به گزارش همشهری آنلاین، چند روز پیش مردی که کلاه به سر و ماسکی بهصورت داشت، وارد یک طلافروشی در خیابان نظامآباد شد. او یک ساک در دست داشت و پس از ورود اسلحهای از زیر کاپشنش بیرون کشید و به سمت طلافروش و شاگردش نشانه رفت. دزد مسلح ساکی را که به همراه داشت روی پیشخوان مغازه گذاشت و با تهدید از مرد طلافروش خواست طلای پشت ویترین را داخل آن بریزد.
طلافروش و شاگردش تصور کردند که اسلحه قلابی است و به همین دلیل خواستند با مرد جوان درگیر شوند اما او گلولهای به سمت دیوار شلیک کرد و گفت که با کسی شوخی ندارد.
طلافروش و شاگردش برای حفظ جانشان روی زمین نشستند و سارق مسلح تعدادی النگو از داخل ویترین سرقت کرد و داخل ساکش قرار داد. او به سرعت از مغازه خارج شد که فرار کند اما آنقدر دستپاچه بود که تنها ثانیههایی پس از سرقت گیر افتاد.
دستگیری
سارق پس از خروج از طلافروشی سوار موتورش شد که در همین هنگام مرد طلافروش آژیر خطر را به صدا درآورد. همزمان شاگردش از مغازه خارج شده و با فریاد از مردم کمک خواست. همین باعث دستپاچگی سارق شد و او که سوار بر موتورش در حال فرار بود، تعادلش را از دست داد، موتورش واژگون شد و زمین خورد. همین اتفاق موجب شد تا مردم وی را محاصره کنند و دزد مسلح، فرصتی برای فرار پیدا نکند.
از سوی دیگر مأموران پلیس ظرف مدت کوتاهی به محل سرقت رسیدند و دزد مسلح را خلع سلاح و دستگیر کردند. در بازرسی از ساکی که وی به همراه داشت، تعداد زیادی النگو کشف شد و متهم که بازداشت شده بود دیروز برای تحقیقات به شعبه دوم دادسرای ویژه سرقت منتقل شد.
او وقتی پیش روی بازپرس علیرضا بهشتی قرار گرفت، به سرقت مسلحانه اعتراف کرد و مدعی شد بهدلیل مشکلات مالی دست به سرقت زده است. متهم با دستور قاضی پرونده بازداشت شد و برای تحقیقات بیشتر در اختیار اداره آگاهی قرار گرفت.
تصمیم عجیب
متهم ۳۷ساله است و بهگفته خودش نخستین بار است که دست به خلاف زده است. گفتوگو با او را میخوانید.
انگیزهات از سرقت چه بود؟
رسیدن به پول و پرداخت بدهیهایم. دیگر از بیپولی خسته شده بودم، از اینکه به هر دری میزدم باز نمیشد. میخواستم ریسک کنم تا زندگیام دگرگون شود اما اشتباه کردم. اگر میدانستم عاقبتش اینطور میشود هرگز دست به خلاف نمیزدم.
چرا سرقت از طلافروشی را انتخاب کردی، آنهم مسلحانه؟
احساس کردم راحتتر است. فکر سرقت از بانک یا صرافی را هم داشتم اما وقتی تمام جوانب را سنجیدم دیدم دزدی از بانک و صرافی بهمراتب پردردسرتر از طلافروشی است. ریسکش بالا بود و ممکن بود گرفتار شوم.
نقشه را به تنهایی کشیدی؟
من همدستی ندارم.
چرا کارت به اینجا کشید؟
وضعیت زندگی همکار سابقم مرا وسوسه کرد. من قبلا در باربری کار میکردم اما مدتی قبل تصادف کردم و کمرم آسیب دید. دیگر نتوانستم در باربری کار کنم و بیکار شدم. من یک پسربچه بیمار دارم. او ۲ساله است و بیماری ریوی دارد. هزینه داروهای او از یک طرف، بیکاری خودم از طرف دیگر و هزینههای سرسام آور زندگی موجب شد که برای مدتی از دوستان و آشنایانم پول قرض بگیرم. حدود ۳۰میلیون تومان بدهی داشتم.
یک روز به سراغ یکی از همکاران سابقم رفتم. از او ۷میلیون تومان طلب داشتم و میخواستم پولم را پس بگیرم. وقتی پیش او رفتم با دیدن وضعیت زندگیاش شگفت زده شدم. گوشی گران، ماشین مدل بالا و... به او گفتم چطور با حقوق ناچیزی که در باربری میگرفتی توانستی زندگیات را بسازی؟
در اوج ناباوری به من گفت که همهچیز را از راه خلاف بهدست آورده است. حرفهای او وسوسه به جانم انداخت. از آن پس هر شب فکر و خیال میکردم تا اینکه من هم تصمیم گرفتم دلم را به دریا بزنم و ریسک کنم.
اسلحه را از کجا تهیه کردی؟
همانطور که گفتم از همکارم ۷میلیون تومان پول طلب داشتم. او اسلحه را به جای بدهیاش به من داد. بعد کلی تحقیق کردم و به این نتیجه رسیدم که از طلافروشی سرقت کنم. طلافروشی را هم از چند روز قبل شناسایی کردم و روز حادثه در اطراف طلافروشی پرسه زدم تا اینکه در فرصتی مناسب وارد آنجا شدم. اما خب من آدم بدشانسی هستم و در زندگی هیچ وقت برگ برندهای در دستم نبود. درست لحظاتی بعد از سرقت تعادلم را از دست دادم و موتورم واژگون شد و دستگیر شدم.
نظر شما