نمود این رابطه را برخی متفکران به این نحو مطرح ساختهاند که ایمان، مقدم و تعینبخش انسان بهشمار میرود و این البته بستگی تام دارد به تحدید ماهیت ایمان. در سنت اسلامی اما اهمیت ایمان تا به آنجاست که رستگاری و نجات در گرو آن است. از این رو مشخص کردن محدودههای آن و پیبردن به حقیقت آن از نظر ائمه اسلام پنهان نمانده است. امام محمدباقر(ع) را که این جستار به مناسبت ولادت ایشان در سوم صفر سال57 هجری فراهم آمده است باید مهمترین مفاخری دانست که در این باب به بحث پرداخته است و با مخالفان رویارویی کرده است.
محور مخالفتها را در اینباره باید در ارتباط کنش یا عمل با ایمان دید. از سنخ اندیشه یا تصدیق دانستن ایمان از سویی و از سنخ کنش یا عمل دیدن آن از سوی دیگر، همواره مهبط انظار و محل ابحاث گوناگون و گاه فتنهانگیزی بوده است. شیوه بحث امام در این باره بسیار جالبتوجه و ابتکاری است. با این مقدمه به فرازی از این مباحث میپردازیم.
محمدبنیعقوب کلینی(م329هـ) ولادت ابوجعفر محمدبنعلیبن حسین(ع) را در سال
57 هجری ذکر کرده است. هرچند او به سالروز این واقعه نپرداخته اما بیشتر مورخان پس از او از جمله طبری امامی و فتال نیشابوری، سوم صفر را روز ولادت ایشان دانستهاند. از این رو ایشان در محرم سال 61هجری در کربلا 3ساله بوده است و بنا بر گزارش اکثر مورخان در کربلا به همراه پدر خویش، امام زینالعابدین(ع) حاضر بوده است.
زندگی امام، نشان از تأثیر شگرفی دارد که حادثه کربلا بر روحیه و عقاید ایشان نهاده است. احیای سنت عزاداری و برپایی مجالس ماتم و مرتبطساختن آن با حیات اجتماعی- سیاسی مسلمانان را بهوضوح میتوان در سیره فرهنگی- دینی آن امام به مشاهده نشست. از سوی دیگر سستی و ناتوانی امویان در کنترل اجتماع در جهت مصالح خویش، فرصتی را در اختیار امام قرار داد تا به بیان باورهای کلامی خویش بپردازد.
این عصر را که از شهادت امام سجاد(ع) در سال 94هجری آغاز میشود و تا پایان امامت امامصادق(ع) بهطول میانجامد، عصر طلایی امامت نام نهادهاند. برای پرداختن به بحث تحدید ماهیت ایمان از نگاه امام(ع) باید دو گونه فرایند را در این مباحث از یکدیگر بازشناسایی کرد. نخست اصل مدعاست. در این بخش چند گونه پرسش را میتوان متمایز ساخت. آیا عمل جزئی از ذات ایمان و مقومی از مقومات آن است؟ به عبارت دیگر آیا عملکردن به تکالیف شرعی و فرایض دینی یا عمل نکردن به آنها، در نفس مومن بودن تاثیر دارد؟ آیا اسلام و ایمان ماهیتی یکسان و هم سنخ دارند؟ و پرسشهایی از این دست.
دوم فرایندی است که برای استدلال بر مدعا طی میشود و طبیعی است که به سبب متنوع بودن مخاطبان امام، استدلالهای بسیار متنوع و متفاوتی در چارچوب سنت اسلامی و نیز حتی خارج از آن ارائه شده است. امام محمدباقر(ع) بر این باور است که ماهیت ایمان از ماهیت اسلام متعالیتر است.
در این تعریف، اسلام بیشتر به جنبههای ظاهری و زبانی محصور شده و برای ایمان مجالی وسیعتر قرار داده شده است. به عبارت دیگر ایمان امری قلبی و اسلام امری لسانی شمرده شده است. کلینی در کافی، ج2، ص26، یکی از این استدلالها را ذکر کرده است. امام به پرسندهای که از این موضوع پرسش کرده بود، براساس آیه 14/ حجرات، که اینگونه است: «قالت الاعراب آمنا قل لم تومنوا و لکن قولو اسلمنا و لما یدخل الایمان فی قلوبکم؛ اعراب گفتند: ما ایمان آوردیم. بگو: ایمان نیاوردهاید؛ اما بگویید اسلام آوردهایم، زیرا هنوز ایمان وارد قلبهای شما نشده است.» بر تمایز میان ایندو استدلال میکند.
