متأسفانه پرداختن به ریشهها و ابعاد این بحران با تعویق غیرقابل بخششی تنها در چند ماه قبل آغاز شد.
از دلایل این تعویق و تامل، نادیده گرفتن هشدارهای گروه کوچکی از اقتصاددانان و مدیران آمریکایی بود. دلیل دیگر آن، بهنظر ما، انتخابات 2008 ریاستجمهوری آمریکا و عدمتمایل حزب حاکم به باز شدن این مسائل و ریشه آنها بود که میتوانست امتیاز بسیار منفی در آرای عمومی داشته باشد (که نهایتا نیز با شروع بحران، چنین شد) البته غافلگیر شدن در بحران را نباید از یاد برد.
پرسشی که مطرح میشود این است که چگونه بحران 2008 در یک کشور (ایالات متحده آمریکا) میتواند تبدیل به یک بحران جهانی شود که نهتنها کشورهای بزرگ بلکه کشورهای کوچکتر و در حال توسعه را نیز تحتتأثیر قرار دهد؟
پاسخ نخست آنکه سهم ایالات متحده آمریکا از محصول ناخالص جهان در حدود 20 درصد است. با وزنی معادل یک پنجم اقتصاد جهان و تشدید روند جهانی شدن در دهههای قبل، طبیعی است که کارکرد اقتصاد آمریکا بر اقتصاد دنیا اثرگذار باشد. انتظار میرود که حتی اقتصادهای کوچک نیز از این بحران متاثر شوند.
در حال حاضر و در مقایسه با ارزش محصول ناخالص داخلی، اقتصاد ایران، اقتصادی در حد یکی از ایالتهای آمریکا - معادل اقتصاد ایالت آلاباما در جنوب آمریکا - محاسبه میشود؛ حتی ارزش تولیدات روسیه بزرگ در حد اقتصاد نیویورک است.
البته بزرگی و کوچکی خود ممکن است دلیل کافی برای متاثر شدن (و میزان تاثر) نباشد، ولی وقتی طرق تاثیر را تحت بررسی قرار میدهیم و کاهش جریان تجارت و عوامل تولید (خصوصا منابع مالی) را در کنار اقتصاد تک محصولی نظیر ایران را که قیمت آن محصول میتواند بهشدت متاثر از بحران مالی - اقتصادی حاضر شود مد نظر قرار دهیم، اثر بحران اقتصادی جهان بر کشورمان آشکارتر میگردد.