به گزارش همشهری آنلاین، آن روزهایی که رویای تاسیس مهد کودک را در سرمی پروراند، شاید هیچ وقت فکرش را نمیکرد خداوند در تقدیریش طور دیگری نوشته باشد و میناخانم قصه ما بشود مادری با ۴ فرزند قد و نیم قد که این روزها ترجیح میدهد تمام آموختههایش در زمینه کودک پروری را به شکلی ایده آل در جهت تربیت فرزندان خود به کار بندد؛ بانویی که به لطف تحصیلات آکادمیک، تبحر خاصی در کودک پروری دارد و اگر امروز نتوانسته مهدکودک رویاهای خود را تاسیس کند اما خیالش راحت است که با تکیه بر دانش و تواناییهای منحصر به فرد خود، میتواند فرزندانش را درست همانطور که باید پرورش داده و نسلی شایسته به جامعه تحویل دهد.
اینجا یک مهدکودک نیست!
«مینا گرشاسب» این مادر ۳۲ ساله، کارشناس مدیریت تبلیغات است. البته در دبیرستان کودکیاری خوانده و بعد از آن هم دورههای مربیگری کودک را در جهاد دانشگاهی سپری کرده که امروز به لطف همین تحصیلات آکادمیک و البته روحیه لطیف ذاتی اش توانسته در نقش مادری، بسیار موفق ظاهر شود. در تمام طول مصاحبه لبخند از لبانش نمیافتد و حتی سروصدای بچهها و حتی گریه آنها، آرامشش را به هم نمیزند. انگار اساسا برای مادری کردن آفریده شده و خداوند توفیق بزرگی نصیبش کرده. در همان ابتدای گفتگو به خاطر سر و صداهای احتمالی عذرخواهی میکند و با لبخند میگوید: «از صبح که بیدار میشویم، انگار در مهدکودک هستیم. بالاخره خانهای با ۴ بچه ۶، ۴، ۵/۲ و ۱ ساله، دست کمی از مهدکودک ندارد و باید شش دانگ حواس آدم به آنها باشد.» با بچهها میخندد، بازی میکند و از کودکی کردن لذت میبرد. روحیهاش بسیار ستودنی است؛ مخصوصا وقتی با آب و تاب از برنامه روزانه و قوانین خانه میگوید. «شاید خیلیها فکر کنند در خانهای که ۴ کودک زندگی میکنند، خیلی خبری از قانون و مقررات نباشد اما ما همانقدر که به بچهها محبت میکنیم و هوایشان را داریم، به همان اندازه هم به نظم و مقررات اهمیت میدهیم، طوری که همه بچهها باید قوانین خانه مثل زمان بازی، تلویزیون، غذا و خواب را رعایت کنند. به واقع با این شرایط میتوان یک آرامش نسبی در خانه ایجاد کرد و مدیریت بچهها را به خوبی در دست گرفت.»
آرامش فرزندانم را میخواهم نه حقوق ۲۰ میلیونی
کلامش، رفتارش و از همه مهمتر مهر مادریش آنچنان عمیق است که به خوبی میتواند با هریک از بچهها ارتباط موثری برقرار کرده و سکان هدایت این کشتی کوچک را طوری در دست گیرد که اکثر مواقع، آرامش برقرار باشد و رابطه بین بچهها و فضای خانه، گیر طوفانهای غیرقابل کنترل نیفتد؛ کاری که شاید به راحتی از دست هرکسی برنیاید و بسیاری، از این همه تبحر متحیر شوند اما میناخانم دختر نازپرورده خانه پدری که همه او را با همین ویژگی میشناختند، امروز ناخدای مهربان و مقتدر این کشتی شگفت انگیز است و تمام توان خود را برای خلق روزهایی ناب و به یادماندنی به کاربسته است. این را هم از شیوه رفتاری خاص میناخانم میتوان فهمید و هم از حرف های خودش.