در مورد مشابـــهی کــه قاضی نعمان آن را در دعائم الاسلام، ج1، صص16و17 گزارش کرده است، امام با ترسیم دو دایره هم مرکز در کف دست خویش به صورت نمادین نشان میدهد: دایره خارجی اسلام است و دایره داخلی ایمان. زیرا دایره داخلی تحقق ایمان را در قلب نشان میدهد. از این رو نسبت اسلام به ایمان به لحاظ منطقی عموم و خصوص مطلق است: هر مومنی مسلمان نیز هست ولی هر مسلمانی، لزوما مومن نیست. امام، تمایز میان اسلام و ایمان را- هنگامی که از او سؤال میشود که آیا کسی که به اسلام داخل شده است به ایمان نیز داخل شده است- بسط بیشتری میدهد. او به پرسش بالا پاسخ منفی میدهد ولی میافزاید: چنین شخصی از کفر بیرون آمده است و با ایمان مرتبط شده است (قدأضیف الی الایمان).
امام کعبه و مسجدالحرام را مثال میزند و از پرسنده میپرسد: آیا اگر او، مردی را در مسجدالحرام دیده باشد، شهادت میدهد که او را در کعبه دیده است؟ پرسنده میگوید: نه،چنین شهادت نمیدهد. آنگاه امام میپرسد اگر همو مردی را در کعبه
[= یعنی داخل کعبه] دیده بود آیا شهادت نمیداد که او را در مسجدالحرام دیده است؟ پرسنده پاسخ داد: آری. (کلینی، ج2، صص26و27)
درباره پرسش نخست، یعنی رابطه ایمان و عمل پیش از نظاره استدلالهای موجود باید به مدارس فکری آن روز نگریست. خوارج که پیش از آن فرقهای سیاسی بودند و هنوز انسجام کلامی نیافته بودند، ایمان را مترادف با عمل میدانستند. تفسیر ظاهری برخی آیات و توجه نکردن به آیات دیگر برای رسیدن به معنای جامع را باید مهمترین دلیل خوارج به شمار آورد.
نتیجه عملی چنین تفسیری مهدورالدمشمردن سواد اعظم مسلمانان از سوی خوارج بود. ابوحنیفه که از معاصران جوانتر امام بود ایمان را اقرار لسانی (= الاسلام)، تصدیق آخرت و معرفت قلبی بازتعریف کرده بود. پس از این خواهیم دید امام این قول را صوابتر از دیگر اقوال به شمار میآورد. مرجئه نیز چون ابوحنیفه ایمان را تهی از عمل مینگریستند. معنای ضمنی سخن ایشان آن بود که ایمان تا حدی ثابت و لایتغیر است و گناه سبب آسیبرساندن به آن نمیشود.
از این رو باید نتیجه عملی این دو نظر یعنی نظریه ابوحنیفه و مرجئه را در جمع و ایجاد پیوند و سازگاری میان ایمان و فسق، نگریست. شاید این نظر تا حدی متساهلانه و آسانگیرانه به نظر آید اما حفظ دماء مسلمانان و رعایت نوامیس و حرمات ایشان را در پی دارد؛ امری که جلوی تفاسیر من عندی و به رأی خوارج را که براساس آن خون مسلمانان را مباح میشمردند، میگرفت.
امام باقر (ع) نیز چون ابوحنیفه و مرجئه، عمل را داخل در ماهیت ایمان نمیدید اما عمل را از لوازم و نتایج آن به شمار میآورد؛ ارکانی چون نماز، روزه، حج، زکات و در رأس همه آنها ولایت (= امامت) که در نظر امام فرایض و اعمال اساسی دین را تشکیل میدادند. استدلال امام برای این نوع تفکر اما آیات قرآن و ادله قیاسی (= عقلی) بود. در اکثر قریب به اتفاق آیات که ذکری از ایمان و عمل صالح رفته است، این دو به صورت مجزا از یکدیگر مطرح شدهاند.
این تمایز نشانگر این امر است که نمیتوان این دو مفهوم را یکسان یا متداخل به شمارآورد، زیرا اگر چنین بود، معنا نداشت که در تمام آیات قرآن این دو جدای از یکدیگر ذکر شوند. دلیل دیگر امام، آیه 70 از سوره طه است؛ آیهای که از ایمان ساحران و بیان ایمان ایشان سخن میگوید، در سیاق و نحوه خطاب خود بهگونهای است که نشانگر تمایز این دو مفهوم است؛ ضمن آنکه تصدیق ایمان ساحران از سوی خداوند و موسی(ع) بدون آنکه ایشان حتی فرصت انجام اعمال صالح را بیابند، دلیل دیگری بر تمایز است.