمهکاره کارگری میکند. با این سرنخ مأموران راهی محل مورد نظر شدند و قاتل تحت تعقیب را که با هویت جعلی در ساختمان نیمهکار مشغول بهکار شده بود، دستگیر کردند.
متهم پس از دستگیری به ارتکاب جنایت اقرار کرد و برای تحقیقات تکمیلی در اختیار اداره آگاهی تهران قرار گرفت.
ازدواجی که سر نگرفت
متهم به قتل ۳۰ساله است و میگوید که کینهاش از مقتول بهدلیل سر نگرفتن ازدواجش با دختر مورد علاقهاش بوده است.
مقتول چه نقشی در ماجرای ازدواج تو داشت؟
او از طایفه دختر مورد علاقهام بود و مانع ازدواج ما شد. من عاشق آن دختر بودم اما محمد (مقتول) باعث شد تا این ازدواج سر نگیرد.
بیشتر توضیح بده.
دختری که عاشقش بودم فامیل دور محمد بود. من به خواستگاریاش رفتم اما خانوادهاش مخالفت کردند و دخترشان را به زور پای سفره عقد با مرد دیگری که از طایفه خودشان بود نشاندند. بعد از این ماجرا افسرده شدم تا اینکه شنیدم حرفهای مقتول درباره من باعث شده خانواده دختر موردعلاقهام به من جواب رد بدهند. احساس میکنم مقتول به من و وضعیت زندگیام حسادت میکرد. او باعث شد روزهای سختی را ببینم. برای همین از او کینه به دل گرفتم.
ظاهرا یکبار در افغانستان قصد داشتی جانش را بگیری؟
وقتی برایم محرز شد که محمد در حقم نامردی کرده است تصمیم گرفتم او را به قتل برسانم. پیغام داده بودم که میخواهم وی را به قتل برسانم. در افغانستان یکبار گیرش انداختم اما آن روز قسمتش مرگ نبود و فقط زخمی شد.
چطور متوجه شدی در تهران است؟
وقتی غیبش زد، میدانستم قاچاقی به ایران یا ترکیه رفته است. به جستوجوهایم ادامه دادم تا اینکه یکی از بستگانم آمارش را به من داد و گفت محمد را در یکی از محلههای تهران دیده که کارگری میکند. همین شد که وسایلم را جمع کردم و قاچاقچی به ایران آمدم. فکر میکردم با کشتن او آرام میشوم اما هرگز به آرامش نرسیدم. چون پس از قتل مدام کابوس میدیدم.
نقش همدستانت در این جنایت چه بود؟
آنها نقشی در قتل نداشتند. ۲نفر از همشهریانم بودند که جای مقتول را به من نشان دادند. ما منتظر بودیم تا محمد از محل کارش خارج شود و بعد راهش را سد کنیم. من آن روز با چاقو جان مقتول را گرفتم و بعد با هویت جعلی در ساختمانی مشغول بهکار شدم. اصلا فکرش را نمیکردم که شناسایی شوم اما شب حادثه وقتی برای خرید از ساختمان خارج شدم تا به سوپرمارکت محل بروم از بخت بدم یکی از بستگان مقتول در خیابان مرا دید و به این ترتیب لو رفتم.
نظر شما