او میگوید:« تک تک بچههایم بسیار احساسی و بامحبت هستند، بطوریکه روزمان را با بوسه و آغوش شروع میکنیم و همین نیز به همه ما انرژی میدهد. بعد از آن هم که خب قاعدتا باید به کارهای روزانه از قبیل نظافت، غذا پختن و غذا دادن به بچهها تا بازی و آموزش بپردازم، بنابراین میتوان گفت که تقریبا تمام وقت خود را برای بچهها میگذارم. به هر حال همسرم کارمند هستند و صبح زود میروند و تا ساعت ۷ و ۸ شب که بیایند و کمک حال من باشند، من میمانم با بچهها که از هیچ تلاشی برای ایجاد اوقات خوش و مفید برای آنها دریغ نمیکنم و همیشه و در همه حال روی آموزش تاکید دارم. مثلا وقتی با بچهها کارتون میبینیم، تمام صحنهها را با هم تحلیل میکنیم تا برای بچهها کاملا آموزنده باشد.»
شاید برای برخی از مادران تحصیلکرده و افرادی چون میناخانم که رویاهای مختلفی در سرداشته، نشستن در خانه و تربیت کردن فرزندان، خیلی خوشایند نباشد اما قهرمان امروز ما، از این شرایط راضی است و نگاه ارزشمندی به زندگی دارد. «من هم مثل هر خانم دیگری دلم میخواست شاغل بودم و استقلال مالی داشتم اما با این حال اگر قرار باشد سرکار بروم و حتی ۲۰ میلیون هم درآمد داشته باشم اما این اشتغال برای زندگیم و فرزندانم ضرر داشته باشد، به هیچ عنوان چنین اشتغالی را نمیخواهم. البته اگر شرایطی برای فعالیت اجتماعی و حتی دورکاری فراهم شود، حتما استقبال میکنم، زیرا در آنصورت، بچهها آسیبی نمیبینند.»
۴ فرزندی؛ زمزمه ای که خداوند آن را شنید
گرچه امروز میناخانم به عنوان یک مادر جوان با ۴ فرزند، تمام سختی های مادری را به جان خریده و بسیار هم شکرگزار لطف خداوند است اما جالب اینجاست که هیچ گاه خودش را در شرایط امروز نمیدیده و دراصل، خداوند تقدیر این خانواده را طوری نوشته تا زندگی شان پر از شگفتی و معجزه باشد و یا شاید هم رویای آقای محمدی تحقق پیداکند! پدری که به گفته همسرش گرچه خودش ۴ فرزند دارد اما آنقدر بچه دوست است که اگر بچه ای را ببیند، حتما به سمتش میرود. مینا خانم با گذری به دوران آشنایی و خواستگاری میگوید:«در همان دوران، همسرم گفتند که دلشان میخواهد ۴ فرزند داشته باشند. آن موقع با نظرشان موافقت نکردم اما لطف خداوند شامل حالمان شد و دقیقا به خواست و اراده خود خدا، طی ۶ سال، صاحب ۴ فرزند شدیم. ما سال ۱۳۹۴ ازدواج کردیم و امیرحسین اولین فرزندمان، یکسال بعد به دنیا آمد و بعد از او هم، ضحی، صدرا و طه، پا به زندگی مان گذاشتند. گرچه با هر بار بارداری، احساس نگرانی میکردم اما با این حال، توکلم به خدا و پشتوانه همسری بود که در تمام مراحل، هوایم را داشت. الان هم نمیگویم مادری برای ۴ کودک آسان است اما آنقدر شیرینی دارد که همه سختیها را به جان بخرم.»
یکی از نکات جالب در مورد تولد فرزندان این خانواده، تشابه تاریخ تولد ۳ تا از بچهها یعنی فرزند اول، دوم و چهارم در دهم آبان است. تشابه جالبی که کاملا غیرارادی اتفاق افتاده و باعث شده تا خانواده محمدی، تولد ۳ فرزندشان را با هم جشن بگیرند. به خصوص اینکه میناخانم هم متولد همین ماه است و همه اعضای خانواده هرساله برای رسیدن آبان ماه روزشماری میکنند تا از این ایام خاص، حسابی خاطره بسازند.
