از این منظر، دامنه و برد منافع ملی کشورها به چهاربخش تقسیم میشود: منافع ملی داخلی، منافع ملی منطقهای، منافع ملی بینالمللی، منافع ملی جهانی. هر چه از حوزه منافع ملی در سطح داخل به سطح جهانی حرکت میکنیم، اهمیت، قدرت و نقش کشورها افزایش مییابد. به عبارت دیگر هر چه کشورها دایره منافع ملی خود را از سطح داخل به سطح جهانی گسترش دهند نشان دهنده آن است که کشور مذکور قدرتمندتر شده است.
این مقدمه نظری را به بهانه اجلاس چین و کشورهای آفریقایی مطرح کردم. چین در پنجاهمین سالگرد روابط خود با کشورهای آفریقایی، رهبران و نمایندگان 48 کشور آفریقایی را در پکن گرد هم آورد تا ضمن نمایش اقتدار خود در آفریقا، مسیر روابط آینده خود با این کشورها را در قرن بیست و یکم ترسیم کند. در حالی که رفتار چین در این اقدام، یک رفتار استراتژیک محسوب میشود، قاره آفریقا به عنوان حوزهای تعریف میشود که در آینده میتواند نقش استراتژیک داشته باشد.
تعامل چین به عنوان یک قدرت استراتژیک با قاره آفریقا به عنوان منطقهای که دارای نقش استراتژیک است، نشان میدهد که پکن در راستای هدفی بزرگ گام بر میدارد که همانا تبدیل شدن به یک ابرقدرت تا سال 2020 است. ابرقدرتشدن به لحاظ عرفی دارای شرایطی است که عبارتند از قدرت اتمی، قدرت سیاسی (عضویت در شورای امنیت)، قدرت اقتصادی و قدرت ایدئولوژیک. در میان این شروط، چین فاقد قدرت اقتصادی مؤثر است و لذا سعی دارد این حلقه مفقوده را با توسعه مناسباتش با حوزههای مهم ژئواستراتژیک جهان از جمله آفریقا پر کند.
علاوه بر این، نفس حضور چین در مناطق استراتژیک جهان خود عامل مؤثری در مطرح شدن این کشور به عنوان یک بازیگر استراتژیک در سطح جهان است. آنچه به چین کمک میکند تا نفوذش را در آفریقا گسترش دهد سابقه سوء قدرتهای استراتژیک استعماری مثل انگلیس، فرانسه و آمریکاست. در حقیقت کشورهای آفریقایی سعی دارند هر آنچه را که در دوره استعمار از دست دادهاند در پرتو رابطه با چین به دست آورند. حجم مبادلات چین و آفریقا حدود 50 میلیارد دلار است که سالانه معادل یک میلیارد دلار رشد داشته است.
دکتر نوذر شفیعی: در ادبیات روابط بینالملل قدرت استراتژیک به قدرتی گفته میشود که منافع خود را در ورای محیط داخلی و منطقهاش دنبال میکند.
کد خبر 7448