شاید برخی پدر و مادرها منتقد اصلی فرزندانشان در خصوص چندفرزندی باشند اما در خانواده محمدی و گرشاسب به هیچ عنوان، چنین شرایطی حاکم نبوده. میناخانم درخصوص واکنش خانواده خود و همسرش نسبت به تولد ۴ فرزندشان توضیح میدهد:«خوشبختانه خانواده هایمان هیچ وقت به ما خرده نگرفتند و هربار نیز ابراز خوشحالی کردند. به خصوص خانواده همسرم که الان هم از هیچ کمکی دریغ نمیکنند و هر زمان که نیاز باشد، برای مراقبت از بچهها به کمک مان میآیند. البته خود من خیلی دلم نمیخواهد کسی را به زحمت بیندازم، بنابراین معمولا به خدا توکل کرده و سعی میکنم به کسی متکی نباشم.»
مادر و پسری که کرونا را از پا درآوردند
معجزه و شگفتی. شاید اینها بهترین واژهها برای توصیف حال و احوال روزهای کرونایی میناخانم در دوران بارداری سومین فرزندش باشد. یعنی همان موقعی که او با ۸۵ درصد درگیری ریه راهی آی سی یو شد و در حالی که امید چندانی وجود نداشت، یک ماه تمام با کرونا جنگید. میناخانم و آقا صدرا کرونا را از پا درآوردند تا نشان دهند که اگر خدا نخواهد، حتی برگی از درخت نمیافتد.« فروردین سال ۹۹ یعنی همان موقع که کرونا تازه خودی نشان داده بود، حدودا ۳ماه باردار بودم و این را زمانی فهمیدم که به خاطر درد کلیه به پزشک مراجعه کردم و درست در همین ایام بود که تب و لرز شدید، همسرم را زمین گیر کرد و هر پزشکی بالای سرش میآمد، بیماریش را تشخیص نمیداد. در تمام ۱۰ روزی که ایشان در بستر بیماری بودند، در حد توان خودم از ایشان پرستاری کردم و وقتی متوجه ابتلای ایشان به کرونا شدم که کار از کار گذشته بود و خودم هم درگیر شده بودم. اوایل فکر میکردم حال بدم به خاطر بارداری و یک سرماخوردگی ساده است، تا اینکه روز به روز حالم بدتر شد و نهایتا ۱۳ فروردین با درگیری ۸۵ درصدی ریه از حال رفتم و راهی بیمارستان شدم.»
فروردین ۹۹ برای میناخانم یادآور روزهای دشواری است. از عدم پذیرش بیمارستانها گرفته تا یکماه بستری در بیمارستان و خطراتی که او و پسرش را تهدید میکرده اما او به لطف خدا، تمام بحرانها را پشت سرگذاشته و از کرونا جان سالم به در برده است.«وقتی بعد از یک ماه از روی تخت بلند شدم، همه پزشکان و پرستاران، زنده ماندنم را یک معجزه میدانستند اما به لطف خدا، هم من سالم ماندم و هم پسرم صدرا که الان ۲ و نیم ساله است. گرچه روزهای بسیار سختی بود اما در آن دوران، رابطه معنوی خاصی با خدا پیدا کرده و ته دلم قرص بود که هر دو جان سالم به در میبریم. البته در این بین نباید زحمات بی دریغ کادر درمان بیمارستان بقیه الله و نیروهای جهادی را نادیده گرفت. همه آنها دقیقا مثل اعضای یک خانواده هوای مرا داشتند و هیچ وقت تنهایم نگذاشتند.»
برخی نگاهها سرزنش آمیز است و برخی تحسین آمیز
متاسفانه در شرایط این روزهای جامعه که اکثر زوج ها، تمایلی به چند فرزندی ندارند و حتی برخیها دور فرزندآوری را خط کشیده اند، وجود خانواده ای همچون خانواده آقای محمدی میتواند واکنش های متفاوتی را برانگیزد. میناخانم در این باره توضیح میدهد:«یکی از مسائلی که گاها ما را اذیت میکند، نگاه سنگین جامعه به ما و فرزندانمان است. متاسفانه برخیها اصلا نگاه خوبی به چندفرزندی ندارند و حتی واکنش منفی نشان میدهند. مثلا میگویند که با شرایط فعلی اقتصادی، چه کسی حاضر است ۴ تا بچه به دنیا بیاورد و یا مثلا چطور میتوانید از پس خرج و مخارج آنها برآیید؟ شاید گوش ما از این حرفها پر شده باشد اما واقعیت این است که لطف خدا، همیشه و در همه شرایط، شامل حال ما بوده و هر بچه ای با خودش برکت آورده، بطوریکه با تولد هرکدام از آن ها، زندگی ما رونق دیگری گرفته و واقعا هیچ وقت در خرج و مخارج کم نیاورده ایم. حتی گاهی در پاسخ به آن های که میگویند مگر میشود در زندگی کم نیاورید، میگویم بیایید ما را با خودتان مقایسه کنید و برکت وجود این بچهها را ببینید!»
گرچه خانواده محمدی با واکنش هایی منفی از جانب آشنا و غریبه مواجه میشوند اما خیلیها هم با دیدن این خانواده پرجمعیت به وجد میآیند و آنها را تحسین میکنند. میناخانم با لبخندی عمیق تر میگوید:«برخلاف دسته اول، برخیها نیز از دیدن و شنیدن اینکه ما ۴ فرزند داریم، شگفت زده میشوند و شجاعت ما را تحسین میکنند. حتی بعضیها میگویند با شرایط فعلی، شما یک قهرمانید که باید نامتان را در کتابها بنویسند و تندیستان را بسازند!»
زندگی در خانه ۷۰ متری و بدون خودروی شخصی
همه ما، آدم هایی بسیاری را سراغ داریم که مثلا به علت تک خوابه بودن منزلشان حاضر به فرزندآوری نیستند و سال های بسیاری از عمرشان را با همین تفکر سپری میکنند و زمانی به خود میآیند که کار از کار گذشته و دیگر فرصتی برای چشیدن طعم فرزند را ندارند. مساله ای که در مورد خانواده محمدی اصلا صدق نمیکند و این زوج جوان، هر ۴ فرزند خود را در خانه ای ۷۰ متری به دنیا آورده اند. میناخانم میگوید:« شاید باور کردنش سخت باشد اما تا همین چندماه پیش در خانه ای ۷۰ متری زندگی میکردیم و گرچه دلمان میخواست خانه بزرگتری داشته باشیم اما این موضوع هیچ وقت باعث کم رنگ شدن شادیها و خوشی های ما نشده بود، تا اینکه چند ماه پیش به لطف خداوند شرایطی مهیا شد تا به یک خانه سازمانی با متراژی بزرگتر نقل مکان کنیم. من معتقدم که این خانه، روزی آقا طه بود و خداوند یکبار دیگر نشان داد که هوایمان را دارد.»
خانواده محمدی که حسابی اهل خدا و پیغمبرند؛ خیلی برای زندگیشان چرتکه نمیاندازند و حساب و کتاب نمیکنند، بطوریکه به غیر از وام فرزند چهارم خود، از دیگر تسهیلات وعده داده شده دولت، بهرهای نبردهاند و حتی الان خودروی شخصی ندارند. میناخانم میگوید:«باتوجه به اینکه ۴ فرزند داریم، فکر میکردیم شرایط لازم برای ثبت نام خودرو را داشته باشیم اما گفتند به شما تعلق نمیگیرد! بنابراین فعلا ماشین شخصی نداریم. البته خانواده همسرم لطف کرده و ماشین خودشان را دراختیارمان گذاشتهاند، زیرا طبیعتا رفت و آمد با ۴ بچه کوچک آن هم بدون ماشین اصلا کار راحتی نیست اما باز هم خدا را شکر که همه چیزش مصلحتی دارد و ما هم تسلیم مطلق او هستیم.»
در تمام طول گفت و گو، یک چیز در حرفهای میناخانم این مادر جوان ۴ فرزندی، بسیار خودنمایی میکند و آن، توکل و امید به خدایی است که تقدیرش را این چنین نوشته و از دختر نازپرورده خانه پدری، مادری تمام عیار ساخته. کسی که حالا فراتر از رویای تاسیس مهدکودک، رویای خوشبختی فرزندانش را درسر میپروراند و برای تحقق این رویا از هیچ تلاشی دریغ نمیکند.
نظر